-
تولد
یکشنبه 28 شهریور 1395 00:33
با کمی تاخیر، تولد پیک عزیز ودوست داشتنی رو تبریک میگم پیک، امیدوارم هیچ وقت برای رسیدن به اهداف و خواسته های دلت، به مانعی برنخوری همیشه و همیشه احساس خوشبختی کنی از عمق وجودت
-
چه خوب که ماه را می دیدم
شنبه 27 شهریور 1395 16:22
-
دلم قاصدک می خواهد :)
پنجشنبه 25 شهریور 1395 23:47
-
می خواهم یک روز برای خودم باشم :)
چهارشنبه 24 شهریور 1395 19:21
-
آبروی بر باد رفته ی من پیش همساده :)
سهشنبه 23 شهریور 1395 13:20
"دیروز " یه آهنگ قدیمی خیلی خیلیییییییییی شاد در حال پخش بود و بنده با پیراهن خال خالی در حال رژه رفتن و رقص زیرپوستی بودم که با در کاملا باز خونه مواجه شدم. مامان برای رفتن به کارواش آماده شده و طبق معمول، در خونه رو کااااااااااااااااااااااااااااااامل باز گذاشته. واحد بغلی هم دقیقا تو حلق ما هستن. منم بدو...
-
:)
دوشنبه 22 شهریور 1395 10:14
-
تولد + عکس
یکشنبه 21 شهریور 1395 16:50
-
پاییز
شنبه 20 شهریور 1395 18:31
پتویی داریم، پاییزی خود را زیر پاییز، پنهان می کنم و چه کیف می دهد کشیدن پاییز روی خود افکار پاییزی به سراغم می آیند خستگی را حس می کنم از عمق وجود نمیدانم چطور از جانم بیرونش کنم : هی ماهی، اینقدر خودتو به زمین فشار نده که خوابت نمیییییییییی برههههههههههه : دختر مگه مجبوری بخوابی وقتی خوابت نمیاد؟؟؟ می گویند و می...
-
"شهد حیات بخش" + عکس ( بدون رمز )
جمعه 19 شهریور 1395 14:41
-
بدون عنوان!
پنجشنبه 18 شهریور 1395 12:19
-
ماهی بی دم می شود :)
جمعه 12 شهریور 1395 21:42
این دم موهای من خاااااااااار شده رفته تو چشم همه، مخصوصااااا آبجی بزرگه جان با قیچی دنبال بنده کرد و لحظاتی رو تو دستشویی با چراغ خاموش، سپری کردم تا شاید دست برداره از کوتاه کردن موهام. سرانجام، تسلیم شدم و دم نازک موهامو ازم جدا کرد حین انجام عملیات، آبجی وسطی جان عکسی گرفت و فرستاد گروه تا خاله ها رو هم تو شادیشون...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 شهریور 1395 15:07
-
:)
چهارشنبه 10 شهریور 1395 23:50
دست به کمر بایستی رو به تی وی و با دست دیگرت موهایت را حلقه کنی خیره شده باشی به زنی که می رقصد و مردی که می خواند مانند زن بچرخی و بگویی: چقده خوشگله این زنه هنوز کامل نچرخیده باشی که خود را در آغوش مادر ببینی ببوسدت و بگوید: تو هم خوشگلییییییییییییییی لپ هایت گل بیندازد و مثل بچگی هایت خجالت بکشی. + خرید هایش را کف...
-
من و خواسته های دلم :)
دوشنبه 8 شهریور 1395 16:48
دلم خواست برای مدتی خود را گم و گور کنم و کردم. دلم خواست گوشی را خاموش کنم و کنار پاکت سیگار دایی بگذارم و این کار را هم کردم. هم اکنون گم شده ام و عده ای به دنبالم هستند. دلم نمی خواهد به نگران شدنشان فکر کنم، پس فکر نمی کنم. دلم خیلی می خواهد خود را بیرون بکشم از دریای ناامیدی و اوج بگیرم. پس اوج می گیرم. دلم خواست...
-
ترکیبی از ناراحتی و شادی خنده و گریه و خوشمزه :)
یکشنبه 7 شهریور 1395 23:33
گاهی دلت می خواهد اسمی را بر زبان آوری، آن هم با صدای بلند. به بلندی صدای مورچه هایی که هیچ وقت شنیده نمی شود. در این دنیا، بهانه های کوچک و بزرگی هستند برای جاری شدن اشک ها و لبخندها. گاهی ممکن است بهانه ای بارانی، دست در دست بهانه ای قهقهه ای، به سراغت آیند. و تو دستت را روی چشمان خیست بگذاری و هم زمان، بخندی. از آن...
-
گاهی بی مزه ترین خواب ها، کش داااااااارترین خنده ها را تحویلمان می دهند
شنبه 6 شهریور 1395 15:17
بعضی چیزها اصلا خنده دار نیستند ولی آنقدر بهشان می خندی که نفس کم می آوری و از خواب می پری. چشم باز می کنی و می بینی مادر خنده کنان نگاهت می کند و می خواهد بداند چه چیزی تو را قلقلک داده و اول صبحی با خنده های کش دار از خواب پریدی. بین خنده های بی پایان، سعی می کنی خوابت را تعریف کنی. از میان حرف هایت، فقط خنده شنیده...
-
گاهی دلم می خواهد پر بزنم و به آغوششان بروم
چهارشنبه 3 شهریور 1395 16:08
-
تولددددد
سهشنبه 26 مرداد 1395 12:34
-
شاید تیک باشد به قول مادر :)
یکشنبه 24 مرداد 1395 10:40
چشمانم کلافه ام کرده اند و دیروز با دادی که مادر سرم زد، لحظاتی با دهان باز نگاهش کردم که چه شده مادر من؟؟؟ او هم از چشمانم گفت که هر کدام به طرفی می چرخند. گفت که یک بار نشد در حال فکر کردن نباشی. گفت که به چه فکر می کنی؟ و من در یک لحظه تمام افکارم را مرور کردم و خواستم یک به یک برای مادر بگویمشان. از آن خنده ها...
-
:)
جمعه 22 مرداد 1395 19:29
-
آن کس که شنا بلد نباشد، گند می زند به دریای خوشبختی
پنجشنبه 21 مرداد 1395 16:32
شرمنده شدم با این دست خط بدی که دارم. چالش دست خط، خط خوردگی هم داره دیگههههههه. برای بهتر خونده شدن، کمی زوم کنید روی عکس. میترا جان ممنون بابت دعوت به این چالش. پرنده ای که تو پست های پایین تر گذاشتمو یادتونه؟؟؟ روش کار کردم و شد این:
-
معجزه ای کوچک. خیلیییییییی هم کوچک :)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 00:45
شوری بغض، و شیرینی جوشانده ی مادر، در کنار لبخند همیشگی پدربزرگ. طعم عجیبیست ترکیبشان. دقایقی زیردوش آب گرم که نه. آب جوش، خمیده بایستی. حوله ی آبی رنگ را مثل کلاه هندی ها دور موهایت بپیچانی و همان طور خم خم، تا کنج اتاق بیایی و زانو بزنی. نمی دانم چه مرگش است. دلم را می گویم. قابل توصیف نیست حال دلم، روحم، قلبم. + می...
-
برق از پولک ما رفت که رفت
دوشنبه 18 مرداد 1395 21:56
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 مرداد 1395 17:59
چند دقیقه پیش، یهویی پر زد اومد تو کاغذم :)) بعدانوشت: تلفن زنگ خورد و با شنیدن حرف بابا کمی تعجب کردم. احتمالا وقتی رادیو گوش می داده از روز دختر، که گذشته با خبر شده. بابا: زنگ بزن به آبجی بزرگه اینا، بگو بیان شب خونمون، می خوام شام ببرمتون بیرون. : آخه مامان داره شام می پزه. : نگه داره برا فردا. کادوی روز دختر...
-
نصیحتی خوب و تاثیرگذار، از پیک جان :)
جمعه 15 مرداد 1395 15:19
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 مرداد 1395 17:24
-
باید پی برد به عشقی نهفته در چیزهایی که شاید هرگز به چشم نیایند
چهارشنبه 13 مرداد 1395 22:15
مردی با موهای جوگندمی، خسته، اما خندان، با شاخه گل هایی در دست، به دنبال دسته کلیدش می گردد. طبق عادت، با چشمان بسته، مرد را همراهی می کنم و سرک می کشم در خانه و زندگی اش. در آن خانه ی نقلی، شادی، ویراژ می دهد. بوسه ای بر پیشانی و گونه ی دخترش می زند. شاخه گل را تقدیمش می کند. انگار دنیا را داده اند به دختر. شاخه گلی...
-
دلم برای تلفن سبزرنگ قدیمی، تنگ شده :)
چهارشنبه 13 مرداد 1395 13:16
-
منمخییقتهعبنبتبعبب
سهشنبه 12 مرداد 1395 15:17
-
"_"
یکشنبه 10 مرداد 1395 22:47