" فقط و فقط برای دخترانگی کردن هایتان است
عصرها، با عشق برای خود چای دم کرده و یا قهوه درست کنید "
روز دخترامسال، با خنده ای کش داااار، در حالی که چشمانش خستگی را فریاد می زدند و برقی خاص و دلنشینی درشان بود، سه جعبه بیرون آورد و سه فنجان تقدیم سه دخترش کرد + توصیه های بالا.
گاه باید دخترانگی هایمان را غرق در فنجان هایمان کنیم!
گوش کردم به آن چه که مادر گفت. موهایم را شانه زده و بافتم. از آن چای های ایرانی که نمیدانم چرا مرا به یاد ننه برسومه می اندازد، دم کرده و تا دم بکشد با چشمان بسته به آهنگ دل دیوانه ی ویگن گوش دادم و به این فکر کردم که چقدر زندگی با
" عشق " شیرین تر می شود! و اندکی هم حسرت خوردم به حال عاشقان..
این هم از دخترانگی های دو خواهر:
مثل خودم که همش با چشمای بسته برا خودم میرم اینور اونور، فنجونمم هر دو چشمش بسته اس و شاید داره تو خیالاتش پرسه میزنه!!!
فنجون چشمک زن هم برای آبجی وسطیه.
+ من عکاس خوب و حرفه ای محسوب نمیشم و فقط گاااااهی لنز دوربینم رو، رو به زیبایی ها و حتی گاهی زشتی های اطرافم می گیرم و ثبت می کنم خیلی چیزارو. ولی به همه ی عکاسای خوبمون، امروز که روز جهانی عکاسی هست رو تبریک میگم.
+ خیلی قشنگه!
- چی؟؟!
+ تو رویا بودن.
- خوبه که می تونی ساعت ها تو رویاهات پرسه بزنی.
+ میدونی چه؟ بعضی وقتا اونقدر غرق در خیالاتم میشم، که موجب ترس اطرافیان میشم!
- میدونم. حتی منم که بیشتر از هرکس دیگه ای از درونت باخبرم، گاهی ازت می ترسم!
+ جدی؟؟!
- اوهوم. خب چون تو، منی!
عزیزای دلم سلام. همین اول بگم که همیشه به یاد شما مهربونای دوست داشتنی هستم و همیشه و همیشه برای آرامش و همیشه خندون بودنتون، دعا می کنم.
+ بعضی وقتا با دیدنش یه واااااای کش دااااااار میگم و بعدم دستمو میذارم رو قلبم که تند و تند از ترس میزنه! بعدم که به خودم میام، غش می کنم از خنده. گردالی کوچولو رو میگم. دیشب بعد از شستن ظرفا از آشپزخونه که اومدم بیرون، یه موجود کوچولو رو که لباس کفشدوزکی تنش بود و گوشه ی پذیرایی، رو به باد کولر خوابیده بود رو از زیر چشم دیدم و برای یه لحظه اصلا نفهمیدم کیه و از کجا اومده و خودم کیم حتی؟؟؟!!!!
گاهی اینجوری میشم و موجب خنده ی اهل خونه.
واقعا این کفشدوزک کوچولو یهویی از کجا اومد خونمون و داره باهامون زندگی می کنه؟؟!!!!
+ چشما رو بستن و به دوست داشتن و دوست داشته شدن فکر کردن، اونقدر شیرینه که دلم نمی خواد چشمامو باز کنم!
" د " مثل دوست داشتن
" د " مثل دریا
" د " مثل دختر.
دختر شاید چون ماهی کوچکی باشد، که در میان امواج پر درد دریا، دست و پا می زند!
سخت است برایم دختر بودن را بر زبان آوردن.
شاید دخترانگی کردن هایم چون دیگر دختران نباشد!
خود را با زدن لاک های رنگی رنگی و انتظار برای خشک شدنشان سرگرم نمی کنم.
کفش هایم تق تق صدا نمی دهند.
اما مانند خیلی های دیگر، موهای مشکیم تا روی کمرم می آیند...گاه موهایم را شانه می زنم، لبانم را قرمز می کنم، دست به چین های دامنم زده و می چرخم و می چرخم و می چرخم. آنقدر می چرخم که سرم گیج می رود و تلو تلو می خورم! و بعد انگار پا به دنیایی دیگر گذاشته ام. دنیایی به رنگ آبی، دنیایی که در آن به معنای واقعی آرامش پی خواهی برد. دنیایی به شیرینی دوست داشتن و دوست داشه شدن! دنیایی که در آن تنهایی بی معنیست. آن جا، کسی تو را آنقدرررر محکم در آغوش خود می فشارد که حس می کنی از وجود خود کنده شده و پا به درون او گذاشته ای! قطعا حس عجیبیست.
گاه که دنیای واقعی تیره و تار می شود، شروع می کنم به چرخیدن و بعد پا به همچبن دنیای پرستاره ای می گذارم و خود را گم می کنم در آغوشی گرم!
آری. می شود دست به چین های کمر زد و آنقدرررررر چرخید تا میان تلو تلو خوردن هایمان، خود را وسط دنیایی از جنس خودمان بیابیم.
با ارزش ترین دارایی ام، دنیای پس از چرخش هاست!
" د " مثل دنیای پس از چرخش ها :)
+ روز دختر مبارک.