آخه یه دونه مروارید کوووچووولووووو، چه جوری می تونه به تنهایی اینقدر محکم گاز بگیره؟؟!!!
با همین یه دونه دندون، جییییییغ خاله ماهی رو درآورد و بعد از گفتن یه عه کش دااااار و زیرچشمی نگاه کردن، شروع کرد به خندیدن.
هی ماچش کردم هی خندید. هی قربون صدقه اش رفتم هی ذوق کرد. هی چلوندمش هی قهقه زد.
و درآخر هردو خسته و کوفته، در حالی که نفس نفس می زدیم، پهن زمین شدیم. و اون هم چنان می خندید و زیرچشمی به خاله ماهی نگاه می کرد.
رو خاله ماهیش تمرین کرد و موفق به گرفتن اولین گاز شد. اونم با یه دونه دندون!
اولین مروارید داره برق میزنه و ما رو به گاز گرفتن تهدید می کنه.
آش دندونی آوش خان، شنبه پخته شد و پخش کردنش با خاله ماهی بود. همسایه های عزیز و مهربونمون هم با دیدن تزئین آش، خیلی کش دااااار خندیدن و ماهی رو در آغوش کشیدن.
+ دوستای نازنینم سلام. اول بگم که خییییییلییییی زیااااد دوستون دارم. متاسفانه مدتی که نبودم به دلایلی که میدونید، خیلی از دوستان ناراحت شدن و پیغام گذاشتن. گله کردن که چرا بهشون سر نمیزنم.
عده ای هم بی منت مهربونی کردن و هر روز و هرشب جویای حالم شدن. برای خوب شدنم با حرفای خوبشون کمکم کردن. تکرار می کنم: برای خوب شدن حال روحی ماهی، خیلی از شما عزیزان تلاش کردین و من بی نهایت ازتون سپاس گذارم.
اندکی هم ناراحت شدم به خاطر درک نکردن یه عده و بعضی حرفا که بدجوری موجب دل شکستگیم شد.
+عزیزای دلم، نماز و روزه هاتون قبول باشه. متاسفانه امسال اجازه ی روزه گرفتن ندارم.
التماس دعای زیااااد :)