کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

"سرتو بزار رو دامنم"

وقتی چشمات بسته بود با خودم زمزمه کردم: پر از "توست" درون خالی من!

زل زدم به اخم بین دو ابروت

چشمات که باز شدن و نگاهت گره خورد به نگاهم دیگه اثری از اخم نبود

باز چشماتو بستی و باز ابروهات درهم رفتن..

و باز...


حالا نگاه من گره خورد تو چشمات

از پایین دیدنت قشنگه

از روبه رو،  و از هر زاویه ی دیگه ای دیدنت قشنگه

گفتی  مثلا بگو کدوم شهرارو دوست داری بریم؟ بگو دوست داری خونمون کجا باشه؟

باید می گفتم خیلی به اینا فکر کردم و به خیلی چیزای دیگه ولی هیچ وقت درموردشون چیزی نگفتم!

جواب این سوالارو میدونستم..ولی نمیدونم چرا اون روز انگار هیچی نمیدونستم!

"شنبه5مهر1399"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد