سلااااااامممممم
خوبید؟؟؟؟
عیدتون مبااااااارک دوستای مهربونم.
هنوز کامی رو درست نکرم و دسترسی به نت ندارم جز وقتایی که با کلی خجالت، گوشی آبجی بزرگه رو می گیرم!
دوستون دارم و شرمنده که نمی تونم بهتون سر بزنم.
میگماااا چقده سخته با گوشی پست گذاشتن!
تا به حال با گوشی آبجی کار نکرده بودم. اصلا نمی تونم با گوشی بهتون سر بزنم و معلوم نیست کی کامی رو درست کنیم.
دوستون دارم زیااااد
راستی کلاغی، خیلی خوشحالم که برگشتی.
درود بر دوستان عزیزتر از جانم.
پس از مدتی پا به خانه ی نقلی خود گذاشته و از همه ی همسایگان مهربانم پوزش می طلبم به علت نبودم. دلتنگ مهربانی ها، حرف های شیرین و امیدوارکننده تان شده ام. فکر می کردم نهایت، دو هفته تنها بودن، سکوت و غرق در افکار بودن کافیست، اما حال می بینم بیش از دو هفته شده و من هنوز هم گیج و منگ، به دور خود می چرخم و در خیالات خود پرسه می زنم نه واقعیت!
گره ها کور و کورتر می شوند و من خسته.
نمی دانم حال این روزها، هفته ها و ماه هایی را که گاه زود می گذرند و گاه متوقف می شوند در لحظه ای انگار، چگونه برایتان توصیف کنم.
می دانم که به دست آوردن دوباره ی بعضی چیزها امکان پذیر نخواهد بود.
چند جلسه ای می شود که صبح های زود با آبجی وسطی به باشگاه می رویم. اندکی روحیه ام خوب شده!!
فسقل خان هم روز به روز خوردنی تر می شود. در اوج ناراحتی ها، وقتی این فرشته ی شیرین را در آغوش می گیرم و در گوشش چیزهایی را آرام می خوانم و او صداهای کوتاه درمی آورد و خیره می شود به چشمانم، شاد می شوم!
کامپوتر هم اندکی اذیت می کنه. الآن هم با گوشی آبجی وسطی اومدم.
خیلی دوستون دارم. التماس دعای عمیق.
تا درودی دیگر، بدرود .