-
خنده های کودکی :)
چهارشنبه 29 دی 1395 10:36
گاهی چیزی در درون، نداشته هایم را فریاد می زند! اما آسان است، تلاش برای پررنگ کردن داشته هایی اندک، که به دنیا می ارزند! سخت است، بلعیدن بغض، جلوی چشمان مادر! و خنده ای کش داااااااااااار، جایگزینش کردن :)))))) و بعد از گفتن: وااااااای اشکم دراومد اینقده که خندیدم، خیسی همان بغض بلعیده شده را از گونه پاک کردن، آن هم با...
-
:)))))
دوشنبه 27 دی 1395 18:51
خیلی یهویی، با خنده های کش دااااااااار از من و لیوانم عکس می گیره و برای آبجی بزرگه می فرسته. زیرشم می نویسه: ببین ماهی با این هیکل نحیف، روزی چند بشکه چای می نوشه! :))))))) آی ام چای خور :) دیروز بعد از کلی شکلک درآوردن برای آوش خان و اخو گفتن و زبون درازی، موفق به خندوندش شدم. اونم خنده های کش...
-
:)
یکشنبه 26 دی 1395 21:15
-
نباید تغییر رنگ دهد!
جمعه 24 دی 1395 19:28
-
عروسی :) + عکس
جمعه 24 دی 1395 12:47
-
:)
سهشنبه 21 دی 1395 21:47
-
می شود غرق در زیبایی ها شد :)
یکشنبه 19 دی 1395 12:52
-
آغوشت، امن ترین جای دنیاست :)
شنبه 18 دی 1395 23:01
-
پنجره :)
شنبه 18 دی 1395 16:58
خیلی دوست دارم این پنجره ی اتاقم باشه :) این خونه، تو یکی از کوچه پس کوچه های محلمونه و هر بار از اونجا رد میشم، با دیدنش حالم خوب میشه + خیلییییییییی خوشحال شدم وقتی مامان گفت، دوتا از همکاراش با هم ازدواج کردن. خوشحال تر شدم وقتی فهمیدم مارو هم دعوت کردن :) حالا من چی بپوشممممممم :)
-
امروز+ عکس :)
جمعه 17 دی 1395 21:29
-
گاهی باید کم رنگ شد برای دیده نشدن!!!!
پنجشنبه 16 دی 1395 23:12
-
نگران نباش، زندگی کن :)
چهارشنبه 15 دی 1395 20:26
-
مثل همیشه...
سهشنبه 14 دی 1395 23:24
مثل همیشه، هم پدرانه دست به گیسوانم کشید، و هم مادرانه نوازشم کرد! و من به خواب رفتم، بی آن که ذره ای درد بکشم. پلک هایم سنگین شدند!!!! + آوش خان امروز اومده بود خونه ی مادربزرگش. خاله ماهی هم که سرما خورده بود سعی کرد بهش نزدیک نشه. وای که چقده سخت بود نزدیک نشدن به این گردالی. خیلی از این عکسش خوشم میاد
-
زین پس در آغوش خود می فشارمت
پنجشنبه 9 دی 1395 20:00
یکشنبه، برایم روزی پر فکر بود! اما نه افکار پوچ و خیال هایی که شاید هرگز لمس نشوند. هرگز فراموش نکنم آن هایی را که در گذشته کنارم بودند و کنارشان بودم. هر از گاهی با لبخند یادشان کنم حتی اگر شکستند دلم را! و اگر موجب دل شکستی شان شده بودم، التماسشان کنم برای بخشش. زین پس، از بین تمام خیال هایم، فقط پا به مزرعه ام...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 دی 1395 13:49
سلام حالتون خوبه؟ سمیرای عزیزم، وبت رو فعال کردی و ننوشتی که دختر. خواستم حالتو بپرسم. بهتری ؟ سارس بانوی مهربونم،آدرس اشتباه بود.
-
و باز هم اتقلاب :)
شنبه 4 دی 1395 10:12
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 آذر 1395 19:47
سلااااااامممممم خوبید؟؟؟؟ عیدتون مبااااااارک دوستای مهربونم. هنوز کامی رو درست نکرم و دسترسی به نت ندارم جز وقتایی که با کلی خجالت، گوشی آبجی بزرگه رو می گیرم! دوستون دارم و شرمنده که نمی تونم بهتون سر بزنم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آذر 1395 13:25
میگماااا چقده سخته با گوشی پست گذاشتن! تا به حال با گوشی آبجی کار نکرده بودم. اصلا نمی تونم با گوشی بهتون سر بزنم و معلوم نیست کی کامی رو درست کنیم. دوستون دارم زیااااد راستی کلاغی، خیلی خوشحالم که برگشتی.
-
من آمده ام
چهارشنبه 17 آذر 1395 11:03
درود بر دوستان عزیزتر از جانم. پس از مدتی پا به خانه ی نقلی خود گذاشته و از همه ی همسایگان مهربانم پوزش می طلبم به علت نبودم. دلتنگ مهربانی ها، حرف های شیرین و امیدوارکننده تان شده ام. فکر می کردم نهایت، دو هفته تنها بودن، سکوت و غرق در افکار بودن کافیست، اما حال می بینم بیش از دو هفته شده و من هنوز هم گیج و منگ، به...
-
خانه ی تصورات من! :)
دوشنبه 24 آبان 1395 18:42
برای به یادگار گذاشتن، شاید دم دست ترین ها را بگذاریم. شاید هم بگردیم و بگردیم و بگردیم، برای یافتن ناب ترین یادگار، تا تقدیم بهترین های زندگی مان کنیم. بهترین هایی، که شاید روزی نباشند! باشند در زمین و آسمان ها، اما در کنارمان، جای خالی شان حس شود. تا به امروز، به یادگار گذاشتم ناب ترین ها و حتی دم دست ترین ها را هم....
-
انرژی یک هفته ام را انگار یک جا، امروز در وجودم ریخته اند!!!! :)
شنبه 22 آبان 1395 12:06
گردی صورتش از مقنعه بیرون آید و با دیدن چشمان بازت، بگوید : چی شده؟؟! هیچ! : چرا بیداری؟ جوابی نداشته باشی. نگاهی به خود بیندازی و خنده ات بگیرد. ختده اش بگیرد!! با موی خیس خوابیدن نتیجه اش می شود همین خنده های شیرین اول صبحی! : ماهی، برام لقمه درست می کنی؟ و باز هم با خنده بگوید : مثل وقتایی که من برا تو لقمه می...
-
رفتن رو ابرا، قطعا حس خوبیست :)
جمعه 21 آبان 1395 01:17
چه حسی داری؟؟؟ : انگاری رو ابرام!!! خوش به حالت که با یه دست تو موهات بردن، میری رو ابراااااا! : خسته ام. +رفتن رو ابرا، قطعا حس خوبیست! + بعد از یک هفته زحمت فراوان، دقایقی پیش، موفق به تموم کردن فیلمی از آبجی، داماد و فسقل خان شدم. دلم می خواد همین الآن، یکی بیاد رو کمرم راه بره و با شنیدن صدای تلق تولوق کمرم، یه...
-
من همه چیز را عمیییییییییق دوست دارم. خیلییییییییی هم عمیق :)
چهارشنبه 19 آبان 1395 12:10
-
نگاهی که هیچ وقت خوانده نشد حرف های دلش به واسطه ی آن!
یکشنبه 16 آبان 1395 15:09
دقایقی در تراس ایستادن. تاریکی شب، بوی نم خاک و خیس شدن دستانی که از سرما دون دون شده اند! شاید اگر دهانی باز نمی شد و اسمم را به زبان نمی آورد، تا صبح در تراسی که پر شده از عطر و بوی باران، می ماندم، دست به زیر چانه می گذاشتم و به آسمان نگاه می کردم. مثل همیشه برای یافتن ماه، چشم می چرخاندم بین ابرهایی که این سو و آن...
-
تولدت مباااااااااااااااارک :)))
شنبه 15 آبان 1395 20:31
دخملم، تولد مبارک عزییییییییییییزم امیدوارم به همه ی آرزوهای قشنگت برسی و همیشه و همیشه، بخندی. از همین خنده های کش دااااااااااااااااااااار و عمیق :) آروز می کنم همییییییییییییشه، یه زندگی خوب، سرشار از آرامش، سلامتی، عشق و کلیییییییییییییییییییی حس خوب، داشته باشی. دوستت دارم.
-
تلخ یا شیرین؟! :)
پنجشنبه 13 آبان 1395 22:02
-
من و خودم!
پنجشنبه 13 آبان 1395 00:01
نفس کشیدم! با چشمانم، قلبم، روحم، نفس کشیدم! گوش تیز کردم برای شنیدن خش خش برگ های مرده ای، که له می شدند زیر پای من و هزاران نفر دیگر. برگ هایی که بعضی هاشان، هنوز جان دارند. هیچ کس تنها نیست! هزاران دستی که در هم قلاب شده اند. شاخه گل هایی در دستان لاک زده ی دخترانی که می خندند. از ته دل می خندند و می دانم در دل...
-
خواهرزن، نون زیر کبابه!!!
سهشنبه 11 آبان 1395 21:46
-
:)))
دوشنبه 10 آبان 1395 17:57
هی به این خاله ماهی میگم منو نخووووووور. گوش نمیده کهههههه می خوام برم مزاحمای خاله ماهی رو بزنم له کنممممممم سمیرااااااا وبت چی شده؟؟؟؟؟کجایی تو؟؟؟
-
اینم از نفس کشیدن در هوای باز، به همراه اخمی کش دار و ترس
یکشنبه 9 آبان 1395 22:31