"نامه ی شماره پنج"
دیدی اونجا چقدر پر بود از بوی خوب؟؟ همون جا که وایستاده بودی. یه بویی شبیه به عطر یاس..
اصن حس کردی؟
منم حس نکردم!
کاش میشد کند این ماسک لعنتی رو که لذت بوییدن عطرهارو ازمون گرفته. چه لبخندها و چه بوسه هایی که تو حصار هزاران هزار ماسک دست و پا میزنند و تا مرز خفگی میرن!
تو با هرچیزی جذابی.. حتی با ماسک :)
آب شدی.. مث همون پیرهن فیروزه ای رنگم که چند سال پیش بعد از شسته شدن آب رفت! و من چه اشک ها که براش نریختم..
حالا تو آب رفتی.. و فقط تو چند ثانیه ی کوتاه قلبم پاره پاره شد.
الآن چند ساعته که تو تاریکی نشستم و پشت چشمای بستم تو رو می بینم.. زیر نور خورشیدی.. بیشتر نگات می کنم..
تازه الآن دارم می بینمت انگار! اونم پشت پلک های بسته ی تاریکم! این تویی؟؟ همونقدر آروم.. با همون چشمایی که هربار بیشتر و بیشتر منو غرق می کنه و من چقدر این غرق شدنو دوست دارم و بدون هیچ تقلایی برای نجات هی غرق و غرق تر میشم.
لاغر شدی..
کبودی زیر چشمات یکم بیشتر شده... مث من.
دیدی اون موتور سوارو؟؟ می بینی چه جوری داره نگاه می کنه بهمون وقتی به لنز گوشیت نگاه می کنیم و بدون این که حواسمون به ماسک هامون باشه لبخند میزنیم تا عکسمون قشنگ تر بشه؟همینجور داره نگاه می کنه.. اما نه نگاه بد.
قشنگترین سلفی امروزمم ثبت شد.. هرچند ندارمش تا هی رو صورتمون زوم کنم و هی ذوق کنم.. حتی هنوز ندیدمش!
"صدات عوض شده"
اینو میگی و دلم می خواد حرف بزنم تا بشنوم صدای خودمو. هرچند من که صدای چندماه پیشمو یادم نیست که بخوام با صدای الآنم مقایسه کنم! اصن من مگه صدا دارم؟
میگی صدات مثل کارتون ها شده!
چقد خنده ی بعد از این حرفتو دوست داشتم. کیف کردم.. عشق کردم. اصن هر بار که می خندی خنده هات می برنم وسط بهشت. بهشت خنده هاتو دوست دارم. میشه همیشه بخندی؟
"درست میشه همه چی"
هر بار که واژه ها رو به هم چسبونی و میرسی به این جمله ی کوتاه اما پر از امید، و با لحنی که دلم پر میزنه براش به زبون میاری، دلم قرص میشه..
ایمان دارم به تک تک واژه هایی که به زبون میاری
به حرفای نزدت ایمان دارم
به چشمات.. به نگاهت.. یه سر تا پای وجودت ایمان دارم
ایمان دارم به "تو"
"کمی مانده به بهشت"
خیلی قشنگ بود
مرسی تیلوی نازم. خوشحالم از این بابت
ماهی به خدااا حیفه ندی چاپشون کنن

روزی چند بار میام و میخونم و کییف میکنم
چقدر با احساس مینویسی...آدم خودشو
تو تصویرا و این حسا که میگی میبینه و
حس میکنه
هم اکنون بسی ذوق نمودم



قربونت برم سمیرای قشنگمممممم
نمیدونی چقده خوشحال میشم وقتی می بینم خوشت اومده
راستییییییی فلافل دایی حمید خوشمزه بود؟؟
آره خیلیی خوشمزه بودددد جااات خیلییییی



خالییی بود عزیززز دلم
خوبی؟؟؟ مامان اینا خوبن؟؟؟
سلام برسون بهشون
نوش جووونت


کاش بیاد و بازم از خودش یه خبری بده..
خداروشکر خوبم عزییییزم. مامان اینا هم خوبن.. همه خوبن قربونت برم.
خودت چطوری؟؟ حالت خوبه؟ علی آقا خوبه؟
چی کارا می کنی خوشگل خانوم مهربون؟؟؟
سمیرا جونم دلم پیش باران
ما هم خوبیم نااازنینم .شکر خدا

آره منم نگرانشم ...همین الانم باز بهش سر زدم
دیدم کامنتا هنوز تایید نشده فهمیدم که
نیومده وبش هنوز
بمیرم الهی براش...کاش نزدیکمون بود میرفتیم
پیشش ..خیلیی خانوم و مهربونه
خداروشکر نازنیم
منم هر روز میرم وبش ولی خبری نیست
منم میگذرونم و دلم برای تو خیلیی خیلیی


تنگیده ...تو فکرشم که باز قرار بذاریم ببینم روی ماهتو
ماهی جونم خواهرام هر کار میکنن واتساپ و
اینستاگرام و تلگرام نمیزنم و میگم:
دوس ندارم و منم اکثرا خاموشه گوشیم و
حوصله اینجور چیزارو ندارم.
قشنگگگ عین پیر زنام .نه؟؟
آخ سمیرا اینقدر دلم هوای اون روز و تجریش و اون کوفته های خوشمزه واون سیبای خوشمزه ای که آوردی و با چادر گل گلیامون گاز میزدیم و اون همه حرف زدنامون تنگ شدههههههه..


ایشالا این دوره ی کرونایی که تموم بشه حتما و حتماااااا باید همو ببینیم که کلییییییییی حرف دارم برا زدن. میدونم تو هم کلی حرف داری
اینستاگرام که پر از خبرای بد شده و هر روز یه خبر ناراحت کننده پخش میشه و همون بهتر که توش نیستی.
خیلیم خوب کردی درگیر این برنامه ها نشدی سمیرا. منم بعضی وقتا دلم برای وقتی که درگیر این برنامه ها نشده بودم و خودم و بودم و خودم خیلی تنگ شده.
پیرزن؟؟ ما پیر شدیم و دل جوااااان است هوز
چرا من اینقد پرحرفم؟
سلام ماهی عزیز
کاش همه چیز کمی مانده بود به خیابان بهشت
سلام کاوه جان
حالت چطوره؟
این بار مثل همیشه پرانرژی نیومدی!
کاش.. ولی اگه همیشه فاصله ی کمی با خیابان بهشت داشته باشیم شااااید برامون تکراری بشه و عادت و دیگه اون لذتی رو نداشته باشه براش روزشماری می کنیم.
هرچند من خودم اگه ثانیه به ثانیه ی عمرم رو اطراف خیابان بهشت باشم و همونجاها پرسه بزنم محاله که برام عادت بشه و تکراری..