کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

نامه ی شماره ی 4

امشب خبری از باد نیست

امشب خبری از قاصدک های سوار بر باد نیست که نیست.

یادته بهت از اون شب گفتم؟ اصن گفتم بهت؟؟ یا بازم تو خیالم فکر کردم که گفتم؟!

همون شبی رو میگم که تو تراس به زیبایی شب چشم دوخته بودم. اون وقتا بیشتر حرف میزدم.. با شب حرف میزدم.. ولی الآن فقط نگاش می کنم.. نگاه می کنم به ستاره هاش.. به قرص ماهش. اما حرفی نمیزنم. یه شب از همون شبایی که پرحرف بودم پرسیدم: اصن اون آدم هست؟ داره چی کار می کنه الآن؟ اصن چه شکلیه؟ قدش، هیکلش..چاقه یا لاغر؟ خدا کنه از منه سیاه و سبزه پوستش روشن تر نباشه :)

اون شب گوشِ شب پر شده بود از حرفای من و سوال هایی که بی هیچ وقفه ای پشت هم می پرسیدم و می پرسیدم و آخرش با یه آه کوتاه اما دردآور ساکت شدم و خودم رو به نوازش های شب سپردم.

از اون شب خیلی میگذره.. خیلی شبای دیگه اومدن و رفتن.. هی اومدن و رفتن... و هی من ساکت و ساکت تر شدم. بی هیچ سوالی.. بی هیچ حرفی فقط و فقط خودم رو به آغوش شب می سپردم.

و حالا میدونم تو چه شکلی هستی..

تو شکل هیچ کس نیستی.. تو خودتی.. خودِ خودِ خودت

من این چشم هارو فقط تو صورت تو دیدم

این خنده ها.. حتی بغضت، اشکت.. همه و همه فقط و فقط مختص تو و شبیه به هیچ کس نیست حتی ذره ای!

صدات.. آخ صدات چی بگم که این آوای دلنشین رو مدت ها قبل از حضورت می شِنیدم!!

بعد از حقیقی شدنت توی زندگیم و  لمس بودنت بیشتر و بیشتر عاشق رنگ آبی شدم!

تو پر بودی از تنالیته های آبی.. هنوزم هستی

در اصل من رنگ آبی رو تو ذره ذره ی وجود تو دیدم

من دیدم خیلی چیزایی رو که شاید برای  همیشه پشت یه بغض سنگین بمونه.

چشم های چینودوکسای من جوریست که وقتی بهشان خیره می شوی انگار به تماشای تئاتر رفته ای!

خیلی مانده تا برف ببارد.. بی تابم برایش
نظرات 1 + ارسال نظر
تیلوتیلو یکشنبه 11 خرداد 1399 ساعت 08:58 https://meslehichkass.blogsky.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد