کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

نفسِ آبیِ من :)

همه ی روز دختر رو همراهی می کنه. ولی شب که میشه بیشتر می چسبه بهش و خودشو تو دستای مُشت شده ی دختر جا میده.

به چشمای دختر، که برقشون تو تاریکی دوچندان شده خیره میشه که بعد از خیس شدن گونه هاش میگه: چه خوش رنگی تو! دوستت دارم، شاید به خاطر رنگت که به رنگِ دنیای درونمه. شایدم به خاطر این که برام نفسی دوستت دارم.

مکالمه ی بینشان تازه شروع شده بود که چشمای دختر بسته شد، جمع شد، پشت پلک ها و همه ی صورتش چروک و چروک تر شد. انگار چیزی از درون به قفسه ی سینه اش مُشت می کوبید.متنفر بود از این صداهای هولناکی که با بالا نیامدن نفسش از گلویش بیرون می آید و اتاق را پر می کرد. دست های مُشت شده ی عرق کرده اش را باز کرد و آن را بیرون کشید. باز هم یادش رفته بود درش را باز بگذارد. این بار درِ آبی رنگ همکاری کرد و زودتر از دفعه های قبل باز شد و خود را به صورت دختر نزدیک و نزدیک تر کرد. آنقدر نزدیک که هیچ فاصله ای بینشان نبود. مثل عضوی از صورتش به لب ها و دهانش چسبید. یک، دو، سه، شاید هم چهار بار در دهان دختر به صدا درآمد. بیرون که آمد بدنه ی کوچک و آبی رنگش با دستان کم جانِ دختر نوازش شد و گوش هایش بین صدای نفس های کوتاه و بلند دختر  این جمله را شنید: صدای زندگی میدهی تو!

اسمت را گذاشته ام نفس! نفسِ آبیِ من :)

+ نفس دارم چه نفسییییییییخوش رنگ نیست که هستصبح تا شب، شب تا صبح باهام نیست که هستپای حرفام نمیشینه که میشینهدیگه چی از این بهتررررررر؟؟؟

+امیدوارم هیچ وقت همچین نفس کشیدنی رو تجربه نکنید :)


++ باران جانم، سمیرا گُلی مهربونم، جناب میفروش عزیز و دوست داشتنی، خوشحالم که بعد از این همه مدت بازهم تو این دنیایی کوچیکی که همه ازش کوچ کردن و رفتن، همدیگرو پیدا کردیم.

باران جونم ببخشید وبلاگت شد پاتوق ما و کلی اونجا حرف زدیمپرحرفی های بنده رو عفو بفرما

نظرات 3 + ارسال نظر
تیلوتیلو دوشنبه 15 اردیبهشت 1399 ساعت 09:11 https://meslehichkass.blogsky.com/

انشاله که همیشه شاد و سلامت باشی عزیزدلم

سمیرا دوشنبه 15 اردیبهشت 1399 ساعت 09:43 http://Samisami64.blogfa.com

اوهوع اوهوع...مردم چه با نفسشون هم

تیتیش مامانی حرف میزنن
.
.
‌.
عزیز دلم عزیز دلم سعی کن ادکلن و اسپری کمتر استفاده کنی..
اگه روزه میگیری موقع افطار اول اول ابجوشی که یه کم ولرم شده رو بخور و بعد بقیه ی افطارتو .و اگر هم مثل من روزه نمیتونی بگیری .صبح ها ناشتا اول همینو که گفتم بخور و بعد صبحانه
بعدددد از وایتکس و مواد شوینده ای که بوی
این مدلی دارن دوری کن .
پونه .اویشن .چای کوهی .غذاهای نرم و ابکی .قرص جوشان ویتامین سی
بخورررر.
چیزی نیست ..تنگی نفس رو منم تجربه میکنم گاهی ولی با ورزش های هوازی و
این چیزا که بهت گفتم خوب میشم.
پاشو بیا خونمون آهنگ بذارم برقصیم



روزه که نمی گیرم سمیراگُلی.
اره یادمه اون دورانی که برا بار اول اینجوری شدم تو هم درگیرش بودی. چه روزای سختیم‌پشت سر گذاشتیم..
فعلا که قرنطینه کروناییم ایشالا اوضاع خوب بشه میام بریم یکم بگردیم..دلم خیلی تنگه برات

سمیرا دوشنبه 15 اردیبهشت 1399 ساعت 09:46 http://Samisami64.blogfa.com

اییینقدر هم زبون نریزززمنه مادرشوهر به اندازه ی کافی پخمهو
ذلیل و دلسوز عروس هستم
.
.
‌.
فدای روی ماهت
مزه میده این با هم بودناااخندیدناااا


جان جان چه مادرشوهر دلسوزی دارم من
پخمه و ذلیل چیههه گُلی گُللللل

آره خیلی خوب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد