کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

طلوع رنگین کمانی خیالاتم :)

غرق شده ام  در این همه حس غریبی که در وجودم ریشه کرده. امروز هم مثل دیروز و شاید هزاران روز دیگری که خواهند آمد، از دل پردرد شب خود را بیرون کشید و در آغوشم رها شد. و من در طلوع رنگین کمانی خیالاتم بیدار شدم. بیدار شدم و دلخوشی های اندکم را یک به یک مرور کردم و مرور کردم و مرور کردم...و بین همه ی این مرور کردن ها امروزم را زندگی که نه!! امروزم را گذراندم.  مرور می کردم و گل های خشک شده ام را هم به آرامی نوازش می کردم و در گوششان می خواندم.  گل های خشک من جان دارند، حتی بیشتر از غنچه ی  گلی که در باغچه ی ناکجاآباد می روید و خود را سفت به ساقه ای سبز چسبانده. مرور می کردم و بخار چای لب هایم گرم می کرد. مرور می کردم و با موهای نم دار و شانه نزده در را به روی سبزه باز کردم!

امسال سبزه خودش پا به خانه مان گذاشت.

+ پی نوشت: دستان زنی از جنس مهربانی با بوی بهار و  با قلبی به رنگ آبی فیروزه ای، سبزه ی امسالمان را سبز کرده.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد