و نوبت به آخرین امتحان از ترم یک شد. نمیدانم برگه ی امتحان را با چه اراجیفی پر کردم و نمیدانم چه شد که از جلسه ی امتحان پرت شدم روی سبزه های پارک و نمیدانم خیره به چه بودم؟!
: خیره به نیمکت خالی روبه رویم.
و چه می گذشت در درونم؟
: خاطراتی که ریشه کرده اند در وجودم.
همین طور خیره بودم که سایه ای آمد و سنگینی نگاهش را حس کردم
سایه نشست
حال، هر دویمان خیره شدیم
و غرق شدیم در یک مشت خاطره ی مشترک! یک مشت که چه عرض کنم...بیش از یک مشت. و شاید همه ی مشت های کوچک و بزرگ آدمیانی که حاصل آن سیب وسوسه انگیز ممنوعه اند!
رفتم
اما در دورترین نقطه ایستادم و محو شدن سایه را دیدم.
دیگر خبری از سایه نبود
من بودم و یک کلاس شلوغ که باید برای دقایقی کلاس را با همه ی دختران و پسران شر و شوخ، دست می گرفتم و توجه جناب فراهانی را جلب می کردم برای تائید ارائه ی کاربینی ام.
نمیدانم چه می گفتم..دهانم باز و بسته می شد..پاهایم در حرکت بودند..چشمانم دنبال می کرد همه ی نگاه های خیره به سر تاپایم را. اما همه ی حواسم به سایه بود.
فراهانی تابی به سیبیل های کم پشتش داد و با لبخندی میان کلامم و همه ی حواسی که به سایه بود، پرید و گفت: شاید خودتم ندونی ولی بهترین ارائه رو تو دادی. با وجود دو تا نویزی که داشتی خیلی خوب کلاس رو کنترل کردی. منظورش از نویز، مزه پرانی های مریم و مائده بود.
برگه ی حضورم را امضا کردم و پس از تعظیم مقابل همه ی آنان که تشویقم کردند نشستم و به این فکر کردم مگر می شود آدم همه ی حواسش پرت سایه ای باشد و موفق به بهترین ارائه هم شود؟!!
شب شد. کتاب فلورانس روی پایم بود. و نمیدانم چه شد که دیدم با کارمل هم صحبت شده ایم.خیلی وقت پیش متوجه حال بدم شده بود و باز هم جویای حالم شد. آدم ها جز سرزنش کار دیگری بلد نیستند..
برایم گفت. گفت و گفت و گفت و من له و له تر شدم! نابودتر از آنچه که بودم شدم!
آن لحظه را هیچ جوره نمی توانم توصیف کنم. آری...هیچ کس نمی تواند لحظه ی ویران شدنش را به زبان آورد و یا به تصویر کشد!
تلخ بود و غیرقابل باور!
همیشه همینقدر مبهم مینوشتی یا من تازگی ها خیلی گیج و گم شده ام؟
در ش زندگی کردن خیلی بده... دست از سر آدم بر نمیداره
به نظر من که باید رفت و حقایق را پیدا کرده... نصفه جان هم که مونده باشه حقیقت جان آدم را نمیگیره .... بلکه هرچی که باشه به آدم جان تازه میده...حتی اگه در ظاهر چیز دیگری به نظر برسد
خودمم گیج و گمم!
بعضی حقیقت ها همهههه ی جون آدمو می گیرن و از پا درت میارن. البته شایدم باعث بشن قوی تر بشیم و دهن کجی کنیم به همه ی اونایی که همه ی هدفشون نابود کردنمونه.
هیچ کاری لازم نیس بکنی جز اینکه به کسا و چیزایی که

ناراحتت میکنن فکر نکنی..مثبت فکر کنی مث همیییشه و
به خاطر خود خود خودت نازنییینم
سمیرای مهربونم، الآن خیلی گیجم! خیلی چیزا هنوز برام روشن نیست و فکر این که همه ی این مدت خر فرض شدم خیلی ناراحتم می کنه.

+سمیرای نازم داشتم شام درست می کردم. بعد از مدت ها واستادم پای گاز. نمیدونم چرا همش تو فکرم بودی
مرغارو سرخ کردم و به مهربونیات فکر کردم
سس مرغو درست کردم و بازم به تو فکر کردم
برنجو دم کردم و خداروشکر کردم که دوست خوبی مث تو دارم.
فکر کنم شام امشبم خیلی خوشمزه بشه. چون تو هر مرحله اش به یاد تو بودم
جگر شمارابرویممم ماااااا
به خدااااا توعم همش میای تو ذهنم...اتفاقا امروز برات که
کامنت گذاشتم یهو با خودم گفتم
کاش ماعده بیاد این هفته خونمون حداقل ..یا بریم بیرون
عکس شامتو بذار حالشو ببریم خانوم خووووش اخلاق
عزیییییزدلمیییییییییییییی
چشممممم عزیزم حتما بریم
عکس نگرفتم خواهر. حوصله عکس مکس ندارم دیگه
دور از جونت عزیز دلمم...عوضش اینا برات تحربه میشن
غ
به خدا جدی میگم..به پختگی میرسی نازنینم
یاد میگیری چه جوری و با چه سیاستی زندگی کنی و
لذت ببری
حالا کی میای بریم بیرون ..ددی رو هم بگیم بیاد
اوهوم..زندگی همه اش تجربس. تجربه های تلخ و شیرین..
هر وقت که بگی
سلام صبحت به خیر
سلام عزیزم
صبح شمام بخیر
خیلی اتفاقات گذشته را باید با یه نقطه و رفتن سر فصل جدید زندگی به باد فراموشی سپرد،فکر بهش فقط خودت ناراحتتررمیکنه ...
الهی حال دلت همیشه خوش باشه:)
درست میگی بهامین عزیزم.

به فداااایت
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااام
سلاااااااااام
سلاااااام
سلاااام
سلاام
سلام
.♥
.♥
..♥
...♥
....♥
.....♥آپم بهم سر بزنی خوشحالم میکنی
......♥......................♥...♥
..........♥.............♥............♥
..............♥.....♥...................♥
...................♥.....................♥
................♥......♥..............♥
..............♥.............♥....♥
.............♥
...........♥منتظرتم
.........♥
......♥
....♥
سلام عصرتون به خیر
بیا بنویس دیگه

گوزو
ته احساسات منه ها
آ قربون ته احساساتت
ماهی عزیز و مهربون من چطوره؟
دوستای عزیز و مهربونش خوب باشن اونم خوبه
