کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

امروز :)

  

آقای دکتر خوش خنده، چند ضربه به شانه ام زده و می گوید: جوجه تو چند کیلویی؟؟

انتظار داشت این جوجه ی ریزه میزه، صدایی نازک داشته باشه و خبر نداشت صدای نازک تبدیل شده به یه صدای خش دار.

با خنده ای کش دار گفتم: 49

ایشونم زد زیر خنده و گفت: با استخوان یا بی استخوان؟؟

بعد از دیدن گلوی بنده و معاینه و شنیدن چیزایی که گفتم، با التهاب شدید گلوم مواجه شد و بعد هم قصد زدن آمپول به بنده رو داشت. هیچ وقت دوست نداشتم و ندارم دکتر مرد بهم آمپول بزنه. شاید  چون بسیااااااااااار با قدرت میزنن. درست مثل " ابوجلال " که در دوران کودکی وقتایی که  " حنا خانوم "  نبود، به زووووور می بردنم  پیشش و چند دقیقه بعد با چشمای گریون تو بغل مامان بودم. شاید اگه ابوجلال بلد بود بخنده و اونقدر اخماش تو هم نبود، راحت تر راضی می شدم که بهم آمپول بزنه. یادمه یه باری که به خاطر خوردن هندوانه، یه چنگال فرو رفت وسط دوتا ابروم. با صورت خونی بردنم پیش ابوجلال و ایشون بعد از زدن یه آمپول خیییییییییییلیییییییییی بزرگ، شروع کرد به بخیه زدن. شکمو هم نیستم. فقط می خواستم بزرگ ترین تیکه ی هندوانه مال من باشه، برای همین چنگال به دست دویدم سمت آشپزخونه و همون موقع آبجی بزرگه با ظرف هندوانه اومد بیرون و بنده به شدت فرو رفتم تو شکمش و چنگال هم فرو رفت بین دو ابروم.

خلاااااصه، منشی جان فهمید و با این که سرش شلوغ بود، با خنده ای کش دار منو از دست آقای دکتر نجات داد. اینقدر هم خوب زد که اصلا متوجه نشدم زده.

+ چند روز پیشا کلی ذوق کردم وقتی دخترخاله ی موفرفری،  یه بسته انداخت تو بغلم و وقتی بسته رو باز کردم با یه لباس قشنگ مواجه شدم که از مشهد برام خریده بود. فامیل هم حسودی کردن و گفتن چرا فقط برای ماهی چیزی آوردی و به ماها فقط نبات دادی و زرشک. دست گلش درد نکنه. امروزم تو یه برنامه ای که من نمیدونم چیه، صداش رو بسی خنده دار کرد و به آبجی وسطی صدا فرستاد و گفت برام بزاره و خواست صدای منو هم بشنوه. تو بچگی چشم نداشت منو ببینه به خاطر تعاریفی که همه ازم می کردن، حالا که بزرگ شدیم، مهرم بدجوری به دلش افتاده! اونقدر برام صدا فرستاد و حرفای خنده دار زد که از شدت خنده  پهن زمین شدم. شاید می دونست که امروز حال خوبی ندارم و به همین علت برای شاد شدنم تمام تلاشش رو کرد.

+ فامیل دورم رو یادتونه؟؟؟ نوه ی عموی مامانم که تو دانشگاهمون بود رو میگم. چند روز پیش متوجه شدم داره ازدواج می کنه و بله برونش بوده. بنده هم با همین صدای گرفته زنگ زدم بهش. شماره خونه رو نداشت و اندکی اذیتش کردم.  بهش تبریک گفتم. براش آرزوی خوشبختی می کنم. ولی تعجب کرد زیااااااااد. آخه همیشه می گفت از ازدواج خوشش نمیاد! مخصوصا تو این سن.

آوش خان هم انگاری متوجه تغییر صدای بنده شده و وقتی باهاش صحبت می کنم می ترسه بچه، اما بازم می خنده و ذوق می کنه.

+ مامان چه جوری می تونی اینقده زود خنده ات رو جمع کنی و تو ذهنت به چیزی فکر کنی که موجب غمگین شدنت میشه؟؟؟

مامان: به سن من که برسی می فهمی!

خنده های من اونقدر کش دااااااااااااره که فرصت نمیشه بخوام به چیز دیگه ای فکر کنم! یعنی من وقتی می خندم دوست دارم که فقط بخندم و به اون چیزی که موجب خنده ام شده فک کنم، نه چیز دیگه ای.

+ دارم برای عزیزانم کارت های تبریک برای سال نو درست می کنم و برای هر کدومشون چند خطی می نویسم. آماده کردن 25 تا کارت، اندکی وقت گیره. امیدوارم خوششون بیاد.

بسیااااااااااااار بسیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار عذر می خوام که این روزا اندکی تلخ شدم و ممنون که این را به گوشم رساندین!

امیدوارم این پست تلخ نباشه.

دوستتون دارم زیاااااااااااد

نظرات 15 + ارسال نظر
dina چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت 00:13 http://meine-taglichen-tweets.blogsky.com/

متن اولت رو خوندم. یاد اولین باری افتادم که تو ایران امپول زدم. یه اقایی قرار بود امپولمو بزنه، بعد از زدن امپول دردناک، جاش رو با انگشتانش کلی فشار داد تا دارو برنگرده.
ازون به بعد دیگه تو ایران امپول نمی زنم

خوش اومدی دینا جان.

قرار نیست که همه تو ایران مثل اون آقا آمپول بزنن.

سعید چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت 08:34 http://www.zowragh.blogfa.com

راستی ماهی هر وقت تو خیابون ماهی عید می بینم یاد تو میوفتم
دیشبم خاله دیگه م منو واسه خونه تکونی با یه زبون چرب و نرم گیر انداخت یعنی دیشب دومین شب یود
اسم خودشو گذاشته زن عنکبوتی
اگه خواستی بگو جریانشو برات تعریف کنم

چه جالب
سعید همه اینو میگن. اهل خونه و خاله ها و شوهرخاله ها با دیدن ماهی ها یاد من میوفتن.
سعید من هرسال دلم می خواد به غیر از ماهی گلی، از این ماهی سیاه کوچولو ها هم بگیرم. چند باری هم گرفتم ولی اهل خونه زیاد دوست ندارن ماهی سیاه تو تنگ هفت سین باشه.

پس حسابی خسته نباشی
جرا زن عنکبوتی؟؟ دوست دارم بدونم.

میفروش چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت 10:32

سلام
امیدوارن هر چه زودتر شیرین بشی ( حالت خوب بشه )
تعداد کارت رو اشتباه کردی ریاضییاتت(نقل قول قدیم)ضعیفه!
گمونم26تا باشه شایدم بیشتر چون منو چندنفر دیگه هم هستیم
مامانت راست میگه،وقتی مامان شدی میفهمی،نخیرم بابا شدم که!
آوش خان هم به تو و صدای گرفته و نگرفته تو عادت میکنه ، نگران نباش
مبارک نوه عموی مامانت باشه ازدواجش،ایشالله بیای خبر ازدواج خودترو بدی.
کی گفته شیکمویی!هان!!میخوای برم ازپیراشکی فروشی انقلاب بپرسم!؟
ماهی ، از زن گندمگون چه خبر ! نیستش !! نگرانشم !!
برقرار باشید. به امید دیدار

سلام میفروش عزیز
حالت خوبه؟
انشاالله...انشاالله که شیرین میشم ولی نه اونقدری که دلتونو بزنم
برای شما و سمیرا گلی عزیزمون که قراره بعد از عید وقتی حال هر دومون خوب شد بیایم دیدنت، نه ببخشید دیدن گلدونت هدیه های ناقابلی بیارم.

میفروش به نظرم شما پدر خیلی خوبی هستی و خیلی خوب پدری می کنی برای پسرای عزیزت.
انشاالله که همیشه سایه ات بالاسرشون باشه و سلامت باشی و شاد و خندون.
بچه می ترسه من حرف میزنم
ممنونم سلامت باشی.
نهههه نپرسی که آبروم میره
راستش خبری ندارم و خیلی نگران و دلتنگشم. وبلاگش هم رفتم ولی نه کامنت ها رو تائید کرده و نه پست جدیدی گذاشته.
انشاالله که مشکلی نیست و حالش خوبه و روز به روز بهتر میشه.

اناهیتا چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت 11:18 http://khaterateman1369.blogsky.com/

ایشالا زود خوب میشی عزیزم . اخی مامانا نگاهشون غمگین میشه ادم دوست داره بمیره . وای چه دختر خاله مهربونی . راستی سینما رفتی؟لباس جدید مبارک باشه

ایشالا..
خیلی غصه می خورم وقتی تو چشمای مامانم غم می بینم.
آره...دخترخاله جان بسی مهربان شده. نه آناهیتا نرفتم سینما. با این سرفه ها اعصاب مردمو به هم می ریزم اگه برم. دخترخاله بسی عجله داره برای سینما رفتن. ایشالا بهتر که بشم می برمش انقلاب و بعد از نشون دادن جاهایی که حالمو خوب می کنه، می برمش سینما.
ممنونم سلامت باشی

اناهیتا چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت 14:55 http://khaterateman1369.blogsky.com/

به سلامتی قط خواستی سینما بری فیلم افسونگر نرو خیلی بد بود افتضاح

عه خوب شد گفتی. آخه دخترخاله میگه بریم افسونگر رو ببینیم.
میدونی آناهیتا دلم یه فیلم طنز می خواد که فقطططططططططط بخندم.

maryam1 چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت 16:20 http://nimkatesiyah.blogfa.com/

سلام ابجی ماهی خوبی فداتشم وبلاگت چقد خوشکل شده خیلی خوشحالم که هنوز هستی . مامانم بهتره ابجی جون ازت ممنونم که جویای احوالشی انشالله همیشه سلامت باشی

وااااااااااااااای مریمی جونم
سلام عزیزم
خوبی تو؟ کجایی خبری ازت نیست؟؟
خیلی خوشحال شدم با دیدن نظرت.
من خوبم عزیزم. بله که هنوزم هستم. من همیشه و همیشه هستم
خدارو شکر که مادر عزیزت حالش بهتره. انشاالله که حالش خیلی خوب میشه.

باران چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت 21:38 http://baranoali.blogfa.com

سلام به جوجه ی عزیز و مهربون خودممم
الان چطوری خانومی؟ بهتر شده صدای خروس نشانت؟
الهی دیگه نیاز به آمیپول نداشته باشی ولی اگر خدای نکرده نیاز داشتی خودم برات میزنم طوری که اصلا متوجه نشی.بععععله من خودم دکتر مورچه م

عاقا کی گفته شکمو هستی؟ یه وقت فکر نکنی من م گفتمااا

فدای تو اون خنده های کش دااااارت بشم . الان دارم تو رو با اون خنده ها تصور میکنم

به به کارت هایی که با عشق درست کردی حتما قشنگ و دوست داشتنی هستن

ماهی جونم تلخش هم شیرین و دوستداشتنیه . اصلا بدو بیا بغلم

سلام دکتر مورچه
بهترم عزیزم. ولی هنوز صدام همونجوریه. فقط کمی سرفه هام کمتر شده.
اگه نزدیکم بودی میومدم پیش خودت آمپولامو بزنی.

میدونم میدووووووونم که اصن به شکمو بودنم فکر نکردی.
باران هر کی منو ببینه باورش نمیشه من اینقدر شکموام و همش در حال خوردنم. خیلی ها فکر می کنن کم اشتهام و یا اهل رژیمم به خاطر تیپم در صورتی که اینطور نیست و رمز چاق نشدنم تحرکه

باران اصلا نمی تونم نخندم. از خنده های الکی هم متنفرم. دوست مامانم حوری، منو پسته ی خندان میکنه

دارم روشون کار می کنم. خداکنه خوششون بیاد

تو عزییییییییییییییزدلمیییییییییی باران نازم

ZahRa ❤ MahDi چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت 23:39 http://mylovelyworld2016.mihanblog.com/

وا ابوجلال جلاد بوده تا امپول زن:|
مواظب خودت باش ماهی

خیلی اخمو بود.
چشم نازنینم

لادن چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت 23:45

ای وای بر نت
چرا من این پستا رو تازه الان دیدم هان؟؟
کی پاسخگوعه؟؟ : /
جوجه بدون استخون دوووووووس.وااااای دهنم اب افتاد
ای بابا اصن تو وبت مثال غذایی و شیرینی عی نزن لدفن : ))

واااااااای ماهی یه شیرینی فروشی تازه کشف کردم یه ردیف گنده پررررر یخچال همشونم پررررررررررررر از شیرینی تر شکلاتی دیشب همش دیدم یکی منو صدا میزنه بعد ک رفتم نزدیک تر دیدم شیرینیان دارن میگن لادن بیا ما رو بخور
هیچی دیگه چون مهمانم داشتیم واسه اونا یه جعبه شیرینی تر ازین سفید و رنگیاخریدم واسه خودم یه جعبه فقط شکلاتی
ماهی حتی یدونشم نخوردم همه رو مهمانا خوردن همههههههههههههههه رو نامردا حتی یدونه هم نزاشتن برام
هرکدوم ک میخوردن میگفتم یعنی شما مهمونین یا قوم مغول؟پسرعمه جانمم میگه لادن داری خشمگین نگا میکنیا بیا دستو پاتو ببندیم تا با خیال راحت بخوریم : )

اصن افسردگی شکلاتی گرفتم : )


++++++++من حسوووووووووووووووودیم شد ب اونایی ک براشون کارت درست میکنی : ) مبارکشون باشه : **

+یه عالمه حرف داشتما ولی یادم رفت



وای لادن خودمم دلم جوجه خواست.

وااااااااااای می میرم برا شیرینی تر شکلاتی.
اواااااااااااااااااااا حتی یه دونه هم نخوردی؟؟؟؟
تازه می خواستن دست و پاتم ببندن

یکی از اون کارت ها برای لادن خوشگلم می باشد

زود یادت بیاد حرفای قشنگتو :)

لادن پنج‌شنبه 19 اسفند 1395 ساعت 00:20

اخه میدونی همزمان ک ما از خرید برگشتیم مهمانامونم رسیدن دیگ نشد جعبه شکلاتیا رو قایم کنم
وقتیم ک داشتم شیرینی تعارف میکردن چون همه میدونن من وقتی شیرینی میچینم یا مثلا کتلت یا کوکو میپزن همون اولی رو من تست میکنم یعنی باااااااید تست کنما وگرنه ضعف میکنم و اصنم شکمو نیستم پسرعمم ازم سوال کرد زود بگو ببینم کدومشون خوشمزه تره؟گفتم والا اینقده زود اومدین فرصت نشد امتحان کنم و گفتم مطمینم شکلاتیا ایخنا نخور خوب نیس و ازونجایی هم ک میدونن من عاشق هرچیز شکلاتی و نارگیلی و گردویی عم همه رو از دم خوردن نامردا اخه بابام شیرینی شکلاتی ندوس منم واسه خودم کم شکلاتی خریدم مهمانامونم زیاد بودن دیشب واسه همین حتی یدونه هم بهم نرسید

امشب پسرعمم نوبت دندونپزشکی داشت زنگ زدم ب زنش میگم نگا اه من شلوار شوهرتو گرفته ها همتون شیرینیای نازنینمو خوردین خدا اینجوری میزنه پس کلتون : )))

+مااااااهی من عاااااااااااااشقتم واااااااای ذووووووووق کردم
یکی بیاد منو تو پوست خودم بگنجونه : ))

عهههه لادن منم از هر خوراکی که می خریم، از همه ی مدلش امتحان می کنم. شوهرخاله کوچیکه ی منم همیشه وقتی بهش چیزی تعارف می کنم، میگه کدوم خوشمزه ترهمیدونه من از همه مدلش خوردم


لادن گفتی دندون پزشکی یاد خودم افتادم. باید برم دندون پزشکی ولی تنبلیم میاد.
لادن باورت میشه چند بار برات نامه نوشتم ولی هی پاره اشون کردم. آخه زشت می شدن

+ تو ماااااااااااااااهییییییییی، عزیییییییییییییزی، عششششششقیییییییییییی

سعید پنج‌شنبه 19 اسفند 1395 ساعت 10:12 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام ماهی
خوبی؟
خوش به حال اون 25 نفر
من یه خاله دارم 10 سال از خودم بزرگتر فرهنگیه سالای آخر خدمتشم هست
یه روز زنگ زد زبون چرب و نرمو که باز کرد فهمیدم قضیه چیه
آخر چاخان پاخانشم گفت من همه کارا رو انجام دادم فقط مونده شیلنگ گاز و باز کنی بکشی کنار تا زیرشو بشورم
منم رفتم خونشون اما دیدم واقعیت چیز دیگه ایه
شستن گاز و دیوار آشپزخونه و کابینت و پرده ها و اتاق خواب و اینا
میگه به من میگن زن عنکبوتی از دیوار رفت بالا آویزون شد به پنجره که شیشه های بالا روتمیز کنه
منم که حوصله آمبولانس و اورژانس نداشتم گفتم خاله بیا پایین من خودم میرم و اونوقت خودم همین جوری شدم مرد عنکبوتی
خلاصه هنوز مبلهای تو هال مونده
اگه منو ندیدی حلالم کن

سلام سعید
خداروشکر..بد نیستم.

وای سعید. دلم سوخت برات.
حساااااااابی خسته نباشی مرد عنکبوتی

سعید خودتو زیاد خسته نکناااا آخه میدونی که باید بیای یه کمکی به من تو کارای آشپزخونه کنی

اناهیتا پنج‌شنبه 19 اسفند 1395 ساعت 12:49 http://khaterateman1369.blogsky.com/

خوب بد جلف برو نرفتم ولی میگن طنزه

فقط زود خوب بشم، میرم می بینم. بیشتر به خاطر دخترخاله میگم. ناراحت شده از دستم میگه چرا با من نمیای گردش و تفریح.

لادن پنج‌شنبه 19 اسفند 1395 ساعت 17:44

منم باس برم دندونپزشکی ولی گذاشتم واسه بعد عید
ماه پیشم یدونه دندونمو عصب کشی و پر کردم اصنم بعدش قرص نخوردم تا دو سه روز بعدش درد میکرد: /

+یعنی تو چطوووووووور دلت اومد نامه هایی ک ماهی جونم با عشق برام نوشته رو پاره کنی هاااان؟پاسخگو باش
بیام موهاتو بکشم؟؟؟بیام لپاتو بچلونم؟؟؟؟

دندون درد خیلی بده.

زشت شده بودن آخهههههه
نههههههه موهامو نکش گناه دارم

+ لادن نازنینم، سعید بهت کامنت داده فکر کنم. وبلاگت رو چک کن اگر تونستی.

سعید شنبه 21 اسفند 1395 ساعت 08:37 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام ماهی خانوم گل گلاب
چشم آبجی هر لحظه که بگی من در خدمتم
همه جور کاریم از دستم بر میاد
فرش پرده رانندگی نگهداری از بچه همه کار

سلام سلاااااااااام


نگهداری از بچه؟؟ می تونی؟ سعید از آوش خان گردالی هم نگهداری می کنی؟؟
اگه فقط برای چند ساعت ازش نگهداری کنی، از آواز خوندن زیادش دچار سردرد خواهی شد و از راه بردن زیادیش هم دچار کمردرد. اینم بگم که زود زود باید عوض بشه و ممکنه حین عوض کردنش مثل دیروز که بنده رو کثیف کرد، تو رو هم کثیف کنه و ما رو شرمنده. در آخر هم با خنده ای کش دار که همه ی حلقش و لثه های بی دندونش معلوم میشه، عصبانیتت رو کاهش بده. آهان تازه فکر کنم داره دندونم در میاره و برا همین ممکنه شونه ات خیس بشه و آب دهنش که به قول مامانش، عسله، رو صورتت بریزه بدت که نمیاد؟ بچه اس دیگههه.
پس نتیجه می گیریم کهههههه بیای آشپزخونه رو بریزی بیرون و تمیز کنی، چرا که نگداری از بچه بسی سخت تر می باشد

سعید شنبه 21 اسفند 1395 ساعت 11:32 http://www.zowragh.blogfa.com

من از بچه هم می تونم نگه داری کنم اما راستش حالا که شرایط اوش خان رو گفتی خوب که فکر می کنم می بینم بهتره که کار آشپزخونه رو انتخاب کنم


البته من فقط کمی از کارهای آوش خان رو گفتم
اگه بدونی دیروز چه بلایی سر من آورد این گردالی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد