کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

آقای نامه رسان :)

بعد از تنبلی دیشب و نشستن ظرفا، نتیجه شد صبح زود دست به کار شدن و در حالی که لباسام خیس شدن و ژولی پولی ام، زنگ خونه به صدا دراومد و با خنده ی کش داااااااااار، یه متر پریدم هوا. مامانم با خنده ای کش دارتر از من گفت: بالخره انتظار به سر رسید ماهی! حدس زدیم پسنچی جان پشت در باشه و حدسمون هم درست بود.

مانتو و شال به دست پریدم تو آسانسور و همونجور که پایین می رفتم مانتو رو تن کردم.

آقای پستچی جان بعد از اندکی نگاه گفت: خانم صبوری؟؟

من در حالی که دستمو بردم طرفش و می خواستم به زور اون بسته و ازش بگیرم، گفتم: بله دیگه!

پستچی با نگاه خییییییلی بیشتر: ماهی؟ ماهی صبوری؟

من با خنده ای کش دار: بلهههههه. ماهی هستم. ماهی صبوری. حالا میشه لطف کنید اون بسته رو بدین که قلبم داره از خوشحالی وایمیسته آقا

پستچی جان در حالی که اون چیزی که اسمشو نمیدونم رو میده دستم تا امضا کنم، میگه: چه اسم قشنگی دارین خانم.

و چند بار میگه ماهی و به روبه رو خیره میشه.

بسته رو که گرفت طرفم می خواستم از خوشحالی جیییییییییییییییییغ بزنم   صدایی از درون گفت: هی ماهی زشته. خودتو جمع کن. الآن همه می فهمن اولین باره پستچی برات چیزی میاره!

خنده ای تحویل آقای نامه رسان دادم و تشکر کردم. ایشون هم با صدای بلند گفت: خداحافظ خانم ماهی خانم خوش خنده.

درو بستم و تندی مشغول باز کردن بسته شدم. وااااااااااااااای دوتا برگه پر از نوشته با یه دست خط خییییییییییییلییییییییی زیبا. یه چیز آبی رنگ هم به چشمم خورد. آبی فیروزه ای. همون رنگی که عاشقشم.  ولی اول شروع کردم به خوندن و بعد اون چیز آبی رنگ رو بیرون آوردم و دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و یه جیغ بلند اما کوچولووووو کشیدم و دور پارکینگ دویدم! امااااااا ناگهان در آسانسور باز شد و آقای همسایه جان با دیدن من که دستم چندتا کاغذ بود و یه دفترچه ی خیلی خوشگل آبی فیروزه ای، و بالا پایین می پریدم و می خندیدم، اندکی متعجب شد و به اینور اونور رو نگاه کرد تا ببینه چه خبره؟!

بنده هم برای این که سوژه ی ایشون نشم، شروع کردم به ورزش کردن! که مثلا من داشتم ورزش می کردم. و آقای همسایه با خنده و در حالی که به لباسام که اصلا مناسب ورزش نبودن نگاه می کرد، گفت: خسته نباشی خانم.

بنده هم خیلی جدی در حالی که مثلا داشتم ورزش می کردم گفتم: سلامت باشی آقا. روز خوبی داشته باشین و خنده ی کش دار فراموش نشه.

نامه رو چند بار خوندم و بازم دلم می خواد بخونمش.

لادن مهربونم، یکی یه دونه ی عزییییییییییییزم، نمیدونی که چقدر خوشحال شدم و از خوشحالی زیاد، لحظه ای خنده ام قطع نمیشه. خیییییلیییییییی دوستت می دااااااااااارم.

بقیه ی حرفا، تو نامه ی بعدی پست خواهد شد

دوستان ببخشید که جمله بندی این پست خوب نبود. عجله ای نوشتم.

دوستون دارم.

نظرات 32 + ارسال نظر
نیلوفرانه سه‌شنبه 3 اسفند 1395 ساعت 14:21 http://Www.niloofaraaneh.blogsky.com

الهی...نامه از خارج بود؟

نه عزیزم از خارج نبود

تیلوتیلو سه‌شنبه 3 اسفند 1395 ساعت 15:08 http://meslehichkass.blogsky.com/

ZahRa سه‌شنبه 3 اسفند 1395 ساعت 15:22 http://www.mylovelyworld2016.mihanblog.com

خوش ب حالت نامه داری

خانوم خونه سه‌شنبه 3 اسفند 1395 ساعت 15:32

شما چقدر جیگرین ....
نه فدات شم سلیقه خودمه فقط بهش گفتم چقدر این نازه دوسش دارم فرداش رسید شرکت....با پیک

شما جیگرتری
عه. با خودم گفتم ببین چه خوش سلیقه اس آقای خونه!
پس سلیقه ی خودته
مبارکه عزییییییییزم

سمیرا در حال شیطنت سه‌شنبه 3 اسفند 1395 ساعت 17:10

اقای پست چی مجرد بود؟؟؟

نمیدونم والاایشالا دفعه ی بعد که دیدمش میگم آقا شما مجردی؟ قصد ازدباج داری آیا؟؟

سمیرا در حال شیطنت

سمیرا سه‌شنبه 3 اسفند 1395 ساعت 17:13

والا منم جای تو بودم خوشحال میشدمبه به به واقعا بعضی از

دوستای مجازی انگاری اسمشون مجازی اما مجازی نیستن و چقدم مهربونن

البته خوبی دو طرفس...تو خودت چون پاک و مهربونی و بی توقع همه رو دوس داری

همه هم دوست دارن دیگه

خیلی خوب بود

آره سمیرا....بعضی دوستان خییییییییییلی مهربونن. مث تو، مث لادن، مث میفروش، باران و....و من خیلی خوشحالم به خاطر بودنتون

سمیرا سه‌شنبه 3 اسفند 1395 ساعت 17:58

قسمت نظردهی وبلاگ اذیتم میکنه ماهی...میخام

تایید کنم نمیشه

عه
چرا؟؟
منم خیلی وقته بلاگفا نیستم و خبر ندارم از بازی هایی که درمیاره. بلاگفا خیلی اذیت می کنه سمیرا.
با گوشی میای؟؟

سمیرا سه‌شنبه 3 اسفند 1395 ساعت 18:22

گاهی با گوشی و گاهی با لب تاب


بالاخره تونستم تایید کنم خیر سرش

ماهی عکس هم تونستم بذارم حالا موندم عکس خودم

و علی رو هم بذارم تو ادامه مطلبم یا نه

آهان

آخه با گوشی نمیشه بعضی کارهارو کرد. مثلا ادمه مطلب گذاشت و یا چیزی آپلود کرد. یعنی میشه هاااا و لی سخت.

خداروشکر تونستی بالخره


سمیرا با دیدن تو و علی خیلیییییییییییی خوشحال شدم. مشخص بود علی چقدر ذوق داره
قربون خنده ی قشنگت بشم من. چه با ناز به دوربین نگاه کردی

راضیه سه‌شنبه 3 اسفند 1395 ساعت 19:25

سلام عزیزم چقد ذوقیدی
ولی اون صحنه ورزشت خیلی بامزه بوده
ازدست تو ماهی شیطون

سلام راضیه
چطوری تو؟؟خوبی؟
آره خیییییییییلی ذوق کردم و واقعا خوشحال شدم.
موندم چی کار کنم. بهترین کار ورزش بود

نفس1 سه‌شنبه 3 اسفند 1395 ساعت 19:55 http://nafas1367.blogsky.com/

ماهی اسمت ماهیه؟؟
جمله بندیمو...



راستش اسمم مائده.
ولی اصلاااااا به این اسم عادت ندارم. بیشتر ماهی صدام می کنن.

میفروش سه‌شنبه 3 اسفند 1395 ساعت 20:37

سلام
می دونستم انقده خوشحال میشی هفته ای یه نامه برات پست میکردم
برقرار باشید. به امید دیدار

درود بر میفروش عزیز

خانم عنکبوت سه‌شنبه 3 اسفند 1395 ساعت 21:16 http://mr-spider.ir

وای خدا میتونم درکت کنم من با اینکه خیلی از بسته هام سفارش های خودم هستن ولی برا هررر بار اومدن پستچی ذوق دارم و منتظر اومدنشم :) من بسته پستچی رو عااااشق :)
چه پستچی انرژی مثبتی بوده :)

خیلی مزه میده
من عاشق نامه ای خانم عنکبوت.
نامه ی امروز که از طرف یه دوست عزیز و مهربون بود و من دیگه خیلی خوشحال شدم.

آره، آقای پستچی سرشار از انرژی مثبت بود و مهربان.

سمیرا سه‌شنبه 3 اسفند 1395 ساعت 23:02

قربوووووووووووووووووووونت

تو والا خوب میبینی اگر نه ما ایییییییییییش هستیم



اوااااا این چه حرفیه
اییییییشی هستین؟؟
سمیرا از دست تو دختر
کلی خندیدم

شماها به این خوبی
ماااااهییییی
مهربونیییییی

لادن سه‌شنبه 3 اسفند 1395 ساعت 23:55

ای خدا خیرت بده دختر با این قالب عوض کردنت
بقول سعید وقتی کامنت دونیت ی جوری میشه من نمیتونم کامنت بزارم برات.هر قالبی میزاری بزارا ولی شکل کامنتات همین جوری باشه لدفن : ))

+وای ماهی خداروشکر بلاخره این نامه رسید ب دستت ها.اخه نمیخواستم لو بدم ک یهویی ذوق کنی واسه همین کم کامنت میذاشتم ک سوال نپرسی درباره نامت و هدیه خوشکلت چون تو نامم نوشته بودم اینجوری اگ اینجا هم جوابتو میدادم نامم دیگه بی مزه میشد : ))

+اینقده ذوووووووق کردم وقتی خوندم نوشتی ک خوشحال شدی و اون دفترچه هم ابی فیروزه ای بوده : )))

+تونستی ناممو بخونی؟؟ : ))
+اون پاکت نامه زشتمو دیدی ؟راستشو بگو ب پاکتم چقد خندیدی هان؟؟؟ : ))
بعد ک پستش کردم پشیمون شدم همش میگفتم وااااای ابروم رفت : /

+و من همچنان از خوندن پستت ذوووووووقی دارم وصف نشدنی با لبخندی کش دار


آخرم همون قالب قبلی رو گذاشتم
الآن مشکلی نداری با این قالب؟؟ راحت باز میشه وبم؟

لادن اگه بدونی چقده جیغ زدم از خوشحالی. گلو درد گرفتم بابا
واقعا دلم می خواست بپرم بغل پستچی و لپاشو بکشم
دیدم کم پیدا شدی پس به خاطر همین بود.

لادن من عاااااااااشق این دفترچه شدم. دلم نمیاد توش بنویسمولی می نویسم. می خوام همون آرزوهامو بنویسم که گفتی. به همراه خنده ی کش داری که گفتی

بله که تونستم بخونم خیلی خوش خطی که تو دختر.
لادن با دیدن اون پاکت نامه خیلی بیشتر ذوف کردم. تا میومدم آروم بگیرم، باز غافلگیر می شدم
خیلی هم خوب بود همه چی. عااااااااااااااالی بود. دستت درد نکنه

لادن داشتم به این فکر می کردم که تو از راه دور، موجب خوشحالیم شدی. ولی نزدیکانم خوشحالم که نمی کنن هیچ، اشکمم درمیارن گاهی!

ممنونم ازت عزییییییییییییییزممممممممم

خیلی خوشحالم. از صبح هی میرم نامه رو می خونم. تازه دفترچه رو هم هی بوس می کنم

لادن چهارشنبه 4 اسفند 1395 ساعت 00:22

نه این قالبت عالیه من ک مشکلی باهاش ندارم : ))
چشمم روشن ماهی خانم بغل؟؟؟؟اونم بغل پستچی؟؟؟اونم اقا؟؟؟استغفرالله خواهر برو توبه کن خخخ : ))
خیلی خوشحالم ک خوشت اومده بوووووووووووس واسه ماهی خوشکلم : **

اره اینقده خوشخطم ک تو افتاب بزاری مث خرچنگ کج کج راه میرن : ))


+نزدیکان گاهی یادشون میره فرصت باهم بودنمون کمه فک میکنیم همیشه وقت واسه محبت کردن داریم و واسه همین همش پشت گوش میندازیم : /
+منم چند روزه با مامانم تو سکوتم : /

+اینقد ک با بوسات ب دفترچه هه انرژی مثبت میچسبونی دیگ شک نکن هرچی توش بنویسی واقعی میشه طوری میشه ک منم میگم ارزوهای منم توش بنویسی : ))

خداروشکر.


نه خدایی راست میگم. دست خطت خیلی خوبه و خوشم اومد.


آره متاسفانه..
لادن چرا سکوت؟


آره آرزوهای تو رو هم باید بنویسممعلومه که می خوام از آرزوهات باخبر بشم؟؟؟

لادن چهارشنبه 4 اسفند 1395 ساعت 00:54

راستی یادم رفت بهت بگم اون سرامیک تزیینی خوشکلی ک برام درست کردی رو رو یخچال نزدم
حسودم نیستم فقط چون اینقده دوسش دارم زدم ب گوشه ساعت رومیزیم ک همش جلو چشمم باشه : ))
هروقتم میبینمش خود ب خود لبخند کشدار رو صورتم میاد : ))
+هروقتم بابام میبینتش میگ خوب کادوعه منو پیچوندی و واسه خودت برداشتی : / : ))

می خواستی بابات برنداره گذاشتی رو میزت

سلام زیاااااااااد برسون به بابای مهربون و عزیزت

سارس چهارشنبه 4 اسفند 1395 ساعت 03:46

اینو که خوندم برا اولین بار به کش دار ترین حالت ممکن در اومد دهنم :))))
ذوقو میشه گرفت اصلا تو این پستت دیوونه

زین پس سعی می کنم بارها و بارها به کش دارترین حالت ممکن دربیاد دهنت

سعید چهارشنبه 4 اسفند 1395 ساعت 11:21 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام
خوبی ماهی؟
ماهی صبوری؟
جمله بندیت خیلیم بد نیس
پستچی برای من خیلی چیزا آورده اما همش کاری بوده
هیچ وقت تا حالا کسی برام نامه ننوشته یا هدیه با پست نفرستاده اما من نامه و هدیه با پست فرستادم
به هر حال خوش خالم که حالت خوبه ماهی صبوری

سلام
خداروشکر خوبم. تو چطوری؟

ماهی صبوری تا حالا دیده بودی؟
پس باید بگم دلت بسوووووووووووووووووزه. برا من هم نامه اومد هم هدیهالکی مثلا من بدجنسم و می خوام دلتو بسوزونم

لادن چهارشنبه 4 اسفند 1395 ساعت 12:01

ماهی عاااااااشقتم : ))

+سعید میخوای بیا ادرستو بزار من و ماهی برات نامه میفرستیم البته ب اسم های مستعار اقا : ))ک مادر یا همسرت از خونه پرتت نکنن بیرون : ))


دوستت می دارم

آره سعید پیشنهاد خوبیه
آقا من به اسم اصغر برا سعید نامه می فرستم
آخه یه بار یه گل خریده بودم، سعید گفت اسمش اصغر باشهآخرم اصغرو باد برد

سعید چهارشنبه 4 اسفند 1395 ساعت 12:55 http://www.zowragh.blogfa.com

واااااااااااای مااااااااااااااهییییییییییی
یادم اومد
اصغرو باد برد
افتخار بدین اول شما آدرس بفرستین تا من یه هدیه براتون بفرستم

یادته چقده ناراحت شدم برا اصغربیرون بودم وقتی اومدم خونه، آبجی با خنده ی کش دار گفت: ماهی اصغرو باد برد


چه هدیه ای؟؟؟ برا من نون خامه ای بفرست

لادن چهارشنبه 4 اسفند 1395 ساعت 12:56

اوخی
ایشالا باد برات یه چیز خوشکل بجای اون اصغر بادبرده بیاره : ))

+چون من وقتی از کسی یا چیزی ناراحت یا عصبانی ام سکوت میکنم ک چیزی نگم یا کاری نکنم ک دل بقیه بشکنه ازم
سکوت بهتره بنظر خودم : ))

ایشالااااااااا

پس موجب ناراحتیت شده.
آره. سکوت خیلی وقتا بهتره :)

سعید چهارشنبه 4 اسفند 1395 ساعت 12:59 http://www.zowragh.blogfa.com

من همسر که ندارم مامانمم پاپی این مسائل نمیشه


باید برات آستین بالا بزنیم سعید

یه دونه چهارشنبه 4 اسفند 1395 ساعت 13:19 http://WWW.bi-esm55.blogfa.com

سلامممممم
خوبی ماهی کوچولو!!!
لادن کیه

واااااااااااااااااای ببین کی اومدهههه
سلام یه دونه ی نازنینم
خوبم عزیزم. تو چطوری؟؟ بچه ها خوبن؟؟ کلاغی هم که الکی گفت برگشته وب ولی خبری ازش نیست. بهش بگو بیاد دیگهههه. عه!
لادن یکی از دوستای خوبم تو وبلاگه. بهش میگیم یکی یه دونه :)

لادن چهارشنبه 4 اسفند 1395 ساعت 17:18

ماهی جونم اون استین منو ندیدی ک واسه سعید بالاش بزنم؟؟ : ))

+سعید من با کسی تعارف ندارما یبار ماهی تعارف کرد ادرستو بفرست واست نامه بفرستم بلافاصله براش فرستادم
با من ازین شوخیا نکنا : ))


والا من از ظهر آستینمو بالا زدم و منتظرم. سعید غیبش زده
دلم شدییییییییییید عروسی می خواد! یکیتون مزدوج شین لطفا

لادن یعنی کیف کردم. یهو دیدم آدرستو فرستادی

خانم عنکبوت چهارشنبه 4 اسفند 1395 ساعت 20:05 http://www.mr-spider.ir

بسته ای که توش محبت باشه هزار هزار می ارزه به یه وسیله یا هدیه قیمتی ولی حتی بدونِ یک جمله نوشته داخلش...

دقیقاااااااااااااااااااااااااا

لادن پنج‌شنبه 5 اسفند 1395 ساعت 00:00

اره دیگه شوخی شوخی من حالیم نمیشه جدی جدی ادرس میفرستم : ))

+فکر کنم سعیدم خودش دنبال استیناش میگرده : ))

+خب تو دلت عروسی میخواد خودت عروس شو ک بیشتر تر بهت خوش بگذره : ))

+ماهی وای بحالت عروسیت منو دعوت نکنیا .ساقدوش میشه من باشم؟ : ))

خیلی مزه داد

آره سعید؟؟؟

چی میگی خواهرجون. من که اصن ازدباجی نیستم
لادن من تو عروسی بقیه اینقده استرس می گیرم. عروسی خودم که دیگه می میرم از استرس

حالا کو تا من عروس بشم. اصن شایدم نشم
ولی اگه شدم حتماااااا. برا همتون کارت دعوت می فرستم.

بله که میشهههه. وای چه ساقدوش نازی دارم من

لادن پنج‌شنبه 5 اسفند 1395 ساعت 00:45

وااااااای ماهی حالا من چی بپوشم؟؟؟؟؟؟؟ : ))

چندسال پیش خیلی پیش دوست داشتم زود عروس بشم عاشق پوشیدن لباس تورتوری بودم ولی حالا ک بزرگ شدم و فهمیدم عروسی فقط پوشیدن لباس تورتوری نیس یکم میترسم از زندگی مشترک : ))

+مامانم دوس داره زود عروس بشم و داماد دار بشه یعنی مامانم ازون داماد دوستاست ولی پدر گرامی میگه جوونیتو بکن و از زندگیت لذت ببر اگر خواستی با چشم باز ازدواج کن اگرم نخواستی اصلا اشکال نداره همه ک قرار نیست ازدواج کنن و ... : )))


+جالب اینجاست ک اصلا و ابدا هم نمیزاره مامانم برام جهیزیه بخره : ))

هرکیم ازم میپرسه چرا جهیزیه نداری یا نمیخری میگم ما رسم نداریم جهیزیه بدیم و درضمن خونمون مبله هست نیازی نیس من جهیزیه بخرم : ))
بعضیا باور میکنن فکر میکنن واقعا کسی هست وواسه همین من میدونم خونه داره و خونشم مبله عسد: ))


لادن شک کردم به خودم! نکنه واقعا خبریه؟؟؟؟ راستشو بگو دارم عروس میشم؟؟؟

واقعا هم ترس داره! منم مث تو می ترسم.

خانواده ی منم اصلا دوست ندارن من ازدواج کنم! یعنی وقتی اسم خواستگار برای من میادااااااا، همه اخماشون میره تو هم و یه جوری باهام رفتار می کنن که انگاری من رفتم خواستگاری پسرای مردم!

عه لادن مامان منم همیشه حرف بابای تو رو میزنه.

ما هم جهیزیه نمی خریم. هر وقت قطعی شد و جدی جدی رفتنی شدیم شروع می کنیم به خرید جهیزیه

سعید پنج‌شنبه 5 اسفند 1395 ساعت 08:43 http://www.zowragh.blogfa.com

منم ازدواجی نیستم با این که خواستگار زیاد دارم کشته مرده
شوخی چیه تعارف کدومه آدرس بفرستین دیگه
لادن تو هم آدرس وبتو بفرست



آدرس وبلاگ لادن اینه:
http://ye-dokhtare-1994.blogfa.com

لادن پنج‌شنبه 5 اسفند 1395 ساعت 15:23

اااااااا
نگاه کنا ادرس میخوای؟اونم ادرس دختر مردمو؟؟استغفرالله تووووووبه : ))

+وای ماهی یادته تو وبم گفته بودم یکی از دخترای فامیل نی نی قورت داده و مث پنگوئن راه میره؟نی نیش بدنیا اومده چند ماهه اینقده خوشکله چشماش بین عسلی و سبزه خودشم سفیده ایقده هلووووووووعه ک نگو ولی طفلی کولیک داره هروقت شیر میخوره دل درد میگیره اینقده جیغ میزنه کسی نمیتونه ارومش کنه کلی دلم براش میسوزه
از وقتی فهمیدم احتمال داره امشب بیان خونمون چهارستون بدنم داره رقص بندری میره اخه بد جیغ میزنه ها در حد کبووووووووودی: /

+منم نی نی موخوام: )



آره یادمه. ای جونم به دنیا اومد. مباااااااارکههههه
الهی بمیرم. گناه داره بچه
من هر بار می بینم یه بجه درد می کشه هاااااا اشکم درمیاد. خیلی بده...


تو اول مزدوج شو بعد به فکر نی نی قورت دادن و پنگوئنی راه رفتن باش :)))
لادن خو من دلم عروسی می خواد. اه
تازه باید تهران عروسی بگیریااااااا. میشه؟؟؟؟

لادن جمعه 6 اسفند 1395 ساعت 02:12

اره شدن ک میشه : ))
حالا من پسر تهرونی از کجا بیارم ؟؟؟ : ))
اره منم دلم ریش میشه نی نی گریه میکنه دلم میسوزه براش گناه داره خب : /

+یعنی نمیشه لک لک برام نی نی بیاره بندازه تو دودکش بخاری؟؟ : ))

من معمولا از بچه خوشم نمیاد ولی اگ از بچه ای خوشم بیاد همش میگم
مث شهاب تو فیلم پدر ان دیگری هروقت این فیلمو نشون میده من از اول تا اخرشو نگاه میکنم و قربون صدقه پسره میرم طوری ک مامانم میگه لادن ساکت میشی یا بیام ساکتت کنم؟ : ))

هربارم نگاه میکنم باهاش میخندم و بغض میکنم و اگ تنها باشم گریه هم میکنم اصن من عاااااااشق این پسره ام خیلی خوشکله خیییییییییلی

تو فامیل پسر کم داریم. اگه داشتیم تو رو براش می گرفتم :)))
یه پسرخاله دارماااااا. 23 سالشه. هنوز زوده بخواد زن بگیره ولی فکر کنم خودش دوست داره
پسرعمه هم دارم ولی اصن باهاشون در ارتباط نیستیم :)

لک لکوای لادن از دست تو. خدا خیرت بده. خیلی خندیدم

بعضی بچه ها هم با این که خیلی زشتن، تو دل برو هستن و بامزه.

خیلی نازه

بانو میم جمعه 6 اسفند 1395 ساعت 17:23

خیلیییی حس خوووبیه

خییییییییییییییییلیییی

چقد نی نی خواهریتون جیگرن
خدا حفظش کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد