کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

دلم به حرف آمده

به دیوار کوچه مان تکیه داده. مقنعه اش کج شده و خط چانه اش، نزدیک گوشش آمده. هر از گاهی سرش را از پشت دیوار بیرون آورده و این سو و آن سو می چرخاند.  ریزه میزه است و مرا به یاد کودکی خود می اندازد. سفید است، اما من سبزه بودم و هستم.

نمی شود بی تفاوت از کنارش گذشت.

لبخند میزنی و به چشمان پربرقش خیره می شوی.

و او غرق در افکار کودکانه اش است.

نمی خواهی از افکارش دورش کنی. با لبخندی که هر لحظه شیرین ترو کش دارتر  از قبل می شود  از کنارش می گذری.

چند قدم تا خانه بیشتر نمانده.

برمی گردی.

خم می شوی، جوری که هم قدش شوی و لب هایت شروع به تکان خوردن می کنند

: می دونستی خیلی خوشگلی و تو دل برو؟

اما او خجالتی است. درست مثل کودکی خودت.

: اسمت چیه؟

دستانش را در جیب مانتوی بلند و گشادش  فرو برده و خود را به چپ و راست تکان می دهد.

کوثر.

: وااااااااای خیلی اسمت قشنگه هااااااا. فکر کنم کلاس اولی یا شاید دوم.

دیگر تکان نمی خورد و به چشمانم خیره شده.

بله. دوم.

بوسه ای بر پیشانی و گونه اش میزنی و او ریز ریز می خندد.

چشم می چرخانی در نایلونی که در دست داری.  یکی از آن دو کش های گل رز را بیرون می آوری.

: این برای کوثر خانم خوش خنده و ناز و مهربونه.

به خانه که میرسی، نگاهی به پشت سر می اندازی. انگار که یادش رفته منتظر کسی بوده و با خنده ای واقعی، به آنچه که در دست دارد نگاه می کند.

+نگرانم کرده اند دردهای غیرطبیعی.

+دلم به حرف آمده. کسی هست برای دست به زیر چانه گذاشتن و فقط و فقط گوش دادن؟!

نظرات 21 + ارسال نظر
سمیرا سه‌شنبه 26 بهمن 1395 ساعت 19:46

من به قربون دل رووف و مهربونت شم عزیززززززم

دل اون بچه رو شاد کردی خدا خودتم شاد میکنه مطمن باااااش

عزییییییییییییییییییزمیییییییییییییی

امیدوارم

سمیرا سه‌شنبه 26 بهمن 1395 ساعت 19:47

خدا نکنه درد داشته باشییییی

بگو سراپا گووووشم عزیزم

قربونت برم من سمیرای نازم

تو ناراحتی های خودتو داری. اصلا حق ندارم برای سبک شدن خودم، ناراحتی هات رو دو چندان کنم.

تو ماهی ماااااااااااه. مهربون و عزیز و دوست داشتنی و من چقدر خوشحالم که کنارمی

خانم عنکبوت سه‌شنبه 26 بهمن 1395 ساعت 20:13 http://mr-spider.ir

عزیییزم:) ما یه همسایه داریم که یه دختر هفت هشت ساله داره و اسمش کوثره... میبینمش یاد بچگی خودم میفتم با چادر گلگلی کشدارش و عروسک تو بغلش...
چه محبت های کوچیک میتونه لبخند های بزرگی بیافرینه...
یه سجاده ماهی جان... حتما منتظرت نشسته آ دستش و زده زیر چونش تا براش حرف بزنی

ای جونم :)

آره خانم عنکبوت عزیزم.
خیلی خوب میشه اگه دنیا پر بشه از محبت و مهربونی ما آدما..
سجاده....خیلی هم عالی :)
یاد بچگی هام افتادم. سجاده و چادر نمازم همیشه پشت پرده ی آّبی رنگمون که تو پذیرایی زده بودیم و پشتش رخت خواب و لباس هامون رو گذاشته بودیم، آماده بود. بابامم چقدر ذوق می کرد وقتی منو تو اون چادر گل گلی می دید.

ZahRa ❤ MahDi سه‌شنبه 26 بهمن 1395 ساعت 22:05 http://mylovelyworld2016.mihanblog.com/

تو چقدر مهربونی ماهی
درد غیر طبیعی چیه؟
من آماده شنیدنم عزیزم

مهربونی کردن برای بقیه آسونه ولی گاهی آدم به خودش که میرسه، میشه یه آدمی که از مهربونی هیچی بلد نیست!
درد، درده دیگه زهرای نازم.
قبلا هم اینجور بودم. یه مدت کوتاه خوب شدم ولی باز اومدن سراغم. نمیدونم از چیه.
فدای تو بشم که اینقدر با محبتی. بی انصافیه سبک کردن خودم و تزریق غم و ناراحتی هام به شما دوستای نازنینم.
خیلی برام عزیزی
ممنونم

سارس چهارشنبه 27 بهمن 1395 ساعت 09:58

چقدر وقتی بچه ها رو میبینم حس خوبی بهم دست میده :) یه خوبیه تلخ اما !
میگم مهربونی یعنی مهربونی بگو چشم :)
من گوش میدمااا حتی حرفم نمیزنم فقط گوش میدم

سارس، همیشه با دیدن بچه ها و تو بغل گرفتنشون، حالم خوب میشه و برای دقایقی از غمی که تو دلمه فاصله می گیرم. خداروشکر بچه ها ازم دوری نمی کنن و رابطه ی خوبی می تونم باهاشون برقرار کنم.
چشم :)))
تو عزیییییییییییییزدلمیییییییییییی

سمیرا چهارشنبه 27 بهمن 1395 ساعت 13:29

خوبی دخترکم؟؟؟؟؟

چه خبراااااااا؟؟؟

خوبم سمیراگلی مهربونم

امممم سلامتی. خبری نیست خواهر.

تو چطوری؟ چی کارا می کنی؟

سمیراااااا میگماااااا میای بریم دیدن میفروش؟؟؟

سمیرا چهارشنبه 27 بهمن 1395 ساعت 14:01

منم خیلی بهترم با مراعات کردن عزیز دلم

بریم...خیلی نگرانشماون بنده خدا همیشه به ماها کمک

میکنه.اترژی میده...منم دوس دارم الان جبران کنم واسش

خداروشکر

سمیرا، دلم یه جوریه. خیلی ناراحتشم. همش میومد و با حرفای قشنگش روحیه ی ماهارو خوب می کرد.

آدرسش رو برام فرستاده بود ولی متاسفانه همراه با چندتا کامنت دیگه اشتباه پاک شد.

داری آدرسش رو؟

اگه بشه شنبه صبح بریم.

سمیرا چهارشنبه 27 بهمن 1395 ساعت 14:14

من نه متاسفانه ندارم..

خیلییی اقای خوب و قابل اعتمادی ..مث تو که انقد دوست دارم

ماهی جونم امروز هی با خودم گفتم بشینم وبمو بنویسم اما این بدن هی یاری

نمیکنه..ایشالا دوباره بعد از عید میرم سرکار

علی فعلا نمیذاره

ای وای. خیلی عصبانیم از دست خودممممم. چرا پاک شد

آره خیلی. سمیرا از میفروش و تو، انرژی و حس خوبی بهم منتقل میشه

منم دوستون دارم

سمیراهر روز وبتو باز می کنم و فکر می کنم نوشتی.

فدای سرت. عیبی نداره. ایشالا بهتر که شدی شروع به نوشتن می کنی. خودتو اذیت نکن.

خوب می کنه نمیذاره. اصلا چرا باید با این حال بری سرکار. کار همیشه هست. مهم سلامتیته عزیییییییییییزم.

عوضش بمون خونه و و علی رو با کارای کوچولویی که می تونی انجام بدی خوشحال کن. مثلااااا غذاهایی که دوست داره رو براش درست کن و شب که میاد خونه بعد از یه استقبال گرم و گفتن دوستت دارم، یه چایی تازه دم بریز و بشینید با هم فیلم ببینید.
تااازه می تونی نامه های کوچولو بنویسی و تو هر کدوم یه جمله ی قشنگ بنویسی و شب که خوابه بزاری تو جیب لباس اداره اش. سرکار که میره یهو ببینه و ذوق کنه

منو باش
چه دارم برنامه ریزی می کنم برات

یه وقت فکر نکنی قراره من از این کارا برای همسر آینده کنمااااااا. اصلااااا. من فقط بلدم اذیت کنم و شب که خوابه نخ کنم تو مماخش

سمیرا چهارشنبه 27 بهمن 1395 ساعت 14:36

وااااای ماهی چه پیشنهاد خوبی دادی بهم

وای اره اره

تو عشق منییییی

بذار اکی شم با خودت قرار میذارم بریم بیرووون

جهت جلوگیری از لوس شدن، اندکی هم اذیت کن علی آقارو

دعا می کنم جمعه بارون بیاد و با هم برید بیرون قدم بزنید. اگه هم نیومد باااااااااااااید برید و کلی راه برید و باهم حرف بزنید.

امشب اون کارایی که گفتم رو بکنیااااااااااا.

تازه باید براشم بخونی و اندکی قر بدی و بخندونیش

اینم از داروهایی که تجویز کردم برای خوب شدن خودت و شاد شدن علی

باشه. بریم امامزاده صالح

سمیرا چهارشنبه 27 بهمن 1395 ساعت 14:56

جیگرتو برم من.ایشالا عروسییییت انقدر قر بدم و کولاک کنم واااای



اره ماهی جونم نیازه یه کم تغییر ایجاد کنم تو زندگیم

دلم براش میسوزه تو این مدت به خاطر من اذیت شده علی

حالا کووووووووووووووووووووو تا عروسی من

عیبی نداره عزیزم. برای همه هست این بد بودن حال. همیشگی که نیست.

جبران می کنی

امشب غافلگیرش کن

دخمل چهارشنبه 27 بهمن 1395 ساعت 15:31

ماهی واسه همه اینجوری دارو تجویز میکنی یا فقط مخصوص سمیرا خانومه از این تجویزات؟:)

دخملم برای تو هم تجویز کنم؟ :)))

دخمل چهارشنبه 27 بهمن 1395 ساعت 15:48

آره احتیاج دارم به تجویز واسه آدمی که از یکی از دوستاش که بهش اعتماد کرده بود دروغ شنیده و هنوزم باورش نمیشه که احمق فرض شده و خیلی هم ناراحته...

از کی دروغ شنیدی؟؟؟
چی شده دخملم؟

سعید پنج‌شنبه 28 بهمن 1395 ساعت 09:07 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام ماهی خوبی؟
هر چی فکر می کنم میبینم مقنعه ش خییییییییلی کج شده
یه چیزیشو واسه ما کم کن مشتری شیم

سلام
شکر. بد نیستم.
شما خوبی؟

سعید پنج‌شنبه 28 بهمن 1395 ساعت 09:09 http://www.zowragh.blogfa.com

اگه گوش منو قابل بدونی من در خدمتم آبجی ماهیم

خیلی خییییییییییییلی ممنونم
همیشه بهم لطف داری

سمیرا پنج‌شنبه 28 بهمن 1395 ساعت 10:38

بیا بغلم ببینم چته تو عشقممممممم

سمیرااااا به شدت نیاز به آغوشت دارم الآن


چه خبرا. چی کارا می کنی؟

ZahRa ❤ MahDi پنج‌شنبه 28 بهمن 1395 ساعت 12:55 http://mylovelyworld2016.mihanblog.com/

سلام ماهی خوشگله چطوری؟
بیا برام بحرف قول میدم فقط گوش کنم و ناراحت نشم ( الکی مثلا من خیلی سنگدلم )

سلام زهرای نازم
خوبم عزیزم
تو چطوری؟؟چه خبرا؟
تو عزییییییییییییییییییییییییزدلمیییییییییییییفدای تو بشم من مهربوووووووووون

لادن پنج‌شنبه 28 بهمن 1395 ساعت 14:36

نگا نگا همش چند روز نبودما ببین چی کشیدی از غم درویه من : /
ماهی جونم خودت که راه ارتباط با منو میدونی اگر وقت نمیکنی حرف بزنیم خب هروقت دلت خواست حرفاتو تو کاغذ بنویس اینجوری ارومتر میشی بعد واسه من پستشون کن بعد منم واست همین کارو میکنم قبوله؟؟؟ : ))


+ماهی اینجا چند روزه طوفان و گروخاکه برم بیرون مث بادبادک منو باد پر میده تو اسمون : ))

هیچ معلومه تو کجایی خانم لادن خانمممممم
دلم تنگ شد خو
بعدشممممم، نامه ی من رسید؟؟؟ اسم آقای نامه رسانی هم که نامه رو به دستت رسونده رو میدونماااااا
رفتم تو سایت چک کردم دیدم رسیده به دستت. اما گفتم باز ازت بپرسم تا مطمئن بشم.

عه مواظب باش دختر. آخ گفتی بادبادک. بالخره من باید یه روزی بادبادک هوا کنم

بهزاد پنج‌شنبه 28 بهمن 1395 ساعت 21:58 http://besad.blogfa.com

:))
بی ربط:
عکس بالای وبلاگت دقیقا چیه ماهی سیاه کوچولو؟!

مشخص نیست؟!
چندتا کتابه دست یه خانم

سمیرا جمعه 29 بهمن 1395 ساعت 18:46

بذار ببینمت تو بغلم فشارت میدممممم گل ناز من

خبر خبر اوم اوم اوم

ما الان خونه مامان سوری هستیم جات خالی..ناهارم خورش کرفس

بود یه کم بشینیم بعد میریم خونه ی خودمون



خیلی هم عاااااااااااااااالی. سلام برسون به همه.

به به نوش جونت.

شام بمونید بعد برید دیگه. مامان سوری هم تنها نباشه

لادن جمعه 29 بهمن 1395 ساعت 19:56

نامه؟کدوم نامه؟
من ک چیزی ندیدم !من ک چیزی نفرستادم!
اصلا اینایی ک میگی چی هست؟؟؟؟؟؟ : ))

دیوووووووووووووووووووووووونه ای تو دختر
فکر کردم به دست خودت نرسیده
حالا تونستی بخونی دست خط به اون بدی رو؟؟؟
لادن اتفاقا امروز پیش خاله اینا که بودم، نشستم وسط و اونا حلقه زدن دورم. بنده هم با خنده ای کش دااااااااار از ماجرای پست کردن نامه به یکی یه دونه گفتم.

اگه بدونی چه دیوونه بازی درآوردم تو اداره پست :)))

باران جمعه 29 بهمن 1395 ساعت 21:29 http://baranoali.blogfa.com

ماهی جونممممم ؟؟؟؟
نگو اینجوری بغض گلومو بدجوری فشار میده
چی شده عزیز دل باران؟ اصلا بیا بغلم خودم نازت کنم قربونت بشم . ببین بوست هم میکنم

جونم بارانم
فدای تو بشم من مهربونم.
بغض نداشته باشیاااااااااااااا
هیچی نشده قربونت برم. همه چی آرومه منم خوبم. بعضی وقتا لوس میشم
تو مااااااااهی
عزییییییییییزی
و من خیلی دوستت می داااااااااارم

من بوس و گل بلاگفا رو می خوااااااام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد