بعد از گفتن این جمله و چند لحظه نگاه کردن، آب به اون یخی رو یه نفس خورد. جوری که دندون من به جای اون تیر کشید! و بعد زد رو شونه ی سمت راستم و تکرار کرد: سیب گاز زده شده! البته تو ریزه تری.
خندید و بعد از زدن یه چشمک، دمبل به دست رفت جلوی آینه و ادامه ی زنجیره رو به شیوه ی خودش رفت :))))
سیب از وسط نصف شده شنیده بودم، ولی گاز زده شده رو نه!
گاهی خودمان متوجه شباهت هایمان نمی شویم. شباهت ها به چشم غریبه ها می آید!
از جلوی طباخی که می گذریم، یاد حرف داماد میوفتم که گفت: احساس می کنم که آدم های خیلی چاق، بوی کله پاچه میدن! و من چقدر به حرفش خندیدم :)
با دیدن مردی که بی حرکت، با چشمای بسته و گردن کج شده، پشت فرمون ماشین روشن نشسته، چه فکری می کنید؟؟ شاید شما هم فکر کنید حالش بد شده. درست مثل من که همچین فکری کردم و به حرفای آبجی که ترسیده بود و می گفت ماهی نرو جلو، گوش ندادم. اندکی بعد هم چسبیده بودم به شیشه ی ماشین و بیشتر دقت کردم. آروم با دستم به شیشه ضربه زدم. تکونی نخورد! باز هم زدم اما نه به آرومی دفعه ی اول. یهو از جا پرید و منم یه متر پریدم هوا از ترسم :))))
بله...بنده مزاحم خوابشون شده بودم :)))
با زبان اشاره از پشت شیشه گفتم که فکر کردم حالتون بد شده. ایشونم در حالی که خمیازه می کشید تشکر کرد و گفت: خوشحالم که بی تفاوت به مسیرتون ادامه ندادین. :))
یه لحظه فکر کردم دوربین مخفیه :))))))
بنده خدا ترسیده بوداااااا. یهو چشم باز کرد دید دوتا چشم به اندازه نعلبکی چسبیده به شیشه ی ماشینش :)))))) تقصیر خودش بود. می خواست اونجوری نخوابه :))))
مهدی رو هم دیدم. وای که چقدر این پسر بزرگ شده و تغییر کرده!!!!
اونم با خنده ی کش داااااااااار تو چشمام نگاه کرد و گفت: شما خیلیییی عوض شدین!!
حقم داشت. فکر کنم آخرین باری که منو دیده بود، یه دختر سیبیلو بودم که با کلیپس رو سرش برج می ساخت :))))) بایدم می گفت عوض شدی و اونجوری نگاه می کرد.
خاطرات بچگی برام زنده شد با دیدن مهدی. اون روزایی که سوت میزد و من تندی می پریدم دم پنجره. اونم می گفت دارم نقاشی می کشم. مداد زردم تموم شده و خورشیدم بی رنگ مونده. مداد زرد میدی بهم؟؟؟ و من تو همون سبدی که به کاموا وصل بود، براش مداد می فرستادم. چند دقیقه بعدشم سوت میزد و وقتی سبد رو می کشیدم بالا، با یه نقاشی خنده دار مواجه می شدم :)))))
امروز چقدر دلم پیاده روی و خرید می خواست. کلیییییییی تو ولیعصر و انقلاب راه رفتم. محیط پارک دانشجو خیلی خیلیییییییی بد شده و نشد یه لحظه برای خودم بشینم!
یه کوچولو هم خرید کردم البته نه برای خودم. چندتا وسیله ی تزئینی کوچولو خریدم.
جای عکس گیره ای، دستبند، کلیپس بدون پر، شمع و ظرف کوچولوی قلب. می خوام بدمشون به آبجی ها و مامان. یه جغجغه هم برای آوش خان خریدم.
هنوز بهشون ندادم. البته آبجی وسطی بسی کنجکاو شده و می خواد بدونه تو نایلون گوشه ی اتاقم چیه؟؟؟ :))))
اگه می تونستم هدیه های بهتر و بزرگتری براشون می خریدم ولی فعلا اوضاع خوب نیست :)))
تا روز ولن صبر می کنم و بهشون تقدیم می کنم این هدیه های کوچولوی ناقابل رو :)
" بدون تاریخ، بدون امضا " ، یکی از همون فیلم های به شدت تلخه که با دیدنش گریه هم کردم :(
میخاست نخابه خو
همین که با یاد عزیزاتی و براشون کادو حتی کوچولو خریدی کلی
ارزش داره
:)
خیلی نازن
ازشون عکس می گیرم براتون
سلام آبجی
بعد از این اگه خواستی به یه نفر که با گردن کج و چشمای بسته پشت ماشین نشسته کمک کنی اقلا چشای اندازه نعلبکی تو نچسبون به شیشه ی ماشین
آمار سکته ی قلبی رو می بری بالا
سلام




عه خو ترسیده بودم. فکر کردم حالش بد شده
تازه می خواستم در ماشینو باز کنم و از نزدیکتر ببینمش
عاقا چرا من اینقدر تو رو دوست دارم و دلم برات تنگ میشه؟ هان؟

سلام سیب گاز زده ی خوشمزه
چطوری خانومی؟
کار خوبی کردی رفتی ببینی حال اون آقا خوبه یا نه. ای کاش همه این کار رو بککن و بی تفاوت از این صحنه ها رد نشن
آدم های چاق بودی کله پاچه میدن...
خریدهای که کردی مبارک صاحبشون بشه. اون جغجغه ی آوش خان رو بده به من لطفا. ای جانم با اون جغجغه خودش هم جیغ میزنه
الهی همیشه شاد و سرحال باشی ماهی جونم
قلبم واستاد از خوشحالی





منم خیلی خیلییییییییییییی دوستت میدارم بارانم
سلام بارانم
خوبم عزیزم.
تو چطوری؟
وای باران اینقده ترسیده بودم. رنگ به روم نبود.
داماد است دیگر....یهو یه حرفایی میزنه. یادم باشه ازش بپرسم فکر می کنی آدمای لاغر چه بویی میدن؟
جغجغه دوست داری؟ :))))
بدون جغجغه سرمونو برده چه برسه به این که بدیم دستش
فدای تو بشم مهربونم
برات بهترینا رو آرزو می کنم. همیشه بخندی و غرق در خوشبحتی و آرامش باشی
دیگه اگه درو باز می کردی طرف سکته رو بغل کرده بود
مثل نگین خانوم که در یه مورد مشابه دستشو از لای شیشه ی نیمه باز ماشین کرده تو
طرفم یهو بیدار شده دیده یه دست اومده تو ماشینش
خلاصه گمونم طرف حداقل آب قند لازم شده
وای سعید مردم از خنده
دیالوگ اون بنده خدا خیلی خوب بوده (خنده)
دیالوگ کدوم؟ :)
همون آقای تو ماشین منظورته؟
با اشک های ذوقی و خنده ای ازین پستت و کامنتای سعید دارم برات کامنت میزارم : ))
+ازین به بعد یهویی بکوب به شیشه ماشین و جیغ بزن باشد تا درس عبرتی بشه و پشت فرمون نخوابن : ))
ولی جدا من بودم از ترس حتی جلو هم نمیرفتم والا
سیب گاز زده نعععععععععع هلو گاز زده ای خب چیکار کنم سیب دوست ندارم زیاد هلو خوشمزه تره : ))
+منم دلم کادو میخواد و تابحالم کادو ولنتاین نگرفتم : /
+ماهی جونم صبا ساعت چند بیدار میشی میری بیرون؟منم باید تنبلی رو بزارم کنار و بیشتر برم بگردم و پیاده روی کنم تنبل شدم اساسی تا سر چهارراهم با ماشین میرم یا اصن بیرون نمیرم تا مجبور نشم : //
لادن، اینقده از دست سعید خندیدم :))))



و منتظر جواب نامه می مونم
تا به خونه برسیم اینقده با آبجی خندیدیم. تازه آبجی که دید من به شیشه زدم و اون تکونی نخورد، می خواست بره زنگ خونه های اطراف رو بزنه و خانواده ی آقا رو پیدا کنه
دلم خواست هلو
کادو بفرستم برات؟
لادن اینقده دوست دارم یه روزی پستچی برام نامه بیاره :)))
می خوام برات کادو پست کنم و یه نامه ی طولانی با دست خط زشتم
روزای فرد چون میرم باشگاه ساعت پنج و نیم بیدار میشم.
روزای دیگه هم زود بیدار میشم برا نماز. شاید بعدش یه چرت کوچولو بزنم.
پیاده روی خیلیییییییییییییییییییییی لذت بخشه و حال آدمو خوب می کنه
از میفروش خبری نیس ...دلمون تنگش شد
آره من که خیلیییییییییییییی دلم تنگ شده
رفتم وبلاگش. خداروشکر حالش خوبه
حتما سرش شلوغه.
صفحه ی وبلاگش برا من کامل باز نمیشه.نمیدونم چرا
عه چرا


گریه نکن خواهر جون
واستا من الآن میرم وبش ببینم پست جدید گذاشته یا نه. هر خبری بود میام میگم
+ سمیراااااااااااااا، آخرین پستش " آلن پو " رو خوندی؟؟
خبری نیست.
بهش کامنت دادم و گفتم صفحه ی وبلاگش کامل برات باز نمیشه.
آره همون (خنده)
خوبه نزد تو گوشم
بدجوری از خواب پروندمش
اره خودم برات نامه میفرستم فقط ادرس دقیقتون رو برام اس کن زوووووود تند سریع از هر شماره ایم بفرستی قول میدم فقط به تو وفادار باشم و اون خط دیگه رو دوست نداشته باشم چون وبلاگم زیاد نمیتونم بیام اس کنی برام خواهش میکنم باشه؟؟؟
منم الان ادرس خونمون رو برات اس میکنم : ))
خل و چل و پرو هم خودتی من تعارف ندارم : ))
من ماهی جونم رو خیلی خیلی دوست دارم
وای لادن


رفتم یه نگاه به گوشیم بندازم یهو دیدم اس دادی. بلند بلند می خندیدم
خیلی باحالی تو دختر.
من تا حالا نامه نفرستادم جایی. یعنی چند روز طول می کشه برسه به دستت؟؟
الآن شارژ ندارم. صبح بعد از باشگاه شارژ می گیرم و بهت آدرسو اس می کنم و زنگ میرنم از خواب بیدارت می کنم
از الآن بگم من دست خط خیلییی بدی دارم. فکر کنم نامه رو نتونی بخونی
وای ماهی من چه قدر بدم که نمیام به تو سر بزنم.توروخدا شرمنده.اینقدر سرم شلوغ بود و از یه طرفم سرما خوردم که نتونستم بیام.
خیلی بدم که یادم رفت بیام به تو سر بزنم ببخشید ماهی جونم باشه؟
سلام دخملم؟
خوبی عزیییزم؟
این چه حرفیه نازنینم. دشمنت شرمنده. میدونم سرت شلوغه و مشغول درس خوندنی.
مراقب خودت باش دخملم
آلن پو؟؟؟نه فکر کنم نخوندم
الانم همش نصفه باز میشه نمیشه ببینم
مرسی عزیزم که گفتی
خوب خودت خوبی؟؟؟مامان اینا خوبن؟؟؟؟
آره فکر کنم نخوندی. آخه کامنتی از تو، برای این پستش نبود.



منم گاهی اینجوری میشه و بعضی وبلاگا کامل باز نمیشن.
خواهش می کنم. کاری نکردم
خوبم خداروشکر. همه خوبن و سلام می رسونن
سمیرا، می خوام کنکور سراسری کاردانی به کارشناسی شرکت کنم. خرداد ماه ثبت نامش شروع میشه و فکر کنم مرداد ماه آزمونش باشه.
تو این چند ماه می خوام بخونم. می خوام خودمو سرگرم درس خوندن کنم.
دعا کن قبول بشم. اگه هم دولتی قبول نشم میرم علمی کاربردی.
تو چه خبر؟ چی کارا می کنی؟ بهتر شدی؟
عالیه عزیز دلم...انگیزه و تلاشتو تحسین میکنم
منم خوبم ..یعنی خدا رو شکر بهتر از چند روز قبلم فقط کم خونیم
اذیتم میکنه که با تغذیه دارم مداوا میکنم خودمو ...
علی خوابیده..امشب یهویی دلم گرفت و یه کم گریه کردم
شاید فردا برم سمت بهشت زهرا دیدن پدرم
ممنونم

خداروشکر. بهترم میشی
ایشالله که کم خونیت هم برطرف میشه. نگران نباش.
راستش منم امروز بی حوصله بودم. آبجی وسطی رفت خونه ی آبجی بزرگه و من نرفتم. اینقده بی حوصله بودم که حتی به خاطر آوش خان هم نشد برم!!!
دله دیگه...یهو می گیره. هر وقت حس کردی نیاز به گریه داری برای خالی شدن، اصلاااااااااا جلوی اشکاتو نگیر. گریه واقعا حال آدمو کمی خوب می کنه و سبک.
ما هم شاید فردا بریم بهشت زهرا و بعدش خونه ی خاله لیلی
الهییی...خدا رحمت کنه بابا بزرگ رو
پس شاید همو دیدیم...من قطعه ی ۳۰۱میرم
ممنونم

آخه هیچ وقت تنها نمیرم بهشت زهرا. همیشه با ماشین میریم برا همین اصلا نمی بینم قطعه چنده
خدا رحمت کنه آقاجون عزیز و مهربونت رو. روحشون شاد
کی میری؟؟ ما ظهر به بعد میریم. قطعه های پدر مادر شهدا هستن پدربزرگ و مادربزرگم.
چرا من قطعه رو یادم نیست
خوندمت..
ببخش دیر به دیر میام
خب من که گفتم میفرستم هاهاهاها فک کردی شوخی میکنم؟نخیرم که من دوست دارم واسه ماهی جونم نامه بدم
البته اولین باره میخوام این کارو بکنما : ))
من شخصاا اینقده ذووووووق میکنم پستچی برام چیزی بیاره که نگو حتی اگر تبلیغاتی باشه دیگه چه برسه از ماهی جونم نامه بیاره برام که اگر خانم میبود حتما میپریدم ماچش میکردم : ))
ماهی دستخط منم خوب نیستا ولی غصه نخوریا هروقت نامم دستت رسید ترجمشو میام و اینجا برات مینویسم البته نامه من فکر کنم پر بشه از شکلک زبون درازی و خنده اخه این شکلکا جزو جدانشدنی منن و هرجا هرچی که مینویسم هستن حتی روی فرمای بانکی : ))
منم اولین باره می خوام نامه بفرستم
بلد نیستم


وااااای مث قدیماااا
آخ جوووووووون. از الآن ذوق دارم برا لحظه ای که زنگ خونه به صدا درمیاد و نامه ی یکی یه دونه ی نازم میرسه به دستم
لادن، هرچی بهت پیام میدم تحویل نمیده. باز گوشیم قاط زده.
یه سر به وبلاگت بزن
منم صبح نزدیکای ظهر دیکه میرم
چند شبه خواب رضابندری رو می بینم. هفته ی پیش نشد بریم.
چقدر خوبی
حس خوب تو نوشته هات دارم
یادم آوردی چیزای کوچولو بخرم برای ولنتاین و هدیه بدم به عزیزانم
تیلوی عزیییییزم، بین این همه آدم خوب، من خوب محسوب نمیشم :)
خوشحالم که حس خوبی داری
از این ظرفای کوچولوی قلبی فانتزی بخر. خیلی نازن :)
وای چقدر باحالین
مرده تا عمر داره دیگه پشت فرمون نمیخوابه
مهدی هم سنته؟
ایول خانوم خوش سلیقه مبارکشون باشه
زهرا، اونقدر حالت نشستنش بد بود و ترسناک که فکر کردم اتفاقی براش افتاده.
از من کوچیک تره سه سال.
چون خواهر نداره و دوتا برادرن، خیلی منو دوست داره. منم چون داداش ندارم، خیلی دوسش میدارم.
ولی یه بار با داداش بزرگش دعوا کردم حساااااااابی
سلام آبجی ماهی ماهم

آقا من دیشب یه دست کلپچ کامل به همراه سیرابی خریدم رفتم تحویل خاله کوچیکه دادم
القصه آماده باش باشین با سوت من همه یهو بریزیم تو خونش
دیشب واسه من یه کیک پخته بود با روغن دنبه
فکککککککک ککککننننننننن
کیک با روغن دنبه
اخه کی با روغن دنبه کیک می پزه
سلام سعید


خوبی؟
خوش به حال خاله.
مثلا منم قرار بود امروز کلپچ بزنم.
باشگاه بودم و وقتی اومدم خونه، مادر عزیز با یه خنده ی کش دار گفت: ماهی، صبح بابا گفت بریم پارک دنبال ماهی اینا ببریمشون طباخی. ولی من گفتم حال ندارم
خلاصه مادر عزیز حال نداشت و کنسل شد
وای سعید نگوووووو. کیک با روغن دنبه؟؟؟؟!
من از دنبه متنفرم
اه
یاد بامشاد افتادم. یادته آب دنبه می خورد؟؟
کیک با روغن دنبه از اختراعات خاله بنده می باشد که مثل خیلی چیزای دیگه اول روی من امتحان کرد
مثلا میاد میگه سعید دستات چقد خشکه خاله بیا برات یه کرم بزنم بعد که زد میگه می خواستم تستش کنم
حالا بدبختی من اینه که دنبه بخورم میگرنم عود می کنه وگرنه هرجور بود می خوردمش
خب مامان حال ندارن تو با بابا برو
نخووووور. دنبه خیلی بده.
اسمشم میاد حالم بد میشه.
تنها چیزی که ازش بدم میاد همینه :))) چربی روی آبگوشت رو هم نمی خورم
بدون مامان از گلوم پایین نمیره کهههههههه
خوب کردی دعوا کردی
از حق خودت باید همیشه دفاع کنی
بهله بهله
زهرا هر بار می بینمش بنده خدا از ترس و خجالت نمیدونه چی کار کنه
ماااااااااهیییییییییی
وعده ی دیدار ما فردا آزادیییی
خیلی دیوونه ای مبی
به خاطر دور بودن از سینما خیلی از فیلما رو ندیدم هنوز
بدون تاریخ بدون امضا
ماجرای نیمروز که بهترین فیلم شد
کلا دور بودن از سینما خوب نیس:)
آره یه فیلم خوبه ولی واقعا تلخه...بغض داشت خفه ام می کرد و همینجور اشکام می ریخت! :(
بله..خوب نیست دور بودن از سینما :))
خیلی وقتا سینما حالمو خوب می کنه.