کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

بفرمایید آش :)

مامان: ماهیییییییی. چشماتو ببند حدس بزن چه خوراکی خریدم؟؟؟

من: لواشک :))))

چشمامو باز کردم و با این پاستیل های خوشمزه مواجه شدم :)))

+ بخش کوتاهی از کتاب " نگران نباش! زندگی کن " :

" دو مرد از پشت میله های زندان به بیرون نگاه کردند. یکی گل و لای دید، و دیگری ستاره ها را. "

بیایید به دنبال ستاره ها بگردیم  :)

" هیچ چیز و هیچ کس غیر از خودت نمی تواند برایت آرامش بیاورد. "

نظرات 19 + ارسال نظر
سمیرا شنبه 16 بهمن 1395 ساعت 15:12

واااااای دلم خواس.چه رنگ و لعابی هم داره

بدو بیا خونمون

یه قابلمه ی بزرگ درست کردیم

سمیرا شنبه 16 بهمن 1395 ساعت 15:13

اوهوم...خودمون باید این ارامش رو حس کنیم تا بهش هم برسیم

من با خودم عهد کردم مریضیام خوب شه دوباره از نو

شروع میکنم

فقط خوبه خوب شم

خیلی هم عااااااااااااااااالی

تو می تونی سمیرای مهربونم

ZaRa ❤ MahDi شنبه 16 بهمن 1395 ساعت 21:40 http://mylovelyworld2016.mihanblog.com

پاستیل و آش نوش جونت
ماهی دیگه با وبلاگم حال نمیکنی؟ نه؟ دیگه مثل قبل بهم سر نمیزنی


این چه حرفیه نازننیم.
زهرای نازم ببخشید که کم بهت سر میزنم

ارشمیدس شنبه 16 بهمن 1395 ساعت 21:51 http://mulish.blogsky.com

اش رشته که نیس هس؟
رد این بی قراریارو که بگیریم اخرش میرسیم به خودمون:)

هس

اونقدر با نخود تزئین شده معلوم نیست
رشته هاش اصلا معلوم نیست

اوهوم :)

سارگل یکشنبه 17 بهمن 1395 ساعت 00:02

از دست این خاله ماهی.خوماهم دلمون خواست
چیکارکنیم؟؟هوووووم؟؟؟؟
اوووووووووف چ رنگی هم داره این اش

ای جونم

نزدیک بودی دعوتت می کردم سارگل جونم

سعید یکشنبه 17 بهمن 1395 ساعت 08:36 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام ماهی
به نظرت اشکالی داره یه پسر هم عاشق پاستیل باشه آیا؟

سلام

نهههههههه
هیییییییییچ اشکالی تدااااااااااااااره

لواشکم دوست داری؟

سعید یکشنبه 17 بهمن 1395 ساعت 11:31 http://www.zowragh.blogfa.com

نه لواشک دوست نمی دارم
اصولا عشق من شیرینیه اما پاستیل هم بسیار دوست میدارم
جدی عیبی نداره؟؟؟
اگه عیب داره بگو تا خودمو ببندم به تخت ترک کنم



من که در حد مرگ شیرینی جات می خورم! باید کمش کنم :)))

نه عیب نداره

مگه من که عاشق کله پاچه ام، مخصوصا چشم، عیب داره؟!

الی یکشنبه 17 بهمن 1395 ساعت 11:42 http://elhamsculptor.blogsky.com/

چه پاستیل های خوشمزه ای

جات خالی الی عزیزم :)

لادن یکشنبه 17 بهمن 1395 ساعت 12:00

فکر کنم من باید روزی هزار بار خداروشکر کنم که گوشیم عکسای وبلاگتو که با پسوند پی ان جی هست رو باز نمیکنه وگرنه همش باید غش میکردم : )



جدیدا زیاد عکس نمی گیرم از غذاهام

ارشمیدس یکشنبه 17 بهمن 1395 ساعت 12:18

یه لحظه حس کردم یه اش محلی مخصوصه:)
نوش جان

:)

سارگل یکشنبه 17 بهمن 1395 ساعت 13:27

مرسی عزیز جان

مبینا یکشنبه 17 بهمن 1395 ساعت 14:23

مبینا هستم یک گرسنه ی تازه از مدرسه رسیده!!!!"
ماهی میشه آدرس خونتونو به من بدی؟
عجبااا! پاستیلارو نگا عاخه



بله که میشه

یه دونه یکشنبه 17 بهمن 1395 ساعت 14:57 http://WWW.bi-esm55.blogfa.com

سلاممممم
خوبی!
اون عکس بالا چیه! اشه چیه!

سلام یه دونه ی نازم.
خوبم عزیزم. تو چطوری؟
آش رشته
رشته هاش معلوم نیست :)))))

خانوم آقاییش یکشنبه 17 بهمن 1395 ساعت 15:37 http://farvardin93.blogfa.com

وای چه آش خوش رنگی
حتما خوشمزه هم بوده
نووش جونتون باشه

جات خالی :)

سعید دوشنبه 18 بهمن 1395 ساعت 10:05 http://www.zowrah.blogfa.com

آخ ماهی از کله پاچه گفتی
به خاله کوچیکم قول دادم سه شنبه یه دست کله پاچه بخرم ببرم خونشون بپزه دو نفره بزنیم بر بدن
می خوای تو هم بیا خاله ی من خیلی مهمون نوازه

وااااااااااااااای کلپچ
نوش جووووونتون. جای منم بخور.
سلام مخصوص برسون به خاله ی مهربون.
اتفاقا دیشب داشتم می گفتم خیلی هوس کلپچ کرم. بابا گفت جمعه می ریم طباخیحالا تا جمعه که من نمی تونم صبر کنم

سعید دوشنبه 18 بهمن 1395 ساعت 12:48 http://www.zowragh.blogfa.com

طباخی که حال نمیده
باید تو خونه بپزی قابلمه رو بذاری جلوت قاشق چنگال رو بذاری کنار آستیناتو که هیچ پاچه هاتم وربمالی بیفتی به جون قابلمه
خلاصه وقتی کله پاچه ها رسید به خرتناق خودت زنگ بزنی اورژانس
تو یه بار این روش رو امتحان کن خیلی حال میده البته اگه جون سالم در ببری



فکر کنم با تو نشه تو غذا خوردن شریک شدمخصوصا همین کلپچ

یه بار نه..چند بار این کارو کردمآخرین بار واقعا حالم بد شده بود!

وای یاد وقتی افتادم که شش هفت سالم بود. با بابام رفتم سیرابی خوردم. بین اون همه مرد سیبیلوی چاقالو، نشستم و چند لقمه خوردم.
حالا که بزرگ شدم دیگه منو نمی بره طباخی. می ترسه کسی چپ نگاه کنه
حالا نمیدونم چی شد که گفت جمعه میریم!

سعید سه‌شنبه 19 بهمن 1395 ساعت 11:24 http://www.zowragh.blogfa.com

کسی نباید به آبجی ما راست نگا کنه چپ که دیگه هیچی

نفس1 یکشنبه 24 بهمن 1395 ساعت 14:48 http://nafas1367.blogsky.com/

ماهیییی...من اون آشو میخاااام...واییییی چقدر خوشمزه به نظر میاد ....نوش جووون..

ای جونم
برات درست کنم؟

mousavi دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت 20:27 http://gapekhodemouni.blogfa.com

همه چی در نهایت برمیگرده به طرز دید خود آدم ..

چقدر خوشحال شدم از حضورت دوست قدیمی و مهربان :)


بله...درسته.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد