مامان: ماهیییییییی. چشماتو ببند حدس بزن چه خوراکی خریدم؟؟؟
من: لواشک :))))
چشمامو باز کردم و با این پاستیل های خوشمزه مواجه شدم :)))
+ بخش کوتاهی از کتاب " نگران نباش! زندگی کن " :
" دو مرد از پشت میله های زندان به بیرون نگاه کردند. یکی گل و لای دید، و دیگری ستاره ها را. "
بیایید به دنبال ستاره ها بگردیم :)
" هیچ چیز و هیچ کس غیر از خودت نمی تواند برایت آرامش بیاورد. "
واااااای دلم خواس.چه رنگ و لعابی هم داره
بدو بیا خونمون
یه قابلمه ی بزرگ درست کردیم
اوهوم...خودمون باید این ارامش رو حس کنیم تا بهش هم برسیم
من با خودم عهد کردم مریضیام خوب شه دوباره از نو
شروع میکنم
فقط خوبه خوب شم
خیلی هم عااااااااااااااااالی
تو می تونی سمیرای مهربونم
پاستیل و آش نوش جونت
ماهی دیگه با وبلاگم حال نمیکنی؟ نه؟ دیگه مثل قبل بهم سر نمیزنی
این چه حرفیه نازننیم.
زهرای نازم ببخشید که کم بهت سر میزنم
اش رشته که نیس هس؟
رد این بی قراریارو که بگیریم اخرش میرسیم به خودمون:)
هس



اونقدر با نخود تزئین شده معلوم نیست
رشته هاش اصلا معلوم نیست
اوهوم :)
از دست این خاله ماهی.خوماهم دلمون خواست
چیکارکنیم؟؟هوووووم؟؟؟؟
اوووووووووف چ رنگی هم داره این اش
ای جونم
نزدیک بودی دعوتت می کردم سارگل جونم
سلام ماهی
به نظرت اشکالی داره یه پسر هم عاشق پاستیل باشه آیا؟
سلام
نهههههههه
هیییییییییچ اشکالی تدااااااااااااااره
لواشکم دوست داری؟
نه لواشک دوست نمی دارم
اصولا عشق من شیرینیه اما پاستیل هم بسیار دوست میدارم
جدی عیبی نداره؟؟؟
اگه عیب داره بگو تا خودمو ببندم به تخت ترک کنم
من که در حد مرگ شیرینی جات می خورم! باید کمش کنم :)))
نه عیب نداره
مگه من که عاشق کله پاچه ام، مخصوصا چشم، عیب داره؟!
چه پاستیل های خوشمزه ای
جات خالی الی عزیزم :)
فکر کنم من باید روزی هزار بار خداروشکر کنم که گوشیم عکسای وبلاگتو که با پسوند پی ان جی هست رو باز نمیکنه وگرنه همش باید غش میکردم : )
جدیدا زیاد عکس نمی گیرم از غذاهام
یه لحظه حس کردم یه اش محلی مخصوصه:)
نوش جان
:)




مرسی عزیز جان
مبینا هستم یک گرسنه ی تازه از مدرسه رسیده!!!!"
ماهی میشه آدرس خونتونو به من بدی؟
عجبااا! پاستیلارو نگا عاخه
بله که میشه
سلاممممم
خوبی!
اون عکس بالا چیه! اشه چیه!
سلام یه دونه ی نازم.
خوبم عزیزم. تو چطوری؟
آش رشته
رشته هاش معلوم نیست :)))))
وای چه آش خوش رنگی
حتما خوشمزه هم بوده
نووش جونتون باشه
جات خالی :)
آخ ماهی از کله پاچه گفتی
به خاله کوچیکم قول دادم سه شنبه یه دست کله پاچه بخرم ببرم خونشون بپزه دو نفره بزنیم بر بدن
می خوای تو هم بیا خاله ی من خیلی مهمون نوازه
وااااااااااااااای کلپچ
حالا تا جمعه که من نمی تونم صبر کنم
نوش جووووونتون. جای منم بخور.
سلام مخصوص برسون به خاله ی مهربون.
اتفاقا دیشب داشتم می گفتم خیلی هوس کلپچ کرم. بابا گفت جمعه می ریم طباخی
طباخی که حال نمیده
باید تو خونه بپزی قابلمه رو بذاری جلوت قاشق چنگال رو بذاری کنار آستیناتو که هیچ پاچه هاتم وربمالی بیفتی به جون قابلمه
خلاصه وقتی کله پاچه ها رسید به خرتناق خودت زنگ بزنی اورژانس
تو یه بار این روش رو امتحان کن خیلی حال میده البته اگه جون سالم در ببری
فکر کنم با تو نشه تو غذا خوردن شریک شد
یه بار نه..چند بار این کارو کردم
وای یاد وقتی افتادم که شش هفت سالم بود. با بابام رفتم سیرابی خوردم. بین اون همه مرد سیبیلوی چاقالو، نشستم و چند لقمه خوردم.
حالا که بزرگ شدم دیگه منو نمی بره طباخی. می ترسه کسی چپ نگاه کنه
حالا نمیدونم چی شد که گفت جمعه میریم!
کسی نباید به آبجی ما راست نگا کنه چپ که دیگه هیچی
ماهیییی...من اون آشو میخاااام...واییییی چقدر خوشمزه به نظر میاد ....نوش جووون..
ای جونم
برات درست کنم؟
همه چی در نهایت برمیگرده به طرز دید خود آدم ..
چقدر خوشحال شدم از حضورت دوست قدیمی و مهربان :)
بله...درسته.