کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

لیموناد :)

برای بار هزااااااااااااااارم تو راه برگشت از باشگاه، وقتی آبجی در حال خرید روزنامه بود، آروم آروم پشت دکه رفتم و چسبیدم به دیوار. همیشه هم قلبم تند و تند می زنه  :)

یاد بچگی هام افتادم. :)))

صدای آبجی جان هم به گوش رسید و چند باری گفت: ماااااااااهیییییی

چند لحظه بعد با خنده ی کش دااار اومد کنارم.  خنده هاش تمومی نداشت  :)))

اشاره کرد به طباخی روبه رو و با یه آقایی مواجه شدم که برام دست تکون می داد و با اشاره گفت که من جاتو لو دادم!!!!!

اعتراف کرد و بعد معذرت خواهی

+ یه نسکافه ی خوشمزه که آبجی جان زحمت کشید و درست کرد و همه ی خستگی بنده در رفت :)

میز به این شلوغی دیده بودین؟! :)))))

بخشی از کتاب " نگران نباش، زندگی کن " :

وقتی سرنوشت لیمویی به ما می دهد، بیا سعی کنیم از آن لیموناد درست کنیم.

این یکی از قانون هاست برای پرورش یک دیدگاه ذهنی، که آرامش و شادی را برای ما به ارمغان بیاورد.

نظرات 17 + ارسال نظر
شب نویس یکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت 12:36 http://mymagichands.blogsky.com

:)))

:))))

سمیرا یکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت 13:02

ای شکمو



سمیرا، نباید شیرینی جات بخورم ولی مگه میشهههههههههه

پیک یکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت 13:51 http://eshtebahinevis.blogfa.com/

(خنده) کارت عالی بود!



کار اون آقا تو طباخی عالی بود که از پشت شیشه، بنده رو در حال قایم شدن دید و جامو لو داد!

سارگل یکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت 14:18 http://nafasamihossien. blogfa. com

به به خیلیم عالی
نوش جان ماهی خانوووووم



سارگل عزیزمون حالش چطوره؟ :)

یه دونه یکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت 18:57 http://WWW.bi-esm55.blogfa.com

سلاممممممم
خوبی؟
خوشحالم ک زندگی بروفق مرادته اینو ازنوشتت احساس کردم.
برام پیام گذاشتی شهرزاد دیده بود وهمونجا احوالتو پرسیده

سلام یه دونه ی عزییییییییزم
خوبم نازنینم
تو چطوری؟
آره خداروشکر

اومدم خوندم عزیزم.
دلم برا شهرزاد و فری و الی و ننه زبله و همهههههههههه ی بچه ها تنگ شده.
حالا خوبه تو وب داری و هراز گاهی از حالت باخبر میشم.
شهرزاد نداره؟؟؟
الی هم که پاک کرده بود.

سمیرا یکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت 20:49

منم دلم برای بجه های قدیمی وب تنگ شده.زبلهشهرزادیدیگه مهم نیست

اقا مسعودوهمه و همه شون

کاش زبله هم وبش بود.
دیگه مهم نیست هم وب داشتاااااااا ولی پاک کرده فکر کنم.
دلم تنگ شددددددددددد

سمیرا یکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت 20:56

بچه ها هنوزم گروه تلگرامی دارن؟؟؟؟

آره دارن.

یه دونه، شهرزادی، زبله، دیگه مهم نیست، الی و مژگان هستن.
آهان کلاغی هم هست.
تو نمیری پیششون؟

سمیرا یکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت 21:05

وای چه خوب اونا دور همن

والا از تو چه پنهون دو دلم..اوم...اوممم..نمیدونم

ماهی شمارمو حفظ کن ۰۹۱۹

منم یه مدت بودم ولی کلا از فضاهای مجازی به جز وب، اومدم بیرون.

بچه ها خیلییییییییییییی ماهن. برو اگه دوست داری

واااااااااااااااااااااااااااااای تو روز روشن داره به من شماره میدههههه
خاک وچوووووووووووک

سمیرا، گوشیم اعصابمو به هم ریخته هر کی بهم پیام میده نمیرسه

سمیرا یکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت 21:19

فلش کن درست میشه عزیزم

خوشگله شماره بدم؟؟؟؟خخخخ..قدیما اینجور شماره میدادن پسرای محله

مبینا یکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت 22:10

خیییلییی خوب بود!.اصلا حال میده آدم با خواهرش از این کارا بکنه
هی خداااا! من آخرشم خونه ی این ماهی اینارو پیدا میکنم
اصلا تک مواقع گرسنگی نباید وارد این وب شد!!!!!!




مبی، خوشم میاد تو هم شکمویی

سارگل دوشنبه 4 بهمن 1395 ساعت 00:34 http://nafasamihossien. blogfa. com

ممنون ماهی جان

خواهش می کنم سارگل بانوی عزیزم

یونو دوشنبه 4 بهمن 1395 ساعت 09:17 http://yuno.blogsky.com

همه ی این شیطنت های دونفره یا چندنفره ست که به آدم حس زندگی میده. چه عالی که میدونی و لذت می بری ازشون

آره یونوی عزیز. درست میگی

سارس دوشنبه 4 بهمن 1395 ساعت 11:25

تو اول شیطون بودی بعد دست و پا در اوردی :)))
خیلی خوبه اون جمله :)
میز من گاهی از این بدتر میشه و مثلا چند ماه بعدش جمع میکنم :|

دوستان می گفتن: تو اول چشم بودی بعد خدا بهت دست و پا داد!!!
حالا تو میگی شیطون بودم اول

میفروش دوشنبه 4 بهمن 1395 ساعت 13:17

سلام

خدایا هر چه خوب هست رو برای همه ما رقم بزن
خدایا دارم ساده و روان حرف می زنم، خواهشا: خوب گوش کن ؛ یه آرامشی به همه ی ما بده تا از زنده بودن و زندگی کردن لذت ببریم ، می دونم همیشه همه چی اونجور که میخوایم نیست ، ولی یه کاری کن تا از بحران ها به راحتی عبور کنیم . انقده زندگی رو بر ما سخت نگیر تا از همه کس و همه چیز فرار کنیم ، دلم نمیخواد حتی به ذهن من و ما این شعر میرزاده خطور کنه که میگه : خلقت من در جهان یک وصله ناجور بود ** من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود و ... دلم میخواد همش لبم به ذکر وا بشه و بگم خدایا شکرت به همه داده هات شکر و بابت راه حل هایی که برای مشکلاتم نشونم دادی شکر ، به داشتن خونواده خوب و دوستان خوب شکر ووو
خدایا گرفتی چی گفتم !!؟ چیز زیادی نخواستم که !!؟ خواستم ؟ کنار همه اینها سلامتی رو به همه ما ارانی دار . دیگه خود دانی
برقرار باشید. به امید دیدار

سلام

آمین.

میفروش عزیز، خیلی دعاهای خوبی کردی.
ممنون بابت دعاهای قشنگت.
امیدوارم همیشه و همیشه سلامت باشی و زندگیت سرشار از آرامش باشه.

تیلوتیلو دوشنبه 4 بهمن 1395 ساعت 15:42 http://meslehichkass.blogsky.com/

دلم خواست دوست بشیم

ای جانم
تیلوی عزیییییییییییزم :)
دوستی با دختر نازنینی چون شما، خیلی هم خوبه

ZahRa ❤ MahDi دوشنبه 4 بهمن 1395 ساعت 19:40 http://mylovelyworld2016.mihanblog.com/

سلام من دوباره برگشتم[خجالت]
ممنون که به یادم بودی[ماچ]

وااااااااای زهراااااااااااااااااااااااااااااا
سلام عزیزم
کجا بودی تو دختر؟؟؟؟؟
میدونی چقده دلم تنگ شده بود؟؟؟
آقامهدی چطوره؟

Maede دوشنبه 4 بهمن 1395 ساعت 20:59 http://mahomahi1.blogfa.com

من جات بودم به یارو چش غره میرفتم


بنده خدا گناه داشت
چسبیده بود به شیشه و هی می خندیدذوق کرده بود از کاری که کرده!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد