کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

شاید دیر بیاد ولی حتما میاد :)

در این هوای سرد و زمینی که از باران شب قبل هنوز نم دار است، قدم برمی داشتم و چیزهایی را زمزمه می کردم. به این فکر کردم که چقدر پیاده روی در صبح های زود و در صف نانوایی ایستادن را دوست دارم.

چرا درنمیاد آفتاب؟؟! یخ کردم!

این را گفت و به نان هایی که در دست داشتم، نگاهی انداخت.

کمرش خم بود و کیسه ای روی دوشش.

انگار که ماه ها حمام نکرده.

دستی به ریش های بلندش کشید.

یکی از نان ها را طرفش گرفتم. فقط خندید و باز تکرار کرد: یخ کردم. آفتاب نمیاد؟؟؟

انگار که منتظر باشد جوابی دهم، به لب هایم چشم دوخت.

: میاد. شاید دیر بیاد، ولی حتما میاد.

به راهم ادامه دادم.

حرفم را با صدای بلند و جابه جایی کوچکی، تکرار کرد " میاد. حتما میاد، ولی شاید دیر بیاد. " و بعد خندید.

صدای کشیده شدن کفش هایش روی زمین را شنیدم. چند قدم دنبالم آمد و بعد دیگر صدای کفش هایش شنیده نشد. نگاهی به پشت سر انداختم. کیسه اش روی زمین بود. دستش را برایم تکان می داد و با صدای بلند می خندید. دستی برایش تکان دادم و صدای خنده اش بیشتر شد,

نظرات 12 + ارسال نظر
دخمل سه‌شنبه 4 آبان 1395 ساعت 14:10 http://www.sheitony.blogfa.com

و باز هم ازاون نوشته های قشنگ و قشنگ و قشنگ.
هرکی دلش نمیخواد میتونه نیاد برای خوندن مطالبت.
کسی که مجبورتون نکرده،بیاید نوشته های ماهی عزیزمو بخونید و با حرفای نیش دارتون برنجونینش،خب اگه به مزاجتون خوش نمیاد نخونید.همیشه که همه نباید طبق خواست دیگران رفتار کنید.
بعضی وقتا آدما باید به طرف مقابلشون اجازه بدن خودش باشه.همیشه نمیشه یه نقاب مهربونی و شیرین بودن رو صورتمون باشه،گاهی هم باید تحمل کرد سختی و تلخی دیگران رو.
آدما که عروسک کوکی نیستن.یه چیزی تو سینشونه به اسمه قلب،فکر کنم همتون باهاش آشنایی داشته باشید...

چی بگم خواهر...

اینجا هم یه عده هستن برای ناراحت کردن ولیییییییییییییییییییی بنده به نوشتن ادامه خواهم داد

یکی یدونه‡: )) سه‌شنبه 4 آبان 1395 ساعت 14:37

بیخیال ماهی ما دوست داریم هرجور ک باشی هرجور ک بنویسی : )

+نوشته هاتو رمزی کنی میام لپاتو سوراخ سوراخ می کنما : )


+ماهی کاش تو یه شهر بودیم همش پیش تو پلاس بودم و باید بزور منو مینداختی بیرون : )


+ماهی رو کامپیوترت تلگرام نصب کن.تابلوهای نقاشیتو عکسشونو بزار تو کانالت و حتی کارتای تزیینی ک درست میکنی و روشون قیمت بزار خعلی خوبه یه بنده خدایی هم تابلوهایی ک تو مدرسه میگفتن و درست میکرده گذاشته تو کانالش و جالب اینجاست ک فروش میره و حتی سفارش کارم میگیره : ).دانش اموز رشته گرافیکه. : )

+تو هم ک هنرمند واقعا روی این پیشنهادم فک کنا: )

فدای یکی یه دونه ی نازم بشم من

من به اندازه ی آوش لپ ندارمااااااا


پاشو بیا تهران ببینمت دیگهههههههههه. دلم می خواد یه روزی با بعضی از بچه های وب بریم بیرون و همو ببینیم ولی بیشترتون تهران نیستین.
ایشالا سال دیگه با دخمل میاید تهران و حسابی با هم می گردیم

یه مدت تلگرام ریختم رو کامپیوتر. فعلا کامپیوترم اذیت می کنه و به تعمیر اساسی نیاز داره.
همین کارو می کنم. دارم کار جمع می کنم برای نمایشگاه.

میفروش سه‌شنبه 4 آبان 1395 ساعت 16:48

سلام
پیر مرد یخ کرده در سرما !
خُب پالتویی ! بلوزی ! چیزی بهش میدادی تا گرم شه
آخه با خندیدن و دست تکان دادن که کار درست نمیشه !

راجع به اون پاراگراف + باید بگم هر چه میخواهد دل تنگت بگو ، فقط از ناامیدی و از اینجور چیزا نگو که حالمون گرفته میشه .
برقرار باشید. به امید دیدار

سلام.
میفروش من رفته بودم سمت بازارچه نون بخرم و تا خونه بیست دقیقه، نیم ساعت راه بود.
اگه نزدیک بود حتما بهش چیزی می دادم برای گرم شدنش.
خیلی ناراحت شدم..هنوز صداش تو گوشمه

چشممممممم میفروش عزیز :)

سمیرا سه‌شنبه 4 آبان 1395 ساعت 18:36

صبح زود بلند شدم که علی رو بدرقه کنم که دیدم میگه

سمیرا داره بارون میاد.ایناها شترق شترق میخوره به کانال کولر

اقا منو میگیییی کلییییی ذوققق زده شدم

صبح که من رفتم نون بگیرم بارون نمیومد. فقط زمین خیس بود و هوا سرد. شب که خونه بودم بارون اومد و بنده کلیییییییییییی ناراحت شدم که نتونستم برم زیر بارون.

Maede سه‌شنبه 4 آبان 1395 ساعت 20:36 http://mahomahi1.blogfa.com

رمز نه من تنبلم سختیم میاد رمز بزنم:(((
وبلاگ خودته و هر چی عشقت میکشه بنویس بقیه رد میشن و یه چیزی میگن

ای تنبل

آنی چهارشنبه 5 آبان 1395 ساعت 09:28 http://god-life92.blogfa.com

سلام عزییییییییییییزم چطوری آبجی؟
چه خبرا؟چه میکنی؟
عزیزم ببخشید خیلی وقته نبودم از نشته هام متوجه شدی حتما که سرم خیلی شلوغ بود

فداتشم الان چنتا پست اخرتو خوندم چی شده؟چرا غم داری تو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام آنی
خوبم عزیزم.
سلامتی..
تو چطوری؟؟؟

الی چهارشنبه 5 آبان 1395 ساعت 21:04 http://www.baradustam.blogfa.com

عزیزم اینجا وب خودته قرار نیست تظاهر به خوبی کنی ... این ارزوی قلبیه ماست که همیشه دوست عزیز تر از جانمون شادو سر حال باشه ولی باید اینم بدونیم که اونم یه انسانه و ممکنه ناراحت باشه یا خدایی نکرده غصه ای داشته باشه اینجور مواقع علاوه بر ارزوی شاد بودن باید یه شنونده و درک کننده ی خوبی براش باشیم تا شاید بتونیم با گوش دادن به دردو دلاش کمی از ناراحتیاشو تسکین کنیم ... دست به قلم بودنم خوبه ادمو سبک میکنه حالا توهم عزیزم هرچه دل تنگت میخواهد بگو نزار تو دلت بمونه ....

الی عزیزم، ای کاش بقیه هم مثل تو فکر می کردن.
البته منم گاهی خیلی غر می زنم و می دونم با نوشته هام خسته می شین. حق میدم به دوستانی که گله کردن. اگه با لحن خوبی می گفتن اینقدر ناراحت نمی شدم. متاسفانه لحنشون اصلا خوب نبود و دلم شکست.
من همیشه نظرم رو با احترام به دوستان میگم، ولی عده ای هستن که با بی احترامی حرفشونو می زنن.
انگار که اومدن دعوا..
هر کی از راه رسید یه جوری دلمو شکوند....اینم روش.

سارس پنج‌شنبه 6 آبان 1395 ساعت 12:19 http://zendegi2noqted.blogfa.com

گور بابای بقیه :))))
بنویس از هر چی‌که میاد تو ذهنت
خودت باش و بیخیال حرف بقیه دختر :)
چقدر دوست داشتم‌این‌چیزی که نوشتیو
حرف تو رو و اون‌ادم‌رو :)

نمی تونم دروغ ببافم و از چیزایی که ندارم بگم که...والااااااا.

مهندس پنج‌شنبه 6 آبان 1395 ساعت 12:42 http://msengineer.blogsky.com/

نوشتن به هر نحوی به دلخواه خودته خواننده اگر دوست نداره نخونه. مثل من که بعضی جاهای نوشته ات در پست قبلی رو برای خودم سانسور کردم و خوندم چون خودم مستعد ناراحتی هستم و با کوچکترین جمله از طرف دوستهام به میرزیم. انشالله که پسر خواهر عزیزت زودتر مرخص میشه . فقط یه چیزی خواهرانه هر مشکلی که هست حلش کن فرار نکن. این ناراحتی ها تا حل نشن همیشه و تا آخر عمر توی وجود آدم می مونن

اوهوم، درسته مهندس جان.
خداروشکر خوب شده.
برای حل کردن بعضی مشکلات، جون آدم گرفته میشه. با همه ی وجودم اینو حس کردم که میگم.
آدم باید برای حل کردن بعضی مشکلاتش، بجنگه. بجنگه و تسلیم نشه.
من توانایی جنگیدن رو ندارم. من حتی نمی تونم حرفی رو که تو دلمه، راحت به زبون بیارم.

یه دونه پنج‌شنبه 6 آبان 1395 ساعت 13:06

سلامممم عزیزم
قدم نو رسیده مبارک تبریک میگم خاله جان
قدمش پرخیروبرکت
اسم کوجولوچیه؟
کارت درست شد؟
چکاریه!

سلام یه دونه ی نازنینم.
ممنونم. سلامت باشی عزیزم.
اسمش آوشه.
احتمال زیاد از هجدهم مشغول به کار میشم. تو یه نمایشگاهه. تا هجدهم افتتاح میشه.
تو خوبی؟

یکی یدونه‡: )) پنج‌شنبه 6 آبان 1395 ساعت 23:22

حال خاله خوشکله ما چطوره؟ : )
ماهی بلاخره عکسای اوش رو تونستم ببینم یعنی کم مونده بود با سر برم تو لپ تاپ و اون لپاشو هوووووووورت بکشم: )


+میدونی خیلی دوست دارم یا لازمه تکرار کنم؟ : )

خوبم عزیییییییییییییزم
با وجود این فسقلی، خیلییییییییی خوبم
چه خوب که شد ببینی
خیلیییییی لپ داشت. وقتی رفت تو دستگاه برای زردی، یه کوچولو آب شد.

نشنیدم. یه بار دیگه بگوووووووووچی داری؟؟؟

ladan جمعه 7 آبان 1395 ساعت 18:39

man kheeeeeeeeeeeeeeeeeeyliiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii dooooooooooooooooooooooseeeeeeeeeeeeeeeeeeet daaaaaaaaaaaaaaaaaaaraaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaam

وای که چقده حالمو خوب کرد این کامنت
یعنی خستگی از تنم بیرون رفتاااااااااا
من فدای تو بشم خوش قلب و مهربون و دوست داشتنی
منم دوستت دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد