کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

ارباب زمان

گاهی بی خواب شدن و ورق زدن ارباب زمان، آن هم در اتاقی تاریک که شاخه گلی عطرآگینش کرده و شمعی در تلاش است برای روشنایی بخشیدن، لذت بخش است و شیرین. آنقدر که گذر زمان را حس نمی کنی.

خیره می شوی به خاموش شدن ماه. به طلوع خورشید. به شمعی که عمرش به پایان رسیده.

شکر می کنی خالقی را که چشمانت را به روی طلوع خورشید نبست.

بنده خبر از قاتلی که زنگ خونه ها رو میزنه و میگه: مامور برقم. و بعد صاحب خونه رو یه قتل می رسونه، نداشتم.

صبح با آبجی وسطی بدون این که به آبجی بزرگه خبر بدیم رفتیم خونش. زنگو زدم و با صدای خش دار و خنده دار گفتم: خواهرم، مامور برقم درو باز کن.

آبجی بزرگه هم لحظاتی سکوت کرد و گفت: ماهی تویی؟

سکوت کردم و بی صدا کلی خندیدیم با آبجی وسطی. و باز صدای آبجی بزرگه که می شد فهمید ترسیده، تو کوچه پیچید: شما؟؟؟

با خنده های کش دار از پله ها بالا رفتیم و دیدم در واحد روبه رویی آبجی بزرگه بازه و یه پیرزن گوگولی صدامون می کنه. بنده خدا ترکی صحبت می کرد و ما متوجه نمی شدیم چی میگه. اشاره کرد و بهم گفت برم تو خونش. تنها بود. تند و تند ترکی حرف می زد و من ناراحت بودم که نمی دونستم چی می خواد بگه. خلاصه به کانال کولر اشاره کرد و متوجه شدم که بلد نیست کولرو روشن کنه. براش روشن کردم ولی هم چنان صحبت می کرد و من متوجه نمی شدم.

دلم خیلی سوخت. چرا باید تو این سن تنها تو خونه بمونه؟؟

هیچ دوست ندارم وقتی سنم میره بالا، تنها باشم.

باید یه پیرزن دوست داشتنی بشم. با کلی بچه و نوه هایی که از سرو کولم بالا میرن :)

نظرات 12 + ارسال نظر
سمیرا یکشنبه 4 مهر 1395 ساعت 21:28

مرضزن حامله رو نترسونین


نترسید که. شک کرده بود.
هر کار می کنم صدامو عوض کنم، بازم می فهمن

سمیرا یکشنبه 4 مهر 1395 ساعت 21:29

الهی بگردم...تنهایی بد دردیه..بد

خیلی ناراحت شدمدلم می خواست پیشش بمونم تا وقتی که بچه هاش برمی گردن ولی آبجی گفت برم زود.

[ بدون نام ] یکشنبه 4 مهر 1395 ساعت 22:40

وای ترسیدم ماهی
اخه مامور اب و... صبح ها میان ک منم تنهام.
به نطرت در رو باز کنم؟؟

نه نترس سارگل.
من نمیدونم راسته یا نه. آبجیم گفت تو تلگرام این خبر پخش شده و گفتن مراقب باشید.

گل صحرایی دوشنبه 5 مهر 1395 ساعت 07:41 http://www.ninigolo1393.blogfa.com

ی عالم بچه و نوه

ایهیم

میفروش دوشنبه 5 مهر 1395 ساعت 09:54

سلام
میگمااااااااااااااااااااااااااااااا
خواهشا" پیر زن غر غرو نشینااااااااااااا
پیر زن مهربون و خوشرو باشید تا ما بشینیم کنارتون
و شما از خاطرات این روزا برامون بگید و ما هم لذت ببریم
بگیدیه میفروش مظلوم بودمادوتا(ماهی وسمیرا)اذیتش میکردیم
ووووووو
راستی اون کامنت رو اگه صلاح دونستی تائید کن و جواب بده .
برقرار باشید. به امید دیدار

سلااااااااااام
کی؟؟ من؟؟؟ من پیرزن غرغرو بشم؟؟؟؟ اصلااااااااا.
مظلوم؟؟؟ نه خداااااااااااااااایی مظلومی؟؟؟
پریشب دامادمون گوشیشو داد بهم و گفت ماهی بیا ببین وقتی پیر بشی چه شکلی میشی.
یه برنامه ای تو گوشیا هست که پیری آدمو نشون میده.
میفروش اینقده خنده دار شده بودم

چون پایین اون کامنت از کامنت خصوصی گفتی، فکر کردم نباید تائید کنم.

+ تائید شد.

[ بدون نام ] دوشنبه 5 مهر 1395 ساعت 10:28

ووووی میترسم ماهی
اقا من دیگه در رو باز نمیکنم

نترسسسسسس
معلوم نیست راسته یا نه

خواااااااااهش می کنم اسم و یا آدرس یادت نرههههههههه
گاهی نمیشه از طریق آی پی متوجه بشم که کی هستی. مثل الآن.

کاوه دوشنبه 5 مهر 1395 ساعت 20:19

مثل اینکه تو خیلی خوبی خدا رو شکر بد نیستم. خوبه که خوش میگذره همیشه شاد ببینمت

خداروشکر
ممنونمممممممم

Maede دوشنبه 5 مهر 1395 ساعت 21:31 http://mahomahi1.blogfa.com

آیفون ما کلا صدا رو پخش نمیکنه! خرابه.
منم هروقت می بینم غریبه داره زنگ میزنه، اصلا گوشیو برنمیدارم!

که اینطور
حساسم رو آیفون و اصلاااااااا دوست ندارم خراب بشهاگه هم خراب بشه باید زودی درست بشه

سارگل دوشنبه 5 مهر 1395 ساعت 23:54 http://nafasamihossien. blogfa. com

ماهی باور کن میزنم اما خودمم متعجبم ک چرا اسمم نمیاد

ا تو بودی؟
میشه از طریق آی پی فهمید که کی هست ولی گاهی نمیشه.
فدای سرت

undefined سه‌شنبه 6 مهر 1395 ساعت 00:45 http://undefined

وووویییی تو شهر ما یه نفر اومده به بهانه دادن قبض برق میرفته طلاهای خانومارو میدزدیده , یه خانومم یه عاااااالمه النگو دآشته میره دم در دیگه چادر سرش نکرده بوده دستشو از در میکنه بیرون میگه قبضو بدین طرف دستشو قطع میکنه با النگوها فرار میکنه , ووییییی خودم دوباره ترسیدم خیلی مراقب باشین , …
اخییییییییی پیرزن بیچاره , منم یه عااااااالمه بچه و نوه دوست دارم دور حوض اب بازی کنن صدای شادیشون همه جا بپیچه بیان رو پاهام دراز بکشن من نوازششون کنم براشون قصه بگم, … وای خیلی تو افکارم غرق شدم ببخشید!

یاخداااااا
خداروشکر من اهل طلا و اینا نیستم. هیچ وقتم دستمو بیرون نمی برم. سرمو از در می برم بیرون

دور حوض هم یه عالمه گلدون باشه
افکار شیرینیه

سارس سه‌شنبه 6 مهر 1395 ساعت 09:57 http://Www.zendegi2noqted.blogfa.com

بیچاره ابجی بزرگه من اگه جاش بودم تا شما به بالا برسین یه صحنه ترسناک درست میکردمو در خونه رو باز میزاشتم و میترسوندمتون :))
نمیشه مثلا من بیام از اون خانم مهربون مراقبت کنم !



اون خانم مهربون مهمون چند روزه ی عروسشه و به زودی میره.

گل صحرایی چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت 16:23 http://www.ninigolo1393.blogfa.com

از کجا معلوم آلرژی نداشته باشی؟!

نمیدونم والا. تا به حال اینجوری نشده بودم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد