گاهی دلت می خواهد اسمی را بر زبان آوری، آن هم با صدای بلند. به بلندی صدای مورچه هایی که هیچ وقت شنیده نمی شود.
در این دنیا، بهانه های کوچک و بزرگی هستند برای جاری شدن اشک ها و لبخندها.
گاهی ممکن است بهانه ای بارانی، دست در دست بهانه ای قهقهه ای، به سراغت آیند.
و تو
دستت را روی چشمان خیست بگذاری و هم زمان، بخندی. از آن خنده های عمیق و کش دار، اما شاید تلخ.
چشمات بگریند و لبانت خنده های کش دار تحویل دهند.
+ کاش به آسانی می شد درست کرد هر آنچه را که دل می خواهد. مثل شیربرنج. مثل امروز غروب که وقتی کنترل را در دست می چرخاندم و یاد رضابندری افتادم که با هیجان فیلم ها را از تلویزیون برفکی کوچکش دنبال می کرد و کنترل را در دستش می چرخاند.
امروز، پا به روزی گذاشتم که هرگز فکرش را نمی کردم ممکن است روزی حسرتش را بخورم. همان روزی که در خانه ی پدربزرگ را باز کردیم و با ظرف های کوچک و بزرگی مواجه شدیم که روی بخاری، کابینت ها و حتی راحتی، گذاشته شده بودند. آن ظرف ها پر بودند از شیربرنج.
و جه ذوق می کرد با هر قاشقی که در دهان می گذاشتیم.
و باز پا به امروز و خانه ی خودمان گذاشتم. مثل همیشه، تنبلی کرده و جوراب هایش را درنیاوره، دراز کشیده. می گویم دلم شیربرنج می خواهد. با خنده می گوید: تو هم که ویار می کنی همش دختر من.
شروع می کنم به پختن. حاضر که می شود، دلم نمی خواهد لب بهشان بزنم. بغض می کنم و خوب می دانم رضابندری عاشق شیربرنج است.
گردوها می شکنم و با اندکی دارچین شروع به تزئین می کنم. تزئین که نه....گند می زنم به ظاهرش و این یعنی حوصله ی تزئین ندارم.
شاید روزی، پا به امروز بگذارم و حسرتش را بخورم. درست مثل امروز که پا به روزی در گذشته گذاشتم. پا به خانه ای گذاشتم که درش برای همیشه به رویمان بسته است. خانه ای که آدمیانن دیگری درش خاطره سازی می کنند.
+ دیشب، کنار کوفته های مادر، اندکی شامی درست کردم. خوب می دانیم که کوفته، غذای موردعلاقه ی داماد نیست.
تمام آن ساعاتی را که پای گاز ایستادم و شامی ها را در دستم صاف کردم و در روغن انداختم، خندیدم. جسم و روحم را خنداندم آن هم بی دلیل.
جعفری ها را شستم و گوجه ها را سرخ کردم.
و نمی دانم چه شد که گفتند: طعم شامی های این بارت، با همیشه فرق داشت.
داماد کم مانده بود انگشت هایش را هم بخورد.
این بار عشق بیشتری بهشان تزریق کردم.
یا دیدن سفره مان، یاد فیلم مهمان مامان افتادم. آبجی وسطی با خنده گفت: تو اون فیلمه ننه مریم شامی پخته بود و هیشکی نمی خورد.
همه خندیدیم و گفتم اگه شامی های منو نخورید مثل ننه مریم قهر می کنمااااااااااااااا.
دیشب مرا ننه مریم صدا زدند و من ننه مریمی برایشان حرف زدم و خندیدیم.
در آخر هم با مادر از غذاهایمان تعریف کردیم. او از شامی های من، من هم از کوفته هایش.
همیشه، بعد از رفتن آبجی و داماد، تا کمر از تراس آویزان می شوم، سوتی می زنم و وقتی بالا را نگاه می کنند برایشان دستی تکان می دهم.
امروز داماد برایمان آش بلغور آورد.
خنده ام گرفت و ذوق کردم از این که خواهر و داماد نزدیکمان هستند و یاد روزهای دوری افتادم که انگار خواب بودند.
زندگی همه اش خواب است.
به فسقل که فکر می کنم قلبم تندددددددددد می زند و چشمانم خیس می شوند.
چه شامی هاااای خوشمززززه ای
جات خالی
نمیگی الان من دلم بخواد باید چیکارکنم خب؟؟
عاقا درست نیس این کارا...با روح و روان جوون مردم بازی میکنین!!
خیلی خوشمزه به نظر میرسن
+و باز هم همون سبک نوشتن دوس داشتنی
خیلی وقت بود دلتونو آب نکرده بودم
حالا باید نصف شبی دل منو اب مینداختی؟
سمیرا تنبل نباش و درست کن.
درست کنیاااااااااااااااا
به به چه شام خوش مزه ای.
ماهی مامانبزرگ من یه کوفته های گنده ای درست میکنه توشم گردو و زرشک میزنه.بعضی وقتا هم وسطش تخم مرغ میذاره.
الان این کوفته هارو دیدم یاد کوفته های خودمون افتادم.
فکر کنم کوفته مامان بزرگمم رفت تو دسته چیزایی کهوقتی بیام تهران خیلی دلم براش تنگ بشه
من با تخم مرغ دوست ندارم ولی با گردو موافقم.
من غذاهام مزه غذای مامان بزرگا رو میده هاااااا. اومدی تهران برات می پزونم تا دلت زیادی تنگ نشه
باز ک تو اسم غذا اوردی: ))
بیام لپاتو از هشت جهت جغرافیایی ب 16 روش معمول و غیر معمول بکشم؟؟؟؟ : ))
چرا ب بابابزرگت میگی رضا بندری؟؟من اولا فک میکردم رضا بندری ی عشقی بوده ک بهش نرسیدی : ))
چجوری عشق تزریق میکنی ب غذاهات؟؟میای تو یه کامنت خصوصی بهم قشنگ یاد میدیا وگرنه میام اینجا کولی بازی راه میندازما : ))
به روش معمول بکش ولی غیرمعمول نههههههه


رضابندری بابابزرگمهههه
چون قدیما به این اسم صداش می کردن. برا کارش مدتی می رفته سمت بندر.
اوااااا خاک وچوووووووووک
چشم یادت میدم
به به ماهی خانوم هنرمندددددددددد
کی خودتو سرخ میکنی !
چقدکارمیکنی توخونه خوشبحالت
تو و فری باید سرخم کنین به کمک کلاغی
تازه یخ حوضم می شکونم
عکساتودیدم ممنون از رمز
واااااااای اجیت شبیه خودته چقد وچقد شبیه خوش نقاشیش کردی آفرین ماهی.
خیلی لاغرترازقبلنا که عکستودیدم گذاشتی
آره خیلی شبیه همیم.
لاغرتر شدم؟
یه دونه، یه مدت بود هی وزن کم می کردم.
الآن همش بین 49 و 50 وزنم.
وای خداااا این دختر چرا با روحو روان من بازی میکنه ؟؟!!! وای شیربرنج وای شامی وای دلم وای بچم خخخخخخ ببین زدی اعصاب سمپاتیکمو قاطی کردی با این عکسات!!!
الی، امشب برا شامتون از این شامی ها بپزون
سلام
خوبی ماهی ؟
دستت درد نکنه بابت شامی های خوشمزه ، هنوز مزه اش زیر زبونمه ! ایشالله مهمونا بیان خونه خودت تا براشون شامی و کوفته درست کنی .
دست مامان خانوم هم درد نکنه بابت درست کردن کوفته
کجاست سمیرا تا بیاد از این مادر و دختر آشپزی رو یاد بگیره
سعی کن به زندگی لبخند بزنی تا زندگی هم به تو لبخند بزنه
میگماااااااااا میخوای یه چیز بگم تا یه کم حرص ات رو در بیارم !!؟ باشه میگم : سمیرا تو اون کامنت رمزی که گذاشته بودی چرا خودت رو خوب معرفی نکردی من متوجه نشدم کدوم شما بودی و کدوم مادر گرامیتون !!؟ ههههه چیه مثل جناب خان میخوای بگی ههههه و ....
برقرار باشید. به امید دیدار
سلام

خدار.شکر خوبم.
حال میفروش چطوره؟
میفروش، یه بار باید برا تو و سمیرا شامی درست کنم.
سمیرا که استاده خودش.
چشم...لبخند زنان زندگی می کنیم
چرا نوشتی سمیرا؟؟
با من بودی یا سمیرا؟؟؟
سلام
یه وقت اگه وقت اضافه آوردی به منم سر بزن ! خُب !
برقرار باشید. به امید دیدار
سلام
اومدم میفروش. تازه گفتم رمز اون پست رمزدارت رو هم بهم بدی.
من رمز می خواااااااااامممممم
سلام
نه بابا با تو بودم
انقده دلم میخواد این سمیرا رو اذیت کنم
که خواستم بنویسم ماهی نوشتم سمیرا !
بیچاره سمیرا چه هیزم تری به من فروخته ! خدا عالمه
حالا خودت بگو ببینم کدوم تو بودی و کدوم مامانت !؟
برقرار باشید. به امید دیدار
سلام





میفرووووووووووووووووووووووووووش
یعنی معلوم نبود من کدومم؟؟؟؟؟؟
ماهی یعنی فقط ب دخمل غذای خوشمزه میدی.؟؟؟
پیشی بیا منو بخوووووووووور : ))
یعنی شماها غذای خوشمزه بخورین بعد من فقط نگاه کنم؟؟دلت میاد؟؟؟نع واقعا دلت میاد؟؟
به تو هم میدمممممم
وای لادن خدااااااااااا کنه هر سه مون قبول بشیم سال دیگه. براتون یه عاااااااالمه غذاهای خوشمزه می پزونم
20
اخه بلد نیستم
یاد بگیر دختر. لازم میشه در آینده
خبر داری که آقایون چقده شکمو هستن
ووویییی نه بابا,چه حسایی داری!, چرا همچین حسی اومد سراغت!? لابد از بس گفتم بچم بچم برا همین فک کردی ez کردم!! خخخخ
نه برا بچه نبود. از روزی که اومدم وبت این حسو داشتم نمیدونم چرا
شوخی کردم بلدم ولی به رو نمیارم که ازم انتظار وافری نداشته باشن ! خخخ
خوب می کنی الی. بعضی وقتا لازمه
سلام
ای تنبلاااااااااااا
بله ماهی خانوم با توهستم و با دوست گرامیتون ! به جای اینکه تشویقش کنی برای کار کردن داری میگی بعضی وقتا لازمه از زیر کار در بری !!!؟
ماهی تو دیگه چرا !!!؟ تو که اینجوری نبودی ! نکنه این سمیرا اغفالت کرده !؟ ( بیچاره سمیرا هر چه کاسه کوزه هست سر این بنده خدا میشکونم ، خدا از سر تقصیرات من بگذره ) شایدم الی نشسته پات و داره اغفالت می کنه . مواظب خودت و کارات باش
برقرار باشید. به امید دیدار
برای بار هزارم سلاااااااااام

ا خو راست میگم دیگه.
میفروش وقتی قدر آدمو ندونن بعضی ها، هر کاری هم کنی نمی بینن.
بعضی وقتا آدم هر هنری رو هم که بلده، نباید رو کنه.
تو این زمونه، اونایی که هیچی بلد نیستن و خودشونو از همه جهت می زنن به نفهمیدن، خوشبخت ترن و تجربه ثابت کرده که قدرشونو خیلیییییییییییییییی می دونن.
والا بوخوداااا
و امااااااااااا اینم بگم کهههههه: درصد کمی هم هستن که بسی قدردان می باشند و بنده به خاطر همون درصد خیلیییییییی کم، حاضرم از جونم مایه بزارم و چشمم رو، رو بعضی ها ببندم.
دامادتون حق داره استهاش بازشه
هوراااا هورااااااااا
هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
نظرتون چیه ک سه تایی باهم زندگی کنیم؟
خیلی هم عااااااالیییییییی

روزا پیش شمام
ولی بابام کله ی منو می کنه اگه بخوام جای دیگه ای زندگی کنم
شبا میام خونه ی خودمون
برای پست بالایی
ههمون یه وقتایی دوست داریم گم بشیم
اما شجاعتشو نداریم
تو داشتی
تبریک میگم
فکر نمی کردم گم شدن اینقدر لذت بخش باشه.
خوش اومدی غزل جان.
سلام
برای پست بالا
میگم ماهی تو حالت خوبه !!؟
سرت به جایی نخورده !!!؟
قرص هات رو خوردی !!؟
تب نداری الان !!؟
دل پیچه !!
سر درد !!
چیزی !
خدا شفا بده انشاالله
ماهی کوچولو تو که انقده لجباز نبودی !
گوشی رو گذاشتم کنار و جواب دوستا رو نمیدم وووو
داری سر به سرمون میذاری!؟یا واقعا" تاب ورداشته مخت!؟
برقرار باشید. به امید دیدار
سلام
آره خوبم من، ولی دلم می خواد خیلیییییییییییییییی خوب باشم و برای بهتر شدنم تلاش می کنم.
از بین اینایی هم که گفتی سردرد دارم
و اما خوب شد اسم قرصو آوردی چون یادم رفته بود قرصمو بخورم.
لجباز نمیشه گفت میفروش. گاهی آدم حوصله ی حرف های تکراری بعضی دوستان رو نداره. واقعا نمی تونستم به سوال های تکراری و ناراحت کننده ی دوستام پاسخ بدم.
دوست، باید دوستشو درک کنه. وقتی خبر از شرایط من دارن، وقتی می دونن حال روحیم اونقدرا خوب نیست، نباید حرفایی رو بزنن که حالمو بدتر می کنه.
من دارم تمام تلاشم رو می کنم تا هر چه زودتر راحت بشم از این وضعی که دارم.
حیف که ماهی گم شده اعصاب پصاب ندارم اگر نه حال این میفروش
رو میگرفتم
هر کی تونست منو پیدا کنه جایزه داره
میفروش برو خداروشکر کن
منم اینجور میشم ماهی...
دلم میخاد خلوت کنم اما همش نگران میشن..اییییییش
نمیذارن تو غار تنهاییمون بمونیم که
والااااااا
سمیرا از دیروز صبح گوشی رو خاموش کردم.
کار به کار کسی هم ندارم.
فقط و فقط با اهل خونه هم صحبت میشم و شماها.
به هیچ کسم اجازه نمیدم سرک بکشه تو کارم. دارم به کارام می رسم. کارایی رو می کنم که خستگی رو از روح و جسمم بیرون بکشه.
چ. خوشمزن اینا
جات خالی آلوچه بانوی عزیییییییییزممممم
در رابطه با پست بالایی
خوب میکنی غرق خودت شدی
اینطوری خودتو پیدامیکنی
جالبه هااااا
بقیه منو گم کردن ولی من خودمو پیدا می کنم
به بچه ها سلام برسون
من مجرد بودم هر وقت اینجور میشدم مث تو گوشیمو خاموش
میکردم و پرتش میکردم زیر کمد بوفه
برا خودم عشق میکردم و ارامش میگرفتم..
من تکنولوژی رو دوس ندارم اصن
خوب می کردی.
اگه امکانش بود، بعد از خاموش کردن گوشی، می رفتم جایی که حتی اهل خونه هم ندونن کجام.
سمیرا منم دوست ندارم. یعنی در طول روز اصلا نمیشه درست با خواهرا حرف بزنیم. چرا؟؟؟؟ چون همش سرشون تو اون گوشی هاشونه و در حال سرک کشیدن تو گروه های مختلفن.
دررابطه با پست بالا.
من یه بار تو عمرم رفتم گم و گور شدم که خودمو پیدا کنم بدتر خودمم گم کردم.
آخه بااینکه تقریبا۱۳-۱۴ساله داریم تو این شهر کوچیک زندگی میکنیم بازم من اگه تنها برم بیرون گم میشم
بعد گفتم باخودم خلوت کنم،گوشیمم نبردم.همینگوری سرمو انداختم پایین و از کوچه پس کوچه ها رد شدم یهو دیدم ساعت۶عصره و بنده هم نمیدونم کجام.
ماهییی گم شده بودم.حالا گوشی هم نداشتم داشتم از ترس سکته میکردم.
یه خانومی داشت از کوچه رد میشد گوشیشو گرفتم زنگ زدم بابام که باباییی من گم شدم.(بااشک وگریه)
حالا بابام میگه کجایی که من بیام روبروت چی هست؟
منم میگفتم یه در سفید و بزرگ.
دیگه بعداز کلی استرس بابام پیدام کرد و کلی دعوام کرد که بی فکر پاشدم رفتم بیرون.
خلاصه اینکه از من نصیحت داشته باش،هیچ وقت خودتو گم و گور نکن
من که اینجوری خودمو گم و گور نمی کنم جانم.
نه که گم بشماااا...نه. به خاطر این که مادر جان بعد از پیدا کردنم، مرا خواهد کشت
من فعلا از دوست و آشنا دور شدم و گم. فکر نکنم بشه از خانواده دور بشم.
اینارو ول کن خودت انتخاب کن چه جوری تنبیهت کنم که نقشه کشیده بودی؟
زود تند سریع
کی؟؟چی؟؟چی شده؟؟ من کیم؟ این جا کجاس؟؟؟
خوداتو به اون راه نزن الان بهترین تنبیه برات اینکه وقتی میام تهران از اون کیکای خوش مزه مامانم برات نیارم
من گول خوردم
من بی تقصیرم
میخواستی نخوری
اینم تنبیهت که دیگه گول نخوری
میگم کههههههههه
تو شامی و کوفته دوست داری دیگه؟؟؟؟؟؟
اگه کیک ندی، خبری از کوفته و شامی و عدسی نیستتتتتت
خودم بلدم درست کنم به سن کمم نگاه نکن آشپزیم عالیه.
بعدشم من یه آذریم کوفته های منو هیچ کی نمیتونه درست کنه
آخ جوووووووووووون
قراره برام یه عالمه چیزای خوشمزه درست کنی
شکمو.تنبیهت سرجاشه.حالا بعدا برا تنبیهتم یه فکری میکنم
باهشههههههه
ماهی لبخند بزنکه شهر دیوانه شود :)
همیشه خوب باش دختر اینطوری نبینمت :)
چقدرم اون دو تا خوشمزه به نظر میاد
سارس، پست جدیدت رو خوندم اما متاسفانه باز هم تو ثبت نظر به مشکل خوردم.
فراموشی، گاهی واقعا خوبه. باید یاد بگیریم فراموش کردنو.
آره خوشمزه بود. جات خالی عزیزم.
ماهی من انقده از عرفان خوشم اومده
به نظرت میاد بگیره

دخترمو؟
آره بانمکه عرفان. خدا حفظش کنه.
به نظرت شبیه باباشه؟؟
سمیرااااااااااا نکنه مثبت بوده آزمایشت؟؟؟
نه شبیه باباش نیست...اگه شبیه باباش بود که عمرا دخترمو بهش
میدادم
وای بابای عرفان بخونه اینارو واویلاس
نخیرمممم دخمل تو رو باید فسقل ما بگیره. عرفان سنش زیاده
مگه نه بابای عرفان؟؟؟؟؟؟
سمیرا، یاد اون گوجه سبزا افتادم
من برم نمک بخورم بیام
نه نه..منفیه
نکنه می خوای غافلگیرمون کنی
شام چی داشتی؟
شام استامبولی خوااااهر
.
.
.
ببین فسقلم در نظر دارم راستش
ببین منو ماهی
دخترم رو دستم باد کرده
به به. نوش جوووووووووونت.
وای سمیرا نمیدونی چقده دلم می خواد زودتر بیاد فسقلمون. هنوز براش اسم انتخاب نکردن مامان بابای تنبلش.
اسم پسر قشنگ اگه سراغ داری بگو.
دخترت واس ماس
چه چوجه سبزایی هم بود
واااای دلم ضعف رف
بابای عرفانم دلمونو اب میندازه همش
دهنم جمع شد
سلام
عجبااااااااااا
باید اول برای بزرگه ( امیرحسین ) آستین بالا بزنم
تو پست بعدی عکسش رو میذارم ، خدا کنه دختر دارا دعواشون نشه
برقرار باشید . به امید دیدار
سلام
بهت نمیاد
وای میفروش فرض کن پدرشوهر بشی
ماهی جان لطف کن للینک وبلاگ منو از لینکات بردار مزاحم دارم فقط از وبلاگ تو میاد پیشم!
تو صبح امروز 7:19 اومدی پیشم؟
ماهی دیوونم کرده این مزاحمه
چشم برداشتم.
از وبلاگ من؟؟ از کجا می دونی؟ کیه؟؟؟؟
نه والا من تا ساعت هشت خواب بودم امروز
سلام
مگه چمه !!؟
خیلی هم دلشون بخواد پدرشوهرشون بشم
پدر شوهر به این خوبی و نازنینی و مهربونی کجا گیرشون میاد!؟
برقرار باشید. به امید دیدار
باز سلام کرد

هیچی...خیلی هم خوبی.
سلام
اصلا" دلم میخواد هی سلام کنم
سلام
تازشم خودت رو لوس نکن . تازه تو جزء سی چهل تا کاندیدی هستی که باید بررسی کنم برای اینکه ببینم میتونم پدر شوهرشون بشم یا نه !
برقرار باشید. به امید دیدار
( در تائید یا عدم تائید این کامنت آزاد هستی )
سلام سلامتی میاره. راحت باش
سی چهل تاااااااااااا؟؟؟؟ به نظرت کم نیست؟؟؟؟
یعنی با این آزاد گذاشتنت تو تائید یا عدم تائید، ترکیدم از خنده
بلاگفا است دیگر ...
اگه یاد بگیریم واقعا خوب میشه :)
اگه تظاهر به فراموشی واقعا وجود نداشته باشه و عین فراموشی باشه محشره
اوهوم..
سلام
می دونم الان میگی مرض و سلام ، کوفت و سلام!!
منم میگم مرض تو دل دشمنات ! تو دل اونایی که نمیتونن شادی تو رو ببینند ! تو دل اونایی که ازشون غم می باره !!
آها داشت یادم میرفت
اومدم بگم که آپیدم !!
برقرار باشید. به امید دیدار
درود
نه والااااا نمیگم
اومدم.
+ کوووووووووو. آپ نکردی که میفروش.
اوم.اوم..اسم پسرررررر:
ماهان
قشنگهههه
به خاله ماهیشم میاد
یه اسم دیگه ام دوس دارم.اونم اینه
کیارش
اسم پسرمه
کیارشم قشنگههههه.
سمیرااااا خیلی مامان بامزه ای می شیااااااااا
سلام
ببخشیدا بازم سلام کردم
خدایی آپ کردم خودم دارم می بینم تازشم یه ناشناس هم اومده کامنت گذاشته ! نمی دونم چرا شماها نمی بینید !
ضمنا" به سمیرا خانوم هم نمی دونم چه جوری خبر بدم !! کامنت دونیش بسته است !!!! اینم بازی در آورده برامونااااا
برقرار باشید. به امید دیدار
سلام
نمی بخشم
اوااااا پ چرا من نمی بینم. بی زحمت میشه یه بار دیگه ثبتش کنی؟
آره نمیشه نظر داد به سمیرا. اینجاس فکر کنم.
سمیرااااااااااااااااا بدو برو وب میفروش که آپ کرده. من نمی تونم ببینم
راس میگی؟
چقد ذوق کردم ماهی بهم گفتی
مامانه بامزه ای میشم
ایهیم


سمیرا فکر کنم صورتت خیلی باد کنه هاااااااا مثل آبجی من
وای خدااااا
سمیرا برو وب میفروش. آپ کرده.
رمزشو گم کردم
خو کامنت دونی رو بستی کههههه خواهرجون. اگه نبسته بودی من برات می فرستادم.
البته با اجازه ی میفروش
عجقمییییی
چقدم طولانیه.اوههه
.
.
.میبینی تو رو خدا رمزشو؟؟؟؟؟
والااااااااااااااااا
از من یاد بگیره...چه رمزای کوتاه و آسونی دارم
ماهی یه سوال؟؟؟:
مولد تشکیل دهنده ی شامیت چیاس؟
گوشت چرخ کرده، پیازرنده شده، سیب زمینی( کمتر از گوشت)، یه دونه تخم مرغ،
ادویه ( زردچوبه، فلفل سیاه زیاد می زنم+فلفل قرمز، نمک) و مهم تر از همهههههههههه، عشق زیاااااااااااااااااده
برای این که وا نره، می تونی کمی آرد نخود چی بزنی که من نمی زنم و به جاش، نون لواش خشک شده توش ریز می کنم.
با نون لواش خیلیییییییییی خوشمزه تر میشه. مادربزرگم همیشه نون لواش ریز می کردن تو شامی هاش.
بعضی وقتا هم نون سنگگ خشک شده رو می کوبم و توش می ریزم. بعدم حساااااااااابی ورز میدم تا چسبنده بشه.