کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

آخرین ژوژمان

نتیجه ی تنبلی  و امروز و فردا کردنایی که شماهاهم بلدین، میشه سه شبانه روز حبس کردن خودت تو اتاق و خم شدن رو بوم صد در هفتاد لعنتی که هر چی می کشی پر نمیشه. دری وری هایی که همراه با باز کردن در رنگا و شستن قلم مو ها نثار خودت می کنی هم تمومی نداره. و جمله ی معروف و همیشگی مامانم که: بچه پیر میشی از بی خوابی.  و تو، تو دلت میگی: منو چیزای دیگه پیر می کنه نه بی خوابی. این جمله هم شوت شد طرف هزاران جملات و حرف های نگفته که تو دلت سنگینی می کنن و چقدر دوست داری یه روزی داااااااااااد بزنی و با صدای بلد همشونو به زبون بیاری. وای که چقدر اون روز سبک میشم و اویم میدونم که اون روز وجود نداره.


این چند شب، سیلی های محکمی از خودم خوردم جهت پریدن خواب و تموم کردن تابلو. ما با قهوه خواب از سرمون نمی پره.

تا دیروز صبح ساعت هشت و نیم، بوم بنده پر شد از داستان عشق و عاشقی زال و رودابه. و بنده خمیازه کشان، بوم به دست به سمت دانشگاه رفتم.

با دیدن کارای بچه ها، گفتم ماهیییییی دیوونه ای به خدااااااااا. این همه سخت گرفتی به خودت بعد اینا..... البته اونا هم با دیدن کار من بعد از گفتن واااااااااااای های کش دار قصد خفه کردنمو داشتن. چرا که بنده بی نهایت برای خوب شدن کارم زحمت کشیدم. ولی وقتی کار بچه ها رو دیدم هنگ کردم. خیلی آسون گرفته بودن و طرح هاشون به شدت بچه گانه بود.

خلاصه آخرین ژوژمان، دیروز برگزار شد.

دو سال گذشت...و من ازحالا دلتنگ این دوسالی که گذشت شدم.

بچه ها وقتی متوجه شدن فعلا برای کارشناسی نمی خونم ناراحت شدن. بیشتر از همه، خانم Sh ناراحته.

وقتی ازم خواستن برم تو گروه تلگرامیشون  و من گفتم تلگرام ندارم، یکی از دوستان حرفی زد که به شدت ناراحت شدم. نمیدونم چرا این روزا برای عده ای، تو تگرام و...نبودن عجیبه.

آهنگ عاصی پخش بشه و بعد صدای مامان: دختر هلاک شدی توووو...کجایی؟؟

تو راهم.

مامان با استرس زیاااااد: داری از خیابون رد میشی خوابت نگیره بری زیر ماشین. و تو می خندی. صدای گوشی رو بلندتر می کنی تا از بین بوق ماشین و موتورها صدای قشنگشو بهتر بشنوی که میگه: نخنددددد راست میگم دیگه.

آی مامان همیشه نگران و استرس زای من دوستت دارم.



دوستان، من اگه گاهی دلم می گیره و میام اینجا از ناراحتیام می نویسم، لزومی نداره شما همشو بخونید که بعدش بخواید بهم غز بزنید و تو پیغام هاتون با لحن بدی حرف بزنید. عزیزای من، کسی مجبورتون نکرده بیاین اینجا. بهتون پیشنهاد می کنم که نیاید چون این روزا خبری از پست های شاد و خوشی های زندگی نیست و من هیچ دوست ندارم مثل الآن، مجبوری شروع به نوشتن این چند روز بکنم. ( روی صحبتم با یکی دوتا از دوستانه که فکر می کنم خودشون متوجه شدن.)

نظرات 17 + ارسال نظر
samira جمعه 11 تیر 1395 ساعت 21:16 http://tehran65.blogfa.com

ماهی هنرمند

آدم گاهی اینطور میشه...منم اینطورم..دلم یهو گریه میخاد..تنهایی

میخاد

سمیرا این روزا اصلا حالم دست خودم نیست


نیم ساعت پیش وبت بودم عزیییییییییزم
ولی قسمت نظردهی ها بسته بود.
ناراحت شدم از ناراحتیت....خدا رحمت کنه پدر عزیزتو...
بهتری؟؟

باران جمعه 11 تیر 1395 ساعت 21:43 http://baranoali.blogfa.com

وووول من چقدر بدم که نتونستم چند روزی بیام پیش ماهی جونم. خوب ببخشید دیگه . مگه چیه؟ هااان؟

سلام عزیزدلمم
خسته نباشی ماهی هنرمند خودم
الهی خدا مادر عزیزت رو برات نگه داره. مامانا خیلی ماهن

روحشون شاد. تو هم خسته نباشی گلم

الهی قربونت بشم. اینجا خونه دلنوشته های توس. هر چی دوست داری و برای دل خودت بنویس

ای جونم عزیزممممم
فدای سرت که نتونستی بیای.

سلام نم نم جونم
خوبی؟؟
سلامت باشی.
ممنون...ایشالله که سایه همه ی مادرای گل همیشه بالا سرمون باشه.



راستش باران یه کوچولو ترسیدم با خوندن پیغام یکی دو تا از بچه ها. دلم خیلی شکست. یعنی اینجا هم نمی تونم خودمو خالی کنم؟؟؟

چشم بارانم....هرچی بخوام می نویسم.

samira جمعه 11 تیر 1395 ساعت 22:12 http://tehran65.blogfa.com

میفهمم..میفهمم

هی...بهترم ولی نمیدونم چرا کم میارم ....دلم یهو پر غصه میشه

علی رو ناراحت میکنم..از خودم بدم میاد

سمیرای من، این کم آوردنا، یهو پر از غصه شدنا، گریه کردنای شبونه، طبیعیه و تا ابد هست.
اینجور وقتا هرکسی یه جوری آروم میشه...مثلا خود من میرم تو یکی از همون چادرهای گل گلی امامزاده صالح. البته خیلی وقتا هم آروم شدنی در کار نیست و هر کار کنی خالی از ناراحتی و بغض های خفه کننده نمیشی.
خیلی خوب حال این روزاتو درک می کنم. با اینکه غصه ای که من و تو ، تو دلمون داریم زمین تا آسمون با هم فرق داره، بازم می فهممت. این روزا حال منم زیاد خوب نیست و همه چی دست به دست هم داده برای ذره ذره آب شدنم.
نمیدونم برای آروم شدن دلت چی کار کنم...یعنی کاری از دستم برنمیاد جز این که دست به دامن خدا بشم تا بلکه اون من و تو رو آروم کنه. که اونم قربونش برم یه نیم نگاه هم به من نمی ندازه.
علی آقا هم حتمااااااااااااا تو رو درک می کنه چرا که خودش هم قطعا یه وقتایی مثل این روزای تو دلش پر غصه میشه به هر دلیلی.
قربون تو و اون دل پرت

سلام اول اینکا واقعا خسته نباشی دوم اینکه قبول باشه طاعات و عباداتت عزیزم و سوم اینکه عکس تابلو رو اگه دوست داشتی بدار ببینبم . و چهارم منم تلگرام ندارم و این برخورد دوستاتون و همینطور حس شمارو اون لحطه میتونم کاملا درک کنم

سلام عزیزم.
ممنونم سلامت باش. قبول حق...
راستش خواستم عکس بذارم ولی تنبلیم اومد آپلود کنمشون.بعد از رفع خستگی و یه خواب طولانی، حتما میذارم.
ا پس تو هم نداری تلگرام. برنامه های دیگه چی؟؟ من که چیزای دیگه هم ندارم جز وبلاگ.
دیدی چشماشونو چی کار می کنن وقی میگی تو این برنامه ها نیستم؟؟؟ ایییییششششش

میترا جمعه 11 تیر 1395 ساعت 23:25 http://gah-neveshtha.blogfa.com/

چرا این روزا اینقد بد میگذرن ماهی ؟؟

گاهی اوقات غیر قابل تحمل میشن

چی بگم خواهر...
بعضی وقتا فکر می کنم این ماییم که همه چیزو سخت می گیریم ولی نه...اینطور نیست.
چقدر بده همین غیرقابل تحمل شدنا...
و شاید نتیجه ی همین روزایی که بد میگذرن میشه کاری که من امروز کردم. قهر کردن با خدا. اوهوم...امروز من نه نماز خوندم و نه روزه گرفتم. سر خدا هم داد زدم.

سعید شنبه 12 تیر 1395 ساعت 09:02 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام ماهی خوبی؟
قبول باشه
به نظرمن هر کاری که ارزش انجام دادن داشته باشه حتما ارزش خوب انجام دادنم داره پس من کارتو تحسین می کنم
اگه میخوای قهوه خواب از سرت ببره باید یه قاشق چای خوری قهوه ترک رو با یه فنجون آب سرد حسابی بجوشونی تا غلیظ بشه بعد با شکر کم بخوری
من خودم قهوه خور حرفه ای هستم
منم هیچ کدوم از این شبکه ها رو ندارم
گوشیم ساده س و فقط 3 تا کلید داره یکی تماس رو وصل می کنه یکی قطع می کنه یکیم چراغ قوه شو خاموش روشن می کنه
من تمام پستاتو می خونم هر چی باشه
اصلا هم غر نمی زنم
تو آبجی منی آخه

سلام سعید...ممنون بد نیستم. تو چطوری؟؟
قبول حق...
اوهوم...درست میگی.
سعید من اصلا با خوردن قهوه خوابم نمی پره نمیدونم چرا...
دلم قهوه خواستتتتتتتتتتتتتتتتتت
ا چه جالب....پس تعداد کسایی که تو این شبکه ها نیستن خیلی هم کم نیست.
گوشی منم از همیناس
بس که خوب و مهربونی...ممنون

یه دونه شنبه 12 تیر 1395 ساعت 09:31 http://WWW.bi-esm55.blogfa.com

پس کاردانی تموم شد.تبریک خانوم
راست میگه خانم پسرخاله واقعا تودل برو خوشگل ونازی با اون چشای نازوقشنگت.
میدونی این دوستان شایدقصدبدی ندارن.تو اون مقطع چون دلشون شاده ومسرورن دنبال مطالب شادمیگردن وازاین رو اینحرفاروبت زدن

آره تموم شد. ممنون یه دونه ام
وای یه دونه گفتی چشم یاد اون شکلکه افتادم که هی می فرستادم
اگه با لحن خوب بگن من ناراحت نمیشم ولی نوع بیانشون اصلا خوب نبود برای همین ناراحت شدم.

samira شنبه 12 تیر 1395 ساعت 14:58 http://tehran65.blogfa.com

امامزاده صالحچند هفته پیش رفتیم با علی..خیلییییی هم

شلوغ بود ماهی.خیلییییی

ولش کن حرفای این و اونو..دوس داشتی تلگرام داشته باش و

دوس هم نداری نداشته باش..خیلی هم عالی..اعصابتم ارومتره:عاشق

آره این روزا امامزاده شلوغه.
سمیرا، بعد از ماه رمضون قرار گذاشتیم با خانم Sh و سارا بریم امامزاده صالح.
اوهومممم

پیک شنبه 12 تیر 1395 ساعت 15:02 http://eshtebahinevis.blogfa.com

ولی کلا نمیدونم چرا با این همه سختی و مشقت اون شب های تحویل حس خوبی داشت!

آره...حس خوبی داشت.

نفس شنبه 12 تیر 1395 ساعت 15:49 http://sarvareman.blogsky.com

وای میشناسی عمیدو؟
بیا واسم بگو از کجا میشناسیش؟چجوریاست؟

آره می شناسم. خیلییییییییییییییییی خوبه.
وایستا بیام بگم.

نفس شنبه 12 تیر 1395 ساعت 16:27 http://sarvareman.blogsky.com

فقط مشکل اینجاست که یه دونه بیمارستانه!

آره فقط یه بیمارستانه.

کاوه شنبه 12 تیر 1395 ساعت 16:46

لطف داری که احوالی می پرسی، اما این روزا بیشتر کار می کنم. ضمنا نثرت خیلی غم زده س من میترسم حرفی بزنم احمقانه، واسه همین چیزی نگفتم وگرنه سر میزنم.
راحت بگم دیگه ماهی سیاه کوچولو نیستی

وظیفمه. خسته نباشی.

آره...عوض شدم.
حال خودم بد شده از این وضع چه برسه به شماها..

باهار یکشنبه 13 تیر 1395 ساعت 11:21 http://tyva.blogfa.com/

عکسشو بزار ببینیم......

ای خاک وچوک تلگرام نداری ای وایییییییییییییییییی نداری
اوه اوه اوه

هر کی زیادی حرف زد بگو مدال فتح دنیا مال تویی که داریش!!!

چشم باهارجونم. میگمااااا تو خودت یه پا هنرمندی. ببینی کلی ایراد می گیری ازم

خاک وچوکاز دست تو باهار

والاااااااااااا

مبینا یکشنبه 13 تیر 1395 ساعت 19:59 http://chapdast-1393.blogfa.com

ماهی مهربون:)))))
ناراحتیاتم خریدار داره
هرکی حرف بزنه با من طرفه

ای دختر بلااااااااااااااااااااااااا

خوبی عزیزم؟؟؟

مبینا یکشنبه 13 تیر 1395 ساعت 21:59 http://chapdast-1393.blogfa.com

دختر بلا
مرسی ماهی جووونممممم:)))فقط توام باید خوب باشی

منم خوبم مبینای نازنینمممممممممم

maryam1 یکشنبه 13 تیر 1395 ساعت 23:34 http://nimkatesiyah.blogfa.com/

ماهی جونم انشالله که به خواسته های دلت برسی گلم

ایشالله....

leyli سه‌شنبه 15 تیر 1395 ساعت 02:59 http://garmayemahedey.blogfa.com

ماااهی خااانوم نقاش کار درست.. به به و به به :))

قربان شما لیلی بانو جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد