آبجی بزرگه: کاش می شد خونمو بکنم و با خودم بیارم.
و من یاد چهار سال پیش افتادم. چند روز بعد از عروسی، با چشمای گریون و چمدون به دست از هم خداحافظی کردیم. شاسی عکس عروسی دستش بود و از تو قطار برامون دست تکون می داد. با حرکت قطار گریه هامون شدت گرفت.
رفت.
چقدر سخت بود...چقدر جای خالیش حس می شد.
تا چند هفته، مثل همیشه تو سفره پنج تا بشقاب و قاشق چنگال دیده می شد و هر بار یادمون می رفت یکی از اهل خونه کم شده. با دیدن پنجمین بشقاب، بغض می کردیم.
یواشکی بو کردن لباس صورتی رنگش که جا مونده بود، زیر پتو گریه کردنا، بوسیدن عکساش، یاد دعواهامون افتادنا.....همه و همه الآن برام یادآوری شد.
حالا از اون روزا گذشته.
برای آخرین بار قطار اندیمشک-تهرانو سوار شدن و الآن تو راه هستن و دیگه رفتنی در کار نیست.
این چهار سال با همه ی سختی ها و البته خوشی های زیاد، گذشت.
نمیشه دلتنگ دزفول نشد، دلتنگ پایگاه، قطار سوار شدنا، اون خونه ی بزرگ وسط کلی گل و درخت، مغازه ی گندم.
قطعا هر دو ناراحتن، هم داماد و هم آبجی.
فسقل ما مثل نبض می زنه. وقتی آبجی یه کوچولو بد می خوابه، فسقل خان فوری مثل نبض می زنه. وااااااااااااااااااااای که چقده کم صبر شدم من. تا به دنیا اومدنش که میشه آبان ماه هنوز مونده.
و اماااااااااااااااااااا امروز موفق به تمیز کردن اتاقم شدم. تو امتحانا بسی شلخته شدم و کاغذ و مقواهای بریده شده رو زیر میز پنهون کرده بودم.
ماهی جونم خاله شدن خیلی خوبه خیلیییی
من از چهارسالگیم خاله شدم
اونم سه بار
وای از چهارسالکی... عزییییییییییزمممم
الهی این فسقل شما
سلامت بدنیا بیاد عزیزم
خداحافظی و جدایی واقعا سخته
ممنون نازنینم
آره ولی چه میشه کرد.
اول اینکه طاعات قبول، انشا... که آبان (پسرخواهرتون که قراره آبان دنیا بیاد) دیدم فسقل اسم جالبی نیست گفتم با ماه تولدش بشناسیمش البته اسم زیبایی هم هست، هم به سلامتی دنیا بیاد.

ضمنا یه ترانه قشنگ از آقای اشرف زاده دیدم که برای خودش شاهکاریه. لینک رو میذارم بردار. به خودت نگیر تو کلیکی نه ماهی. اینقد حسودیم شد در مورد ماهی خونده 

امیدوارم به پدر و مادرش بره اما به کلیک نره
http://yekupload.ir/Xvs/01_Mah_o_Mahi.mp3
قبول حق
ممنون



دارم برات
حسودم که هستی
خیلی آهنگ قشنگیه
منم یاد عروسی داداشم افتادم!1مهر!چه روزی!تا آخر شب خیلی خوشحال بودم ولی همین که مراسم تموم شد و با زنش رفتن مشهد واسه زیارت بغضم ترکید!دقیقا همین ماجرای 5تا بشقاب واسم منم تکرارشد! خیلی رفتن داداش بزرگتر سخته حالاام دوست ندارم آبجیم ازدواج کنه چون داغون میشم:(((هرچند همین امروز فرداست که...!!!
اوهوم سخته. اوایلش تند تند دلتنگ میشیم ولی به مرور زمان عادت می کنیم.
با خوندنت اشک ریختم ماهی...
یاد اومدن خودم به تهران شدم . . .
یاد دیدن عکسای مامانم اینا و یواشکی گریه کردنام افتادم ماهی
ای جونم عزییییییییییییییییییییزم
درکت می کنم.
ناراحت نباش باشه؟؟؟؟؟؟؟خیلی زود می گذره
اصلا برای تو خونده نشده

حسود حسوووووووووود
برای خودم خونده
سلام!!
وب زیبایی دارین خوشحالم اینجام
مایل بودین لینک کنیم؟!
خداحافظ دزفول:))
سلام
ممنون
اوخیشششش فسقل خان اومده
سلام ماهی جونممم. چشمت روشن
ان شالله همیشه کنار هم شاد و خندون باشید
اون لواشک ها هم هووووم.... هیچی دیگه نوش جونت. منم که لواشک دوست ندارم
سلام عزیزممممم. ممنون باران جونم
خخخخ دوست نداری؟؟تو گفتی منم باور کردم
خوبه لواشک رسید
و چه خوبتر آبجی و شوهر و فسقل خان!
الهی فداشون بشم من
سلام ماهی جون،خوبی خانوم؟
ب سلامتی که برمیگردن و شما به فسقلی نزدیک میشین
ماهی جون سری به ما فقیر فقرا هم بزن، دیگه تحویلمون نمیگیری
سلام زهرای عزیییییییییییزم
خوبم...تو خوبی؟؟
ای جونم فدای تو بشم من. چشممممممممممم
سلام خوبید انشاالله ؟
قبول باشه نماز و روزه تون و دعا کنید این حقی رو موقع افطار
برقرار باشید. به امید دیدار
سلام.
ممنون خوبم خداروشکر. شما خوبی؟
قبول حق باشه....محتاجیم به دعا.
اوخی عزیزم چقد احساسی نوشتی...
خوشگلای من چطورن؟؟؟خوبن بچه ها؟؟ خودت جطوری؟؟
فسقل:)) چ باحال!!
سلام به سلامتی ورسیدنشون بخیر باشه انشالا.
چقدبامزه ذوق میکنی منم باخوندنش ذوق کردم
سلام یه دونه ام. ممنون عزیزم.
آره ذوق کردن من دیدن داره
دزفول خیلی شهر خوبی من 4 سال اونجا درس خواندم واقعا عالی
بله. شهر خوبیه. شاید اگه من جای خواهرم بودم برنمی گشتم تهران.