بیشترمان به دنبال تغییر هستیم و گاهی به طور ناگهانی، دست به تغییر های کوچک و بزرگ می زنیم.
موهایم را اندازه می گیرم و سعی می کنم خود را با موهای کوتاه ببینم.
فرش، زیر کاغذهای مادر گم شده. عینکش را جابه جا می کند و به کاغذی که در دست دارد خیره می شود.
سه بار جمله ام را تکرار می کنم تا بالخره موفق می شوم تمرکزش را به هم بزنم و او قیچی به دست، به حمام می آید.
چه خوب است وجود چند آرایشگر در خانه. یکی در کوتاهی و رنگ وارد است، دیگری ابرو و مکاپ و.....
قیچی اول را که می زند بغض می کنم
قیچی دوم
سوم...
غصه ی موهای کف حمام را می خورم
احساس کچل بودن بهم دست میده
قیچی را روی پشانی ام حس می کنم و از جا می پرم
قیچی را پایین تر می آورد، تا نزدیک لبم
آرام می گیرم و روی صندلی قرمز رنگی که چند سال پیش، در آرایشگاهی که در زیرزمین حوری داشتیم و جلوی آینه ی دیواری گذاشته بودیم، می نشینم.
آرام در آینه ی قدی سرک می کشم. اول مادر را می بینم که جلوتر از من در آینه دیده می شود. می خواهد بداند از کارش راضی هستم یا نه؟
و بعد یک عدد آناناس می بینم
بله...من آناناس شدم
قد موهایم کوتاه شده اما نه خیلی
باید عرض کنم که کوتاهی جلوی موهایم مرا شبیه به آناناس کرده
به قول مادر، تغییر کردم. یک تغییر اساسی
می گوید نمی شود که همیشه یک شکل بود. و بعد موهای قبلم را به دم اسب تشبیه می کند، یک دست و بلند.
مشغول جمع کردن همان دم اسب از کف حمام می شوم
کاش می شد چسباندشان
سرک کشیدن هایم در آینه ادامه دارد
آبجی با دیدنم شوکه می شود
هرکس مرا با این شکل ببیند تعجب می کند چرا که تا به حال جرئت کوتاه کردنشان را نداشتم اما دیروز این کار را کردم.
آنقدر با موی بلند بودم که زمان می برد به موهای کمی کوتاه تر از قبل، عادت کنم.
کمی شبیه به بچگی ام شده ام و اهل خونه از این تغییر خوشحال اند.
این هم از تغییر ناگهانی من.
صبح کمی پیاده روی کردم و بعد چرخی در هفت تیر زدم.
چقدر مترو دوست داشتنیست وقتی خلوت است مثل امروز. با نگاه های طولانی زن، معذب می شوم. با حرفی که زد خنده ام گرفت. خیلی بی مقدمه می گوید: پسرم 35 سال دارد و دنبال دختر باریک و قلمی می گرده.
فکر کنم فهمید چقدر عصبانی شدم. انگار که می خواد یه کیلو خیار بگیره....قلمی و باریک. واه واه واه.
می خواستم برا روزپدر برا بابا کیف پول بگیرم ولی مامان میگه تازه خریده.
در نتیجه همون جورابو می گیرم. خخخخخ. آبجی امروز میره خرید بهش پول میدم از طرف منم به سلیفه ی خودش یه چیزی بگیره.
با خوندن پیام زهرا که نوشته: ماهییییی یه خبری بدم بهت ناراحت نمیشی؟؟؟؟ کمی استرس گرفتم، البته بیشتر ترسیدم. با خوندن پیام بعدی یه کوچولو ناراحت شدم. گویا برادر زهرا قصد ازدواج داره و زهرا هم بنده رو معرفی کرده. هر عکسی هم که دستش داشتم بهش نشون داده. جالب اینجاست که میگه: ماهیییی، داداشم عاااااشق موهای بلنده.
ناراحت شدم از این که بدون اجازه عکسامو نشون داده و....
ناراحت شدم چون با دادن جواب منفی، ممکنه دوستیمون به هم بخوره.
چراااااا
چرا موهاتو کوتاه کردی
یعنی الان پسرونس!!
این موکوتاه کردن قدم داره برات این واون یاد تومی افتن براخاستگاری
برا تغییر. یه کوچولو هم موخوره داشتم.

نه پسرونه نیست. از قدش زیاد کوتاه نشده. تا رو کمرمه. جلوی موهام خیلی کوتاه شد
از دست تو
سلام به عزیز دل خودم
ای جاااانم مبارک باشه تغییری که کردی خوشگل بانو
خدا عمرت بده ماهی خونم با خوندم خیار قلمی و باریک کلی خندیدم
ان شالله خدا یکی رو لایقت باشه شریک زندگیت کنه گلم... آمین
سلام باران جونم



سلامت باشی عزییییییییییییزم
والاااااا...انگاری می خواست خیار بخره
ممنون نازنینم..
ماهی جونم دیروز 2شنبه ساعت 6 کجا بودی عزیزم ؟
دیروز با آبجی رفتم امامزاده حسن. اواااااا نکنه دیدی منو؟؟؟آره؟؟
دیروز ساعت 6 مترو دروازه دولت یکی رو دیدم عجیببببببببببببببببببببببب شبیه تو بودااااااا اصلا فک کردم تویی میخواستم بیام جلو...گفتم خانوم خونه وایسا سر جات...
نه دیروز من دروازه دولت نبودم. اصلا دیروز مترو نبودم. با اتوبوس رفتیم امامزاده حسن.
خوب شد نرفتیااااااا...فرض کن می رفتی با طرف سلام و احوال پرسی هم می کردی
سلام ماهی جونم چطوری خوبی؟
تغییرات جدید مبارک،خوشگل شدی،مثلا من دیدمت
وای وای چقدر بدم میاد یکی ب خاطر شکل و قیافه خواستگار آدم شه،انگار اومده عروسک فروشی:|
کار دوستت اشتباه بوده حق داری ناراحت شی
سلام زهراجونممم

خوبم عزیزم
تو خوبی؟
مثلاااااا
اییییششششششش بدم میااااااادددددد
شما آدم خوبی هستید امیدوارم که به هرچی می خواید برسید شما سزاوار چیزی که گفتم هستید.
ممنونم....لطف داری
شاید منم کوتاه کنم
برای هم دردی با منم که شده کوتاه کن بهامین
سلام آناناس ماهی
موهات زود زود بلند میشن
راستش منم خیلی وقته از مدل موهام خسته شدم آخه مدلش خیلی ساده س
اما یه مدل دیگه پیدا نمی کنم که بهم بیاد
خاله و دختر خاله و پسر خاله و داماد خاله ی منم آرایشگرن
اما راستش تاحالا جرات نکردم زیر دست هیچ کدومشون بشینم
غصه نخور ماهییییییییییی
سلام

دست به تغییر ناگهانی بزن
امروز به مامانم می گفتم موهامو پس بدههههههههههههه
ماهی آپ کردم دوباره
بابا فعال
چه همه اتفاق!
خب چرا رد میکنی هی؟!
نمیدونم.
نه ماهی جونم...
داداش مدرسه میره...
نمی شه بیان...
دیگه تو هم میری سرکار، مرخصی سخت بهت میدن که بری.
عیب نداره. دوماه دیگه مدرسه ها تعطیل میشه و می تونن بیان
سلام ماهی عیدت مبارک...چند وقتی بود نبودم...خوبی چه خبرا؟؟؟؟
سلام عزیزم

عید تو هم مبارک
کجا بودی؟؟؟؟
خوبم عزیزم
تو خوبی؟؟؟
سلامتی
آره اون آقا رو گفته بودی ولی از دوستاش نگفته بودی.. چه آدمای بیشعوری پیدا میشه:|
مواظب خودت باش
راستی به آقا احمد فکر کن شاید مورد خوبی باشه
هرچی می خوان بگن....میدونم از چی دارن می سوزن. فکر نمی کردن از یکی نه بشنون.
نتونستم روی دوستمو زمین بندازم. به اصرارش قبول کردم دراین مورد فکر کنم.
واااای ماهی جونم با خوندن عنوان پستت دلم لرزید
خدا رو شکر که حالش خوبه
آره خداروشکر چیزی نبود. رفته بود خونه ی عمه بدون خبر.
ععععه این پست دوراهی رو هم که نخونده بودم
عزیزدلم حالت رو میفهمم. خوب فکر کن و تو تصمیم گرفتن عجله نکن. با کسی هم رودربایستی نکن
متاسفانه رودربایستی دارم.
اصلا فکرشو نمی کردم همچین فکری تو سرشونه.
دیری دی دیرید

دی ری دی دی دی دی دی
بادا بادا مبارکبادا...ایشالا مبارکبادا
منو باش چه با آهنگم می خونم
نه بابا چیزی معلوم نیست. من هنوز کوچولو بیدم
ایشالا هر چی به صلاحته همون بشه ماهی...
ببین گلم فقط با عقل تصمیم بگیر .این خیلیییی مهمه.خیلیییی
ایشالله...
سمیرا، راستش نمی خواستم قبول کنم ولی دوستم خیلی اصرار کرد و روم نشد نه بگم. نه که بد باشن....نه. خیلی هم خوبن. تو این دوسال که با زهرا دوستم، از میون حرفاش، به یه شناخت کمی ازشون رسیدم.
این وسط مشکل منم. همیشه وقتی حرف از خاستگاری و دوست داشتن میشه، دلم می لرزه. تا الآن بیشتر اونایی رو که اومدن جلو رد کردم. بدون این که از خصوصیاتشون بدونم. این بارم قصد داشتم نه بگم ولی با اصرارهای زیادشون مواجه شدم.
فقط و فقط جهت آشنایی در روز چندتا پیام فرستاده میشه. منم که با جوابای یه کلمه ای به بیچاره ضدحال می زنم
عب نداره...همینجور سر و سنگین ادامه بده..فقط مواظب باش
و احتیاط کن و خووووووب بشناسین همو..خوووووووب
چشم