آنقدر به ویترین مغازه نزدیک شد، که صدای برخورد سرش با شیشه، همه ی سر ها رابه طرف خود چرخاند. دخترش سرش را می بوسد و صدای خنده ی زن، بلند می شود.
کمی آن ور تر، پسربچه ای به دنبال بادکنکش می رود و با دهان باز به آسمان نگاه می کند و دستانش آماده ی گرفتن بادکنک است. بادکنک به دستش نزدیک می شود اما کودک درونم، ضربه ای به بادکنک نارنجی می زند و شروع به بازی با پسربچه می کنم و او خوشحال از این که بین آن همه آدم که به کفش های پشت ویترین خیره شده اند، هم بازی پیدا کرده. کم کم بقیه را هم به بازی دعوت می کنیم. دیروز، پاساژ بهارستان دیدن داشت. از بچه ی شش ساله تا زن چهل و چند ساله، به بادکنک نارنجی ضربه می زدیم و پسربچه، از داشتن این هه هم بازی، به شدت خوشحال شد. خنده هایش را دوست داشتم، ذوق کردنش را، تشکر نصفه و نیمه اش را دوست داشتم.
به عشق خوردن هویج بستنی، تا بهارستان رفتم اماااااااا با خجالت های آبجی مواجه شدم. اصلا روش نمیشه بیرون بشینه و بستنی یا هرچیز دیگه ای بخوره. منم وقتایی که تنهام اصلا روم نمیشه بیرون چیزی بخورم ولی وقتایی که با دوستان یا خانواده ام راحتم. درنتیجه بنده یه گاز محکم، خیلییییییییی هم محکم ازش گرفتم و تا برسیم خونه یه عالمه اذیتش کردم و ایشونم فقط می خندید و تنها حرفی که میزد این بود: شکموووو.
خلاصه، این ماهی جان از دیروز دلش هویج بستنی می خواست تا بالخره امروز موفق به خوردنش شد. امروز بارون اومد اونم چه بارونی. تو هوای بارونی به زووووووووور مامانو که در حال چرت زدن بود بردم بیرون و مجبورش کردم تا پارک شهر پیاده بیاد. جاتون خالی یه هویج بستنی هم نوش جان کردیم.
برای آبجی بزرگه سخته که بعد از 4 سال بیاد تهران. به اون شهر، به خونش وسط اون همه گل و درخت، عادت کرده. بعد از 4 سال، کارهای داماد درست شده و تا آخر اردیبهشت برای همیشه میان تهران.
این روزا حال آبجی بزرگه زیاد خوب نیست. همش سرگیجه و دل درد داره. صبح هم که باهم صحبت می کردیم گفت زشت شدم و چشمام پف کرده. من هم قربان صدقه اش رفتم و خنده اش بلند شد. چقدر خنده هایش به دل می نشیند. یاد چال های روی گونه اش افتادم. دلم برای چال هایش هم تنگ شده.
یکشنبه، مشغول پرینت گرفتن بودم که آهنگ شهرزاد پخش شد و بنده روبه به خانم sh گفتم: من حتی یه قسمت از فیلم شهرزاد رو هم ندیدم. آقای نصیری هم که گوشش همه جا هست فوری گفت: ا جدی میگی؟؟؟ فلش بیار برات بریزم. اگه یادم بمونه فردا فلش ببرم. خیلی آهنگشو دوست دارم.
جدیدا کمتر غر می زنماااااااا خخخخخ
یکی از ماهی ها مرد.
سلام من وبلاگمو به تازگی ساختم باید چیکار کنم تو قسمت وبلاگ های ثبت اعضا وبلاگ منم ثبت بشه؟ ممنون میشم بگید
سلام.
ببخشید متوجه نشدم. یعنی چطور لینک بشید؟؟؟
منم اصنننننن شهرزاد رو ندیدم حتی یه قسمت
ولی مامان سوری عاشقشه
ا پس تو هم ندیدی. میگن که قشنگه. حالا فردا چندقسمتشو از آقای نصیری بگیرم ببینم چطوره
خوش به حال نی نی ابجیت که قراره همچین خاله ی با حوصله و
باحالی داشته باشه
منم رابطم با اوچولوها عالیه
الهی فداش بشم من. اتفاقا امروز داشتم به آبجی می گفتم هرروز خودم فسقلی رو می برم گردش
دلم می خواد هرچه زودتر بیاد این فسقلی گوگولی مگولی
چه خوب. آدم از این دنیا و مشکلاتش دور میشه وقتی با بچه هاس.
ای بلا ..بس که تو بعضی پستات از مترو و سوار شدنات حرفیدی
تا سوار مترو میشم میگم وووووی کاش ماهی رو ببینم و ببینم ماهی
هم منو میشناسه یا نع
سمیرا، منو تو دروازه دولت و انقلاب می تونی پیدا کنی
بله که می شناسمت
ای بلا ..بس که تو بعضی پستات از مترو و سوار شدنات حرفیدی
تا سوار مترو میشم میگم وووووی کاش ماهی رو ببینم و ببینم ماهی
هم منو میشناسه یا نع
منم محل کارم خیلییییی نزدیک به انقلاب و بلوار کشاورزه
واستا واستا ..یه روز ببینم انقده میخام سر به سرت بذارم
جناب میفروش هم سمت انقلابه.
یادته؟؟؟
میگماااااااا بیا فردا بریم اونوری. قول یه ناهار داده بود میفروش
از دست تو سمیرا
بریم بریم من پایه ام
باور میکنی گاهی میگم：
یعنی اقای میفروش هم الان بین این جمعیته
ایول...بزن بریم
آخی
بعضی وقتا چشم می چرخونم ببینم خبری از بچه ها هست یا نه؟؟ البته فقط عکس تو و چندتا از بچه های دیگه رو دیدم که اگه ببینمتون می شناسمتون.
فرض کن تو اون شلوغی هم ببینیم
سلام شکمو جان
نوش جونت باشه هویج بستنی
ایشالله نی نی خواهرت بسلامتی بدنیا بیاد . حتما خاله خوب و مهربونی براش هستی. خوشبحالش
منم فیلم شهرزاد رو ندیدم ولی میگن خوبه
سلام باران جونم
خوبی قربونت برم؟؟
با من بودی گفتی شکمو؟؟؟؟
ممنون عزییییییییییزم
منم تعریفشو زیاد شنیدم. حالا ببینیم چطوره. ولی میگن غمگینه. اگه ببینم خیلی غمگینه که نمی بینم. به اندازه ی کافی غم و غصه داریم. دیگه غصه ی فیلمارو نخوریم...والاااااااا
سلام ماهی
خوبی خانوم عشق هویچ بستنی؟
این پستتم خوندم
جای ماهیت خالی نباشه
به یه خرگوشه میگن تو چرا انقد هویچ دوست داری
میگه هویجوری
سلام سعید
خوبم
تو خوبی؟
جاش خالیهههههههه
هویجوری
بستنی عالیه، هردفعه با دوچرخه برم بیرون حتما بستنی میخورم، بستنی خوردن که خجالت نداره، مگه داره؟ ما منتظر میشینیم تا ماجراهای ماهی و خواهرزاده ماهی رو بشنویم
هیچم خجالت نداره
الهی قربونش برم من
سلامممممم
خوبی؟
چقد ازلحاظ شکمی شباهت داریم خخخ
منم بیرون ک میرم تازه یادم میافته چقد چیزی هوسمه ومیخام بخورم
سلام بر یه دونه ی گل و مهربون و عزیز و دوست داشتنی خودم
خوبم عزیزم
تو خوبی؟
آره خیلی مثل همیم
سلام عزیزم خوفی ؟
سلام عزیییییییزم
خوبم قربونت برم
تو خوبی؟
من تا حالا هویج بستنی نخوردم
هر کیو دیدم افسردگی گرفته بعد از دیدن این فیلم:|
شهرزادم حتی یه قسمتشم ندیدم، دلم نمیخواد فیلم گریه دار ببینم و برم تو فاز غمگین
منم عاشق بازی کردن بچه هام، بیا با هم مهدکودک بزنیم
راستی آپم
جدی؟؟؟
پس واجب شد وقتی دیدمت به هویج بستنی مهمونت کنم
شنیدم خیلی غمگینه. شاید اصلا نبینمش. خودم غم و غصه دارم دیگه غصه ی شهرزادو نخورم
باشه بزنیم
سلام عزیزم خوبی؟؟
منم شهرزاد رو ندیدم...
چه کار خوبی کردی با پسر بچه هم بازی شدی... تو یقینا خاله و مامان خوبی میشی...
سلام دلارام جونم
خوبم عزیزم
تو خوبی؟
پس تعداد کسایی که شهرزادو ندیدن کم نیست.
عزیزمییییییییی
نبینم غمگین باشه عزیز دلم
سلام ماهی جونم
ان شالله هر خوابی دیدی به خوبی و شادی تعبیر بشه. نگران نباش قربونت بشم
سلام باران
خوبی عزیزم؟
ممنون نازنینم
خواب :)
فکرشو نکن :)
بعدشم یه سوا : شما تا الان میخوابی همین میشه دیگه :)))
اتفاقا صبح زود بیدار شدم
به تعبیر خوب بگیرشون جانم
چشم قربونت برم
سلام ماهی
صدقه بنداز
انشاءالله که خیره
سلام
صدقه هم انداختم
همیشه تعبیر خوابتو به خوبی بگیر ، بهش زیاد فکر نکن
ببخشید اگه باعث شدم اشکت بیاد
چشم عزییییییییزم
نه زهرا تقصیر تو نبود که. یاد خودم افتادم و یه کوچولووووو گریه کردم. این روزا زیاد به اون موضوع فکر می کنم.
عزیزمیییییییییی
شهرزاد واقعا قشنگ و دیدنیه ماهی جون...
نبینم ناراحت باشیا
تعریفشو زیاد شنیدم.
قربونت برم من
الهی
بیا بغلم
عزیزمیییییییییییییییییییییییییییی
سلام ماهی
خوبی؟
اومدم حالتو بپرسم
سلام
بد نیستم...خوبم.
ممنونم سعید...لطف داری
سلااااام عاااالی بود.خیلی قشنگ مینویسی خوشم اومد..وبلاگت بیسته
سلام
ممنونم