پنج بار مقنعه ام را عوض می کنم و در آخر خود را نیشگونی می گیرم و یادآوری می کنم که دیر شده دختر.
نمی دانستم یک مقنعه ی رنگی، این همه موجب خوشحالی دوستان می شود.
بعد از روبوسی با دوستان و سال نو را تبریک گفتن، هرکداممان قسمتی از دیوار کلاس را انتخاب می کنیم برای چسباندن آرم هایمان و برگزاری ژوژمان.
شهریار، استاد سخت گیریست و البته کمی مغرور.
آنقدر چشم می چرخاند و آرم هایم را زیر و رو می کند تا بالخره به یک اشکال خیلی کوچولو برمی خورد. لبخندی تحویلم می دهد و در آخر دفترش را باز می کند و مثل همیشه، نمره ام را رمزی می گذارد.
و بازهم استاد مداحی... خداروشکر کلاس رو دو دسته کرد.
+فامیل دور دندان هایش را ارتودنسی کرده.
در بین ساندویچ ها چشم می چرخانیم و بعد روی صندلی های پلاستیکی گوشه ی خیابان می نشینیم و تا ساندویچ ها آماده شوند به هر چیز مسخره ای می خندیم. بعد از مدت ها سوسیس خوردم با اینکه خیلی خیلی خیلیییییییییی برایم بد است.
کشک خور حرفه ای صدایم زد. نمیدونم استاد قاسمی ماجرای اون کشک گوشه ی لپم رو کی می خواد فراموش کنه.
دعوای بین استاد و دانشجو دیدن دارد. مخصوصا اگر آن دانشجو شیوا باشد. دختری بی جنبه و کمی عصبی. دلم برای استاد قاسمی سوخت. متوجه شد که هرکسی جنبه ی شوخی را ندارد.
از سال 93 قراره یه رووووووووووزی با خانم sH و شبنم و زهرا و مونا، بریم سینما. اما نمیدونم چرا اون روز نمیرسه؟؟؟ ایشالا چهارشنبه بین کلاس میریم پنجاه کیلو آلبالو رو ببینیم. شایدم کوچه ی بی نام. بعد از دوسال برنامه ریزی کردن، سینما رفتن می چسبه.
مونا و خانوادش، به همراه بزی که باهاشون تو ماشین بوده، تو فومن، تصادف کردن. خداروشکر براشون اتفاقی نیفتاده ولی ماشینشون داغووووووووووون. میگن که بز گامبالو باعث شد خواهر منا ( مبینا ) آسیب جدی نبینه. خداروشکر.
بعد از ساندویچ، قورمه سبزی مامان پز خوردن و بعدش یه چرت کوچولو زدن، خیلی خیلی چسبید.
دو سال برای یک سینما؟!
کشک خور حرفه ای .... اسم خوبیه :)))
اوهوم....دوساله قراره بریم سینما به جاش میریم یه جا دیگه
همچین آدمایی هستیم ما
سلام عزیزم...
نوش جونت خانوم شیکمو
فدای دلت عزیزجان...
5 شنبه ها ساعت کاری تا 2
سلام نازنینم
خوبی؟
عزیزمییییییییییییییییییییییییییییی
ای جونم....روزای اول کاری یکمی سخته ولی آدم عادت می کنه.
خسته نباشی قربونت برم
سلام ماهی
چطوری؟
چی شده؟
سلام
خوبم
تو خوبی؟
چی چی شده؟
وای من برا لیسانسم هر روز با دوستام بیرون بودیم،یا می رفتیم فیت بود یا سینما یا پارک یا خیابون گردی
زمان چه زود میگذره
ما بیشتر تو ساندویچی ها و جاهایی که خوردنی یافت میشه دیده میشیم
عزییییییییییییییزم
اون فست فود بودش
خخخ
پیر شدم
جدی؟؟؟؟ وای زهرا فکر کردم یه چیز جدیده و من بلد نیستم برا همین چیزی نگفتم



سلام
خوبی؟
یه کم در هم و برهم نوشتی !
ولی خب همین که نوشتی دستت درد نکنه.
برقرار باشید. به امید دیدار
سلام
الآن که خودم خوندم متوجه شدم.
شکر...خوبم. شما خوبی؟
وای آره میفروش...خیلی درهم و برهم نوشتم
چه روز طولانی، چقد حرف برای گفتن ... کشک رو هم باید خورد کرد و خورد نه یهو همش رو جا داد توی دهن که لپ آدم باد کنه
تازه خیلی از چیزارو نگفتم
نه دیگه....کشک رو باید درسته خورد. مزش به همینه
اخی دل من هم برای استاد قاسمی سوخت... بعضی دانشجوها ادب رو رعایت نمیکنن....
بالاخره سینما رفتین؟
همین امروز هم من هوس سینما کردم... ولی می ترسم برم فیلم به درد نخور ببینم...
اوهوم.
چهارشنبه قراره بریم سینما.
برو...حال و هوات عوض میشه.
شنیدم کوچه ی بی نام و پنجاه کیلو آلبالو خوبن.
2سال سینما!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اوهوم