خیره شدن به اهل خونه، اونم وقتی خوابن، برام لذت بخش و البته کمی هم خنده داره. مخصوصا اینکه لب های آبجی وسطی، باز و بسته بشه و چیز هایی رو به زبون بیاره.
با دوستان به این نتیجه رسیدیم که کلاس امروز رو هم بپیچونیم.
انقلاب همیشه و همیشه شلوغه حتی صبح به این زودی.
وارد مغازه ی همیشگی( بهمن ) میشم و بین اون همه رنگ چشم می چرخونم و تو ذهنم رنگارو کنار هم روی بوم می زنم. بعد از کلی چشم چرخوندن سه تا رنگ خریدم.
بعد هم سری به پاساژ نبوت می زنم برای شابلون سیاه مشقم.
بدون این که بدونم کجا میرم، قدم برمی دارم و این ندونستن به کجا رفتن رو دوست دارم. سرک می کشم...در کافه ها...کوچه های دنج....مغازه هایی که حراجی خورده....چشمم بین آبمیوه ها و بعد بستنی می چرخه صدای من در می آید: د بس کن دیگه. نشد یه بار بیای بیرون و آب از لب و لوچت آویزون نشه.
من راست میگه. شکمویی هم حدی داره. دیگه شورشو درآوردم.
همان مسیری را رفتم که چند بار با شیرین ( دوست وبلاگی ام ) قدم زدیم. یک بار هم زیر باران خیس شدیم و مقنعه هایمان به کله هایمان چسبید. به راهمان ادامه دادیم و رسیدیم به پارک لاله. مثل بچه های کوچک شروع به تاب بازی کردیم. بعد هم وارد گل فروشی شدیم و شیرین، دو کاکتوس کوچک خرید و یکی را به من هدیه کرد.
به پارک لاله رسیدم. دلم خواست برای چند دقیقه روی سبزه ها بنشینم. اما دور زدم و همان مسیر را برگشتم. این بار با دقت بیشتری به همه جا سرک کشیدم. به همان گل فروشی رسیدم. گلدان کوچکی خریدم.
به اداره پست رفتم و کمی غر زدم. دو ساله تاییدیه تحصیلی منو نفرستادن و کارشناسم تازه بهم گفته. دوباره باید برم دنبالش.
خیلی یهویی رفتم امامزاده صالح. به یادتون بودم.
سری هم به بازار تجریش زدم.
خوشبختانه در مترو جا برای نشستن بود. خانمی کنارم نشست و شروع کرد به سوال کردن. از حرف هایش متوجه شدم پنج سال است ازدواج کرده و تقریبا 28 سالشه. از ازدواجش راضی نبود و چند آه کوتاه کشید و مفتح پیاده شد.
از نگاه های دختر کناری ام که تو واگن مردانه بود و بلند می خندید تعجب کردم. بهلههههه، دوست پسرش از اون واگن داشت براش ادا شکلک درمی آورد و اینو می خندوند
زدم بهش و گفتم از هم جدا افتادیدااااا. خنده ی دختر بیشتر شد و گفت مگه معلومه با همیم؟؟؟
هیچ وقت مقنعه ی رنگی سر نمی کنم ولی نمیدونم چرا امروز یه مقنعه ی بادمجونی از مترو خریدم.
خسته و کوفته وارد کوچمون شدم. پیرمرد، مثل همیشه جلوی فرش فروشی نشسته و با لبخند نگاه می کنه. چند باری اومد خونمون تا فرشامونو ببره برای شستن. سال نو رو تبریک گفتم و ایشون کلی ذوق کرد. کیفمو کشید و گفت بیااااااا. چندتا شکلات گرفت طرفم. خیلی مهربون و دوست داشتنیه.
کلید می اندازم.
همه ی این ها را که نوشتم برای عکس، تعریف می کنم و گلدانم را نشانش می دهم.
می خواستم یه چیزی بنویسم که عطسه ی بلند مامان موجب شد دومتر بپرم هوا و یادم برههههههههه.
اینم از خریدای امروزم به همراه شکلات پیرمرد
چه اسمی بذارم برا گلم؟؟؟؟؟
اسم گلدونتو بذار نازگل
وای نازگل....قشنگه
پارک لاله عشق منه..بلوار کشاورزو دوس دارم
پیاده رویش که نگو نگو
هر بار میرم انقلاب تا پارک لاله پیاده میرم.....خیلی مزه میده
خوش به حالت که میتونی تنهایی پیاده روی کنی، من نمیدونم چرا نمیتونم
راز موفقیتت چیه؟
پیاده روی رو تنهایی دوست دارم.
یهویی به سرم می زنه بزنم بیرون و پیاده روی کنم.
نمیدونم والا
اوایل روم نمی شد تنهایی برم و اصرار می کردم آبجی باهام بیاد ولی یکمی تنبلی می کرد و نمیومد. این شد که خودم می رفتم و به تنهایی رفتن عادت کردم.
اسمشو بزار همیشه بهار یا بهار عاشق
قشنگن....همیشه بهار خوبه
پارک لاله... خیابون اتقلاب.... یادشون بخیییییییر
سلام عزیزدلم
خریدهات مبارک باشن. منم پیاده روی رو خیلی دوست دارم
اسم گلدونت رو بذار زیبارو
سلام باران جونم




ممنون عزیزم...سلامت باشی
آخی...زیبارو...خیلی قشنگه
سرشار از زندگی بود این پست :)
منم مثل خواهروسطیت میخابم:)
به به پارک لاله که عالیههههههههه یوهو!
خربداتم قششنگنا ولی گلت از همه قشنگتره
اسمشو بذار حنا یا بذار لیلی:)
یهو به ذهنم رسیدااااااا
بازم هرجور دوس میداری
خودمم بعضی وقتا حرف میزنم تو خواب

قابل شمارو نداره
آخی حنا.....قشنگه
حالا چیشد اسمش؟
از بین اسمایی که گفتین می خوام انتخاب کنم
روز نگاری جالبی بود، لذت بردم. اما امیدوارم هنوز واسه گل اسم نذاشته باشین. من همیشه موندم چرا اسم خانما اسم گلهاس، البته تا حدی قابله درکه، اما اگه امکانش هست اسمش رو یه اسم مردونه بذارین و نظر شخصیم هم «اصغر آقا» هست، می دونم دارین می خندین اما اسم خیلی قشنگیه، چندبار با این اسم صداش بزنین متوجه میشین ضمنا اینجوری همیشه یه مرد گل کنارتون هست. البته ممکنه شما هم بعد چند وقت ایستگاه مفتح پیاده شین
قابلی نداشت همه بهم میگن سلیقه ام خیلی خوبه
نه هنوز اسمی انتخاب نکردم.





ولی دیگه یاد گلم میفتم
وای ترکیدم از خنده
چه اسم جالبی....اصغرآقا
معمولا اسم وسایل برقی خونه رو مردونه انتخاب می کنیم.
نمیدونم چرا با اسم اصغر یاد سیبیل میفتم
بابا با سلیقه
منم باید تنهایی پیاده روی رفتنو شروع کنم
شروع کن خواهر
وای زهرا عاشق پیاده روی تو شبم ولی حیف که تنهایی نمیشه
سلام
خوبی شما ؟
میگماااااااااااااااااااااا
این دفعه که دانشگاه رو پیچوندی و اومدی سمت پارک لاله ؛ یه کم به خودت زحمت بده بیا بالاتر یه سری هم به من بزن با یه چای تلخ پذیرای شما هستم و خوشحال میشم تشریف بیارید.
البته برای شکمو بودنت هم یه فکری می کنم ، با سیب خشک و برگه زردآلو و مویز و مغز گردو از شما پذیرایی می کنم . ( الان همه پا میشن میان !! وای خدا !!!! )
چیکار به دختر مردم داری ! بنده خدا میخواد شوهر برای خودش دست و پا کنه خُب !!
برقرار باشید. به امید دیدار
سلام میفروش
دلم خواست خووووو
از سیب خشک و برگه زردآلوت برام نگه دار

خوبم خداروشکر...شما خوبی؟
میگیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
ا چرا زودتر نگفتیییییییییی امروزم اومده بودم اونجاهااااا. فردا هم شایدی دوباره بیام.
خب مویز و گردو که داریم برم بخورم
آره دیگه آدرس دادی الآن همه میان. کوچه و پلاک رو هم لطف کن بگو بی زحمت
خیلی باحال بود...متوجه همه ی حرفاشون شدم
سلام ماهی جونم...خوبم خدا رو شکر عزیزم...
امروز اولین روز بود و خوب بود خدا رو شکر...
بلوار افریقا....با مترو راحت میشه رفت و ...
سلام عزیزم
خداروشکر
خوبه متروخوره
آدرس مغازه اون پیرمرد مهربون کجاست؟ منم میخوام برم ازش شکلات بگیرم
شکلاتاشو تموم کردم
سلام
میگماااااااااا
اسم گل رو بذار میفروش
با مسما تر از این پیدا نمی کنی برای گلت !
برقرار باشید. به امید دیدار
سلام
میگیااااااااااا
اصغرآقا انتخاب شد.
امااااااا قراره بازم گل بگیرم. اسم یکیشونو میذارم میفروش