: یه آرزو کن
من: مژه افتاده زیر چشمم؟؟؟؟
: نههههههههه
من: وایستا الآن یه آرزوی تووووووپ می کنم. چشمامو می بندم. چند لحظه فکر می کنم و به دنبال بهترین آرزو می گردم اما پیداش نمی کنم عجیبه، هر آرزویی که داشتم از یادم رفته
: بگو دیگهههههههههههههه
من: خو وایستا یکم
بالخره یادم اومد.
آبجی وسطی، دستشو روی گل های فرش می کشه و میگه: هرموقع بس بود بگو. منم بعد از چند ثانیه یه بس کش داااااااااار میگم و اون شروع می کنه به گفتن میشه نمیشه میشه نمیشه.......به آخرین گل که می رسه، حالت گریه به خود می گیره و با شیطنت میگه: نمییییشههههه
این بار من روی گل ها دست می کشم و آبجی با چشمای بسته آرزو می کنه و من با هیجان می گویم: میییییییییشششششششهههههه.
صبح بخیر و شب بخیر گفتن به عکسی که مدام داره نگاهت می کنه، اونقدراهم عجیب نیست. یه وقتایی در حال عوض کردن لباس، از عکس روی میزم، غافل میشم و بعد که یادم میفته، فوری خودمو پشت در قایم می کنم و خجالت می کشم.
از همین عکس برای همه ی خاله ها و دایی ها چاپ کردم و قبل از عید بهشون دادم. اوناهم کلی ذوق کردن. البته برای خودم بزرگتر چاپ کردم و گذاشتم رو میزم. تو یه عکس دیگه هم که گذاشتم تو پذیرایی، مامانمو محکم بغل گرفته. آخ که چقدر جاش خالیه....جای خالیش تو عید بیشتر حس شد.
سیزده رو به در کردم. خاله زری با خنده میگه: ماهی برو سبزه گره بزن این سوال برام پیش اومد که چرا هیچ سالی سبزه گره نمی زنم؟؟؟؟
دیروز جای خاله لیلی و سها و آبجی بزرگه و داماد خیلیییییییییییییییییی خالی بود. مخصوصا رضابندری.
آنی( دخترداییم ) به اندازه ی سها مظلوم نیست. شیطون و خیلیییییییییی چاقالو و بازیگوشه. دیروز تو یه بیابون کلی دنبالم کرد و چندتا گاز محکم ازم گرفت و بنده صدام درنیومد. برای شاد شدن و خندیدنش هر کاری که خواست کردم. شدم یه دختربچه ی شش ساله، هم سن خودش. خلاصه هرکاری که یه بچه ی شش ساله می کنه رو کردم آخرهم همه رو به مراسم جیغ زنی دعوت کردم و تا تونستیم وسط بیابون جیغ زدیم. آنی هم با لپای گل انداخته خودشو انداخت تو بغلمو و تا تونست ماچم کرد و تشکر کرد برای این که تو شیطنت هایی که کرد همکاری کردم.
صبح با پیامی که آبجی بزرگه فرستاد بیدار شدم : خاله ماهی پاشو دیگه چقده می خوابی. پاشو جیش دارم
از الآن میگه تو باید پوشک فسقلی رو عوض کنی
پیشنهاد حوری رو برای رفتن به رستوران و بعد خونشون قبول کردیم و کلی خوش گذروندیم.
فردا کلاس دارم از صبح زود. بعد از این تعطیلی ها تنبل شدم یکم.
امروز گل های فرش در برآورده شدن آرزویم نقش مهمی داشتند.
خیلی چیزا هستن که دست به دست هم میدن برای ناراحت شدن و حال آدمو گرفتن. باید راه مقابله با همون چیزا رو بلد باشیم و اجازه ندیم جای لبخند تو صورتمون خالی باشه.
تابه با روغن لادن طلایی آمتاده کردم ..چرا نیومدی نوروزی
خدا بهم رحم کرد. اگه اومده بودم که الآن چیزی ازم نمونده بوددددددد
عالی مثل همیشه
لطف داری



این مژه و ... منو یاد خاطراتی میندازه جالب!البته دقیقا مثل سایر خرافاته :))
آره خرافاته....
دلمون به همینا خوشه
سبزه؟گره؟؟!
:)))
اوهوم.
نمیدونی برا چیه؟؟
خانومممممم ماهی خانووووووووووم!
پستت خیلی پر انرژی بود!
کیف کردمممم!
عزیزمییییییییییییییییییییییی
سلام
سال نو مبارک خانم ماهی
سال 95 سالی مملو از موفقیت و بهروزی برات باشه
پست هات را هنوز نخوندم ولی میام در موردش کامنت میذارم
سلام.




ممنون. سال خوبی داشته باشی.
سلام
بذار من برات یه آرزو بکنم
آرزوم می کنم خودت و خونوادت و همه دوستای حقیقی و مجازیت سالم و تندرست باشن و همه تون عاقبت بخیر بشین .
بگو الهی آمین
سلام
ممنون میفروش عزیز.




چه آرزوی خوبی
الهی آمین
یه خاله مهربون هم باید پوشک عوض کنه و هم خواهرزاده ش رو نظافت کنه
بعد خواهر این خاله ی مهربون باید چی کار کنه؟
نوکرشم هستممممم همه کار می کنم براش
سلام به خاله خانوم عزیز
ایشالله همه آرزوهای قشنگت برآورده بشن گلم
سلام باران مهربون و گل و دوست داشتنی خودم




خوبی عزیزم؟
ممنون عزیزم
سلام فدات شم سال نو مبارک.ببخش که دیرسرزدم.
سلام



کجایی تو دختر
دلم برات تنگ شدهههههههههههه
خوبی؟؟؟؟
ممنون عزیزم. سال خوبی داشته باشی
منم وقتی با بچه ها هستم به طور کل سن و سالمو فراموش میکنم و میشم یه بچه شیطون
ان شاءالله همه آرزوهات برآورده بشه
ووی فسقلی نیومده من ذوق دارم
ایشالله...ممنون عزیییییییییزززززممممممم
یعنی از خوشحالی دارم می میرم
خخخخ منم وقتی لباس عوض میکنم از عکس توی اتاقم خجالت میکشم
مخصوصا که به شدت طبیعی به نظر میرسه
من عکسو برعکش می کنم بعد لباس عوض می کنم