یاکبوتر : ))))

این که تو آشپزخونه در حال جدا کردن پسته های آجیل باشی و هر از گاهی از تراس نگاهی به بیرون بندازی و یهووووووو یه یاکریم از تراس بیاد تو خونه یه گشتی بزنه و بیاد تو اتاقت یه خراب کاری تپل کنه و الفرار،  موجب خنده ی اهل خونه میشه.

یاکریم جان، دوبار اومد خونه و بابا به زور بیرونش کرد. رفت و آمد یاکریم، به خاطر تخم هایی بود که روی آب گرم کن توی تراس گذاشته.

بچه که بودم به یاکریم می گفتم یاکبوتر

دیروز رفتیم بهشت زهرا. جون وایستادن نداشتم و رفتم دوقطعه اون ورتر رو نیمکت نشستم. مثل همیشه به آدمای اطراف خیره شدم و دزدکی به خیالشون سرک کشیدم. تو فکر و خیال بقیه بودم که خاله زری صدام زد: ماهییییییییییییی بیا ما اومدیم. این اسم برای خودمون عادیه و غیرعادی اینه که، یکی منو مائده صدا کنه، اما برای بقیه ماهی عجیبه. اینو میشد از چشم هایی که به دنبال ماهی می گشتن فهمید. اینم از چشماشون

با دیدن شوهرخاله ها خندم گرفت. کت هردو مثل هم بود.

بعد از بهشت زهرا هم همگی اومدن خونه ی ما.

همه ی کارای خوشگلمو بردن. خاله زری یکی از کارت چوبی هامو برد با یه سرامیک پازلی. شوهرخاله هم سفارش داد کوروش رو روی آینه براش دربیارم.

متوجه اصرار خاله زری و شوهرخاله، برای خرید گوشی نمیشم. دیشب کشیدنم کنار و حرفایی زدن که هم خوشحال شدم و هم ناراحت. خوشحال شدم چون میدونم به فکر منن. ناراحتم از این که چرا اونایی که باید به فکرم باشن نیستن.

آبجی بزرگه خوابالو و تنبل شده. تنبلیش هم باعث شده داماد برا شستن ظرفا و غذا پختن دست به کار بشه

ناهار سیزده خونه ی دایی ع دعوتیم.

چرا مردا جاهایی که باید مردونگی نشون بدن، نمیدن و به نظرشون مرد بودن به بالابردن صدا و دست بلند کردن رو زنه؟ نمی گذرم از همچین مردایی و تا عمر دارم نفرینشون می کنم.

دوتا دست فهیم بخیه خورده. مری هم که سیلی آب داری خورده. الهی دست .... و .... بشکنه.

دیشب خواب برف دیدم.

از به در کردن سیزده، بدم میاد