کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

این داستان: عادله :)

حدود یک هفته پیش گفته بود که دلنوشته هایی که تو اینستاگرام پست می کنم رو دوست داره و حتی گاهی بارها و بارها برای خوندنشون به پیج سر میزنه. بعد هم چندتا دلنوشته های خودش رو برام فرستاد و خواست کمکش کنم برای خوب نوشتن.

امروز صبح که چشم باز کردم با یه متن دیگه از"عادله" مواجه شدم که برایم نوشته بود:

"کرونا مارا خانه نشین کرد

و معنی فاصله اجتماعی را فهمیدیم

آدمها در لاک تنهایی خود خزیدند و همه دیدیم چه دنیای شگفت آوری است این قلعه تنهایی

و ماسک ها و ماسک ها..

تمام رفتارهای مسموم بر مبنای زیبایی را شکست..

و این چشم های ماست که سخن می گوید

امروز باید احساسم را تنها با چشمانم بیان می کردم

چقدر برایم سخت نبود

باران بارید و من پیدا شدم"

+ این بود دلنوشته ای از عادله جانم. و من بدون ای که به دنبال واژه ها بگردم برای رسیدن به جملاتی خوب، شروع به نوشتن کردم و در ادامه ی دلنوشته اش برایش این چنین نوشتم:

"و خدا می داند در این قلعه تنهایی، چه دردها که به جان خسته مان نشست و چه دلتنگی های جنون آوری را به دوش می کشیم..

و این پارچه های سفید و گاه رنگی نفس گیر بر دهان ها، لبخندها را از یادها محو کرده

و چشمانمان را قوی تر در گفتن ها و نگفتن ها، در خواهش های بی کلام، در خندیدن و گریستن..

چشم های بیچاره ام خسته اند از این همه قوی بودن..

کاش بودی و مجذوب این همه مهارت نهفته در چشمانم میشدی

حال اگر چشمانم را هم ببندم چه خواهد شد؟؟"


+ عادله جانم این روزا باعث شده بیشتر رو نوشتن تمرکز کنم و حتی بدون این که بدونه داره منو هول میده به سمت خلق متن های یهویی :)

و چه خوب این روزهایی که  پر هستن از بی قراری، آدمای هستن تا از فاصله های دور، خط به خط و واژه به واژه ی آنچه که در وجودمان نهفته را با دقت می خوانند و حتی گاهی زیر بعضی قسمت هارا خط می کشند :)

لطفا لطفا لطفا پای درد هایی که از وجود خسته مان بیرون میزند و چون خطوطی روی کاغذ می نشینند، بنشینیم، بخوانیم، بشنویم، بفهمیم، درک کنیم

نظرات 5 + ارسال نظر
سمیرا چهارشنبه 29 مرداد 1399 ساعت 11:18 http://Samisami64.blogfa.com

به نظرم از همه مهم ترش همین درک کردنس عزیزم

من همینجوریشم در حال کار کردن و فعالیتم حتی
باشم چیزهایی میاد توی سرم و هی مینویسم
و هی پاکشون میکنم...

اینم یکی دیگه از خصوصیات ما آدمای پر احساسه
که همیشه مغزمون پر از حرفه ...

آره قربوت برم ولی متاسفانه این درک شدنه خیلی خیلی کم حس میشه..

سمیرا بنویسشون. بزار بمونن. نه تو وبلاگ.. میتونی رو کاغذ بنویسی اگه می خوای فقط خودت داشته باشیشون

سمیرا چهارشنبه 29 مرداد 1399 ساعت 11:19 http://Samisami64.blogfa.com

خوبی عزیز دلم؟؟؟مامان اینا خوبن؟؟؟
آوش جان خوبه؟؟؟

خوبم مهربوووون جانم
خداروشکرخوبیم همه. آوشم که آتییییش می سوزونه

تو چطوری؟ علی آقا و مامان سوری جون خوبن؟؟ درچه حالین؟ چی کارا می کنی؟؟

سمیرا چهارشنبه 29 مرداد 1399 ساعت 11:20 http://Samisami64.blogfa.com

به منم خیلی میگن اینستاگرام نصب کن و
بیا بهمون ملحق شو ...ولی ماهی نمیدونم
چرا من انقدر قدیمی ام؟؟!!!و
با تکنولوژی بیگانه

از طرفی خیلییییی خوبه که نیستی تو اینستا و این شبکه ها. چون پررر از اخبار بد و دلگیر و ناراحت کننده اس.
این اخبار بد برای ماها که زود به هم می ریزیم خیلی بده.
من سر هر کدوم غم باد می گیرم

ولی خب خوبی هایی هم داره

سمیرا چهارشنبه 29 مرداد 1399 ساعت 11:58 http://Samisami64.blogfa.com

ما هم خوبیم نازنینم ..شکر خدااا..و مثل آوش
آتیش میسوزانیم

الهی که اینروزا برن هر چه زودتر ...مردیم

تو این ایران کوفتیبس که استرس

کشیدیم و غم و غصه دیدیم...

آ قربون آتیش سوزوندناتووون

واقعا.. فقط بگذره.. دارم روانی میشم از این روزای خسته کننده

قصه عشق ما یکشنبه 9 شهریور 1399 ساعت 15:53 http://www.mf2481390.blogfa.com/

ماهی بد بد بد
وقتی رفتی یادمه خیلی ناراحت شده بود خیلیییی
یهو رفتی
الان نمی دونم از کجا شروع کنم از کجا بخونمت از چی بپرسم....
دیوونه....
بیا اینستام
termeh9362

واااای واااااااااااااااای خدای من
قربونت برم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد