هی هی هی..خواهر جان انقد ما از این رو نیمکت نشستن ها و حرف زدن ها و غر زدن ها و گریه کردن ها خاطره داریم که بگیم ده تا کتاب میشه هی هی هی...پیشونی منو کجا میشونی ننه سمیرا هستم یک مسافر
ای جوووووووون دلم الهی من قربونتون برممممم
ننه سمیرا اندازه چندتا صفحه از این ده تا کتاب بنویس برامون
+ از غر زدنا و گریه ها یادمه می گفتی برام اوندفه که تو امامزاده صالح بودیم. این غر چی داره آخه؟؟؟سمیرا هر روز من داره با غر میگذره
خاطره هایی که با نیمکت ها در پارک ها میسازیم همیشه تازه و عجیبه...من گاهی ثانیه به ثانیه اش رو مرور میکنم ، گاهی اشک میریزم ، گاهی جلوی خودم میخندم و همیشه دلتنگ میشم...
+اسمتونو در بخش نظرات وبلاگ جناب بهزاد دیدم ، چون یاد صمد بهرنگی افتادم کنجکاو شدم که بیام وبتونو ببینم و الان دو روزی هست که چندتا از پست های قبلیتونو میخونم....بسیار دلنشین و جذابه اینجا...قلمتون، نظرات و خاطراتتون، عکس هایی که گذاشتید... با آروزی شادی و سلامتی
درود به شما دوست عزیز خوش اومدی امیدوارم دلنوشته ها و خاطرات بنده مورد پسند واقع شده باشه و لحظات خوبی رو تو کلبه ی نوشته هام سپری کنید.
به نظرم تنها چیزی که تو این دنیا ذره ای بد نیست خاطره سازی. چه تو پارک رو نیمکت.. چه هرجای دیگه :) من خاطره هارو دوست دارم.. حتی اونایی رو که قلبمو به درد میارن :)
+آدرس وبلاگ جناب بهزاد رو فکر می کنم ندارم و خاطرم نیست. اگر امکانش هست آدرسش رو بدونم؟ چون مدت زیادی از دنیای وبلاگ نویسی فاصله گرفتم و نبودم متاسفانه..
سلام مهای مهربونم کامنتت رو خوندم و خیلی ناراحت شدم. ای کاش اون موقع خونه بودم. ببخش قربونت بشم رفته بودم برای معاینه و کنترل ۲۴ ساعته خوبی عزیز مهربونم؟
سلام بارانم.. خوبی عزیزکم؟ عههههه ناراحت چرا قربونت برم. تو حق نداری ناراحت باشیااا من خوبم مهربونم. تو چطوری؟ روبه راهی؟ اوضاع خوبه؟ معاینه چطور بود؟
عاقا الان خوندم کامنت کامنت سمیرا رو میخواید منو ببرید امام زاده صالح. آخ جون .آش رشته هم بهم بدید واااای اونجا رو بمب خنده میکنیم ما
بلههه که می بریمت تجریش و امامزاده صالح. یه کار می کنیم مجسمه ی ما سه تارو بسازن بزارن وسط میدون تجریش وای وای از آش رشته هاش نگم که چقدهههه خوشمزن. تو بیا ایران مطمئن باش دیگه دلت نمیاد برگردی بری. نه به خاطر تجریش و ایناهاا...به خاطر من و سمیراگلی
عاقا من فدای تو و سمیرا گلی واااای قراره مجسمه ما سه تا رو بسازن
نتیجه معاینه خوب بود قربونت بشم. وقتی استرس و فعالیت بدنی زیاد نداشته باشم خوبم. تو این دو سه ماهه که اوضاع بخاطر کرونا ناجور بود استرس و فعالیت زیادی داشتم
خدا نکند باران جان جانمممم من وسط باید باشماااااا چون ته تغاریم
خداروهزار مرتبه شکر نازنینم. بارانم خواهش می کنم خیلی رعایت کن. به خاطر خودت.. به خاطر همسرت.. به خاطر ما که از این راه دور و کلیییی فاصله دل نگرانتیم. نبینم غصه ی چیزی بخوریا. مشکل همیشه هست برای همه هست. چه ما غصه بخوریم چه نخوریم.. پس چه بهتر سعی کنیم اهمیت ندیم. متاسفانه کروناهم که تشریف آورد و گند زند به همه چیز ولیییی ما خوب بلدیم مبارزه کنیم من چون مدتیه به خاطر استرس و فکرزیاد و ناراحتی که داشتم برای بار دوم با حالتای دردناکی مواجه شدم که به یاد تو افتادم. اینارو گفتم که بدونی خیلی خوب می فهمم وقتایی که حالت بد میشه، وقتایی که درد داری، وقتایی که نفست تنگ میشه دلت می خواد تموم شه تا راحت بشی. من خودم بارها و بارها به این حال که افتادم دلم خواست تقلا نکنم تا تموم شه. ولی میدونی تو همون لحظه های دردناک و غیرقابل تحمل چی میشد؟؟؟ تنها کسی که بهش وابستگی دارم میومد جلو چشمم.. حتی صداش تو گوشم پخش میشد. اینجا بود که می فهمیدم من حتی اگه خسته هم بشم حق ندارم دست از تلاش بردارم. چون جونم، همه ی وجودم بسته به اونه. نمیدونم وابستگی تو توی این دنیای پردرد چیه یا کیه؟ شاید همسرت باشه. مطمئنم به خاطر ایشون هیچ وقت هیچ وقت ناامید از زندگی نمیشی.
+ باران نمیدونم امشب چرا اینقد پرحرف شدم. حتی دیشب و پریشب. ولی خب همش تو سکوت گذشت این چند روز برام. خلاصه این که ببخشید سرتو درد آوردم
هیچوقت فکر نکن نباید درددل کنی چون ناراحتم میکنی قربونت بشم. دوست باید همیشه برای دوست باشه. با شادیش ذوق کنه و با ناراحتیش ناراحت بشه. سنگ صبور حرف هاش باشه. اصلا دوست یعنی تو هر شرایطی برای دوست بودن.
حرف هات رو کاملا درک میکنم ماهی جونم . گاهی احساس میکنیم برای کس دیگه ای زندگی میکنیم. درد رو تحمل میکنیم..... میدونی؟ همین خیلی شیرینه . همین انگیزه پر از لذته
رو نیمکت نشستین و حرف زدین فقط؟؟غلط کرد که




نرفت برات بستنی بخره:
.
.
.
میگمااا:
طفلی بیاد اینارو بخونه میترسه
سمیراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
هی هی هی..خواهر جان انقد ما از این



رو نیمکت نشستن ها و حرف زدن ها و غر زدن ها و گریه کردن ها خاطره داریم که بگیم ده تا کتاب میشه
هی هی هی...پیشونی منو کجا میشونی
ننه سمیرا هستم یک مسافر
ای جوووووووون دلم الهی من قربونتون برممممم
اندازه چندتا صفحه از این ده تا کتاب بنویس برامون
سمیرا هر روز من داره با غر میگذره
ننه سمیرا
+ از غر زدنا و گریه ها یادمه می گفتی برام اوندفه که تو امامزاده صالح بودیم.
این غر چی داره آخه؟؟؟
وا مگه نمیدونی
با غر زدن شش ها..


مری ..معده...قلب ..ریه ..کلیه و...خلاصهه
تخلیه میشن و برعکس:
شش ها و مری و معده و ...طرف مقابل پره پر
میشودددد
الهی بمیرم برا طرف مقابل که من شش و مری و معدشو اینقد پر کردم
برا من فکر کنم یه پنج تا کتابش طنز بشه و


پنج تاش گریه آور
یه لوده ای بودم من ماهی
چه خوب مساویه بخش طنز و گریه دارش
صبر کن باران هم بیادش تهرون..ایندفعه سه تایی میریم امامزاده صالح
و خاطره های خوب میسازیم بازم و بازم
واااااای یعنی میشه باران بیاد ایران



دیگه نزاریم برگرده
خواست بره براش می خونیم: منو با خودت ببرررررر دبی دبی
خاطره هایی که با نیمکت ها در پارک ها میسازیم همیشه تازه و عجیبه...من گاهی ثانیه به ثانیه اش رو مرور میکنم ، گاهی اشک میریزم ، گاهی جلوی خودم میخندم و همیشه دلتنگ میشم...
+اسمتونو در بخش نظرات وبلاگ جناب بهزاد دیدم ، چون یاد صمد بهرنگی افتادم کنجکاو شدم که بیام وبتونو ببینم و الان دو روزی هست که چندتا از پست های قبلیتونو میخونم....بسیار دلنشین و جذابه اینجا...قلمتون، نظرات و خاطراتتون، عکس هایی که گذاشتید...
با آروزی شادی و سلامتی
درود به شما دوست عزیز
امیدوارم دلنوشته ها و خاطرات بنده مورد پسند واقع شده باشه و لحظات خوبی رو تو کلبه ی نوشته هام سپری کنید.
خوش اومدی
به نظرم تنها چیزی که تو این دنیا ذره ای بد نیست خاطره سازی. چه تو پارک رو نیمکت.. چه هرجای دیگه :)
من خاطره هارو دوست دارم.. حتی اونایی رو که قلبمو به درد میارن :)
+آدرس وبلاگ جناب بهزاد رو فکر می کنم ندارم و خاطرم نیست. اگر امکانش هست آدرسش رو بدونم؟
چون مدت زیادی از دنیای وبلاگ نویسی فاصله گرفتم و نبودم متاسفانه..
+خوشحالم از حضورتون :)
سلام مهای مهربونم
کامنتت رو خوندم و خیلی ناراحت شدم. ای کاش اون موقع خونه بودم.
ببخش قربونت بشم
رفته بودم برای معاینه و کنترل ۲۴ ساعته
خوبی عزیز مهربونم؟
سلام بارانم.. خوبی عزیزکم؟

عههههه ناراحت چرا قربونت برم. تو حق نداری ناراحت باشیااا
من خوبم مهربونم. تو چطوری؟ روبه راهی؟ اوضاع خوبه؟
معاینه چطور بود؟
عاقا الان خوندم کامنت کامنت سمیرا رو
میخواید منو ببرید امام زاده صالح. آخ جون .آش رشته هم بهم بدید
واااای اونجا رو بمب خنده میکنیم ما
بلههه که می بریمت تجریش و امامزاده صالح. یه کار می کنیم مجسمه ی ما سه تارو بسازن بزارن وسط میدون تجریش

وای وای از آش رشته هاش نگم که چقدهههه خوشمزن. تو بیا ایران مطمئن باش دیگه دلت نمیاد برگردی بری. نه به خاطر تجریش و ایناهاا...به خاطر من و سمیراگلی
عاقا من فدای تو و سمیرا گلی
واااای قراره مجسمه ما سه تا رو بسازن
نتیجه معاینه خوب بود قربونت بشم. وقتی استرس و فعالیت بدنی زیاد نداشته باشم خوبم. تو این دو سه ماهه که اوضاع بخاطر کرونا ناجور بود استرس و فعالیت زیادی داشتم
خدا نکند باران جان جانمممم


من وسط باید باشماااااا چون ته تغاریم
خداروهزار مرتبه شکر نازنینم. بارانم خواهش می کنم خیلی رعایت کن. به خاطر خودت.. به خاطر همسرت.. به خاطر ما که از این راه دور و کلیییی فاصله دل نگرانتیم.
نبینم غصه ی چیزی بخوریا. مشکل همیشه هست برای همه هست. چه ما غصه بخوریم چه نخوریم.. پس چه بهتر سعی کنیم اهمیت ندیم.
متاسفانه کروناهم که تشریف آورد و گند زند به همه چیز ولیییی ما خوب بلدیم مبارزه کنیم
من چون مدتیه به خاطر استرس و فکرزیاد و ناراحتی که داشتم برای بار دوم با حالتای دردناکی مواجه شدم که به یاد تو افتادم. اینارو گفتم که بدونی خیلی خوب می فهمم وقتایی که حالت بد میشه، وقتایی که درد داری، وقتایی که نفست تنگ میشه دلت می خواد تموم شه تا راحت بشی.
من خودم بارها و بارها به این حال که افتادم دلم خواست تقلا نکنم تا تموم شه.
ولی میدونی تو همون لحظه های دردناک و غیرقابل تحمل چی میشد؟؟؟
تنها کسی که بهش وابستگی دارم میومد جلو چشمم.. حتی صداش تو گوشم پخش میشد. اینجا بود که می فهمیدم من حتی اگه خسته هم بشم حق ندارم دست از تلاش بردارم. چون جونم، همه ی وجودم بسته به اونه.
نمیدونم وابستگی تو توی این دنیای پردرد چیه یا کیه؟ شاید همسرت باشه. مطمئنم به خاطر ایشون هیچ وقت هیچ وقت ناامید از زندگی نمیشی.
+ باران نمیدونم امشب چرا اینقد پرحرف شدم. حتی دیشب و پریشب. ولی خب همش تو سکوت گذشت این چند روز برام.
خلاصه این که ببخشید سرتو درد آوردم
هیچوقت فکر نکن نباید درددل کنی چون ناراحتم میکنی قربونت بشم.
دوست باید همیشه برای دوست باشه. با شادیش ذوق کنه و با ناراحتیش ناراحت بشه. سنگ صبور حرف هاش باشه. اصلا دوست یعنی تو هر شرایطی برای دوست بودن.
حرف هات رو کاملا درک میکنم ماهی جونم . گاهی احساس میکنیم برای کس دیگه ای زندگی میکنیم. درد رو تحمل میکنیم..... میدونی؟ همین خیلی شیرینه . همین انگیزه پر از لذته
عزیزدلمی باران جانم.. چه خوب که شماها هستین.
دقیقاااا همینطوره که گفتی
یه باار یه اتفاق میفته و بارها قلب یه ادم به تپش بیشتر واردار .....
دلم برای قلب ها می سوزه!
ممنونم از محبتتون
+اینم آدرس وبلاگ
http://besad.blogfa.com/
سپااااس