کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

کلبه ای برای نوشتن :)

به سراغ من اگرمی آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من

نامه ی شماره7

خواب ها آدمو زنده می کنن!

اصن میان که خنده های نهفته ی تو رو به نمایش دربیارن.

+ ساعت پنج بود یا شش صبح. و من از پنجره ی اتاقم خیره به آسمان بودم. شب را به خاطر آوردم.  باز هم ماه رفتنش مثل هیچ شبی نبود و خورشید مثل هیچ روزی طلوع نکرد. خورشیدِ امروز مثل خودش بود.. مثل امروزش. حتی ذره ای به دیروز و هزاران روز دیگرش شباهت نداشت!

خیره به گلدان کوچک خشک شده ام بودم که هنوز هم به امید گل دادنش خاکش را تر می کنم و حتی گاهی هم برایش آواز می خوانم.

تا چشمانم گرم شود به آواز چکاوک ها گوش سپردم و در آغوش باد که تا زانوهایم را نوازش می کرد به خواب رفتم.

پنج دقیقه.. شاید هم کمی بیشتر. اما کافی بود برای شروع یک روز خوب.. برای داشتن حالی خوب.. برای خندیدن.

آرزو می کنم همیشه خوابای رنگی و آبنباتی سراغمون بیاد تا کمی از این کابوس های تلخ تو بیداری رو کم کنه.

+ چینودوکسای من، به لطف تو و امروزم با خنده های از ته دل و البته گریه و بی قراری شروع شد :)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد