روبه روی تراس خونه ی پیرمرد نشستم. در باز شد و پیرمرد مثل همیشه، خوش تیپ و سرحال، اومد تو تراس و مشغول آب دادن به گلدون هاش شد. سعی کردم غر زدنای بچه ها رو به خاطر دیر اومدن استادو اینکه چرا باید از خواب نازشون بزنن و صبح به این زودی بیان دانشگاه، نشونم. دیدن چهره ی خندون پیرمرد و خونش که به نظر بزرگه، بهتر از دیدن قیافه های خواب آلود و بی حوصله ی بچه های دانشگاست. چشمم رو بستم و خونه ی پیرمرد رو تجسم کردم. از تراس وارد آشپزخونه شدم. رو میز ناهارخوری، یه گلدون بزرگ با کلی گل عجیب غریب که تا حالا ندیده بودم گذاشته بود. پیرمرد، درحالی که آواز می خوند، سنگی رو که به نون سنگگ چسبیده بود رو می کند که پیرزن، با یه پیراهن آجری رنگ بلند، خمیازه کشان اومد تو آشپزخونه. هر دو به هم خندیدن. دیواری که پر بود از عکسای قدیمی، منو از آشپزخونه دور کرد. جوونیه پیرزن، وسط اون قاب عکس قدیمی، خودنمایی می کرد. پیرمرد تو عکس چشمک زده بود. از راهروی پر از گل رد شدم و به اتاق خواب رسیدم. چشمم خورد به دفتر بی رنگ و رویی که روی تخت افتاده بود.
صفحه ی اول:
امروز، با آقای خونه بحثم شد. فقط و فقط به خاطر این که
با صدای خنده ی پیرزن و پیرمرد، از خوندن دست کشیدم و از اتاق بیرون رفتم. دوتایی تو تراس وایستادن و به دانشگاه بغل خونه، نگاه می کنن. پیرمرد، قهقه می زنه و به یکی از دانشجوها که از یه سگ چندش فرار می کنه نگاه می کنه. از تراس، به دانشگاهم نگاه کردم. درخت خرمالو، از تراس پیرمرد یه جور دیگه ایه.
فردا باز هم به خونه ی پیرمرد میرم تا هم ادامه ی روزنوشت های پیرزن رو بخونم وهم یه نگاهی به گل های خشک شده ای که زیر تخت بودن بندازم.
سلام عزیزم خوبی؟
آخییییییش چقد نوشته هات حس خوبی بهم میدن
شما هم مثل من تو رویا به خونه زندگی آدما سرک میکشین،خیلی حس خوبیه
سلام نازنینم.
خوبم شما خوبی؟
فدات شم
یه بارم می خوام به خونه ی شما سرک بکشم
واااااااااااای ماهی این قدرت تجسمت فوق العادست
فکر کنم تا یه حد زیادی درستن
چه حس خوبی داره این تجسم کردنه ...
آره....تقریبا درستن. خیلی حس خوبیه.
این تجسم کردنا رو دوست دارم خیلییییییییی.
به گلاشون دست نزنی
خیلی قشنگ نوشتی
نه به گلاشون دست نمی زنم ولی قول نمیدم که به طلاهای پیرزنه هم دست نزنم
سلام
خوبی؟
جالب بود فکر کنم فردا بری بخاطر ورود بدون اجازه صاحب خونه و تجسس و فضولی تو خاطرات قدیمی شون پرتت کنن رو درخت خرمالو دانشگاهتون،سگی که دیدی رو هم بزارن پای درخت خرمالو نگهبانی بده.
سلام.
خوبم خداروشکر.
تو چطوری؟
مهربونن....پرتم نمی کنن.
اینم مرغ عشقای من:
http://opload.ir/im/7m94/4750ee7c8fb31.jpg
واااااااااای خیلی نازن.
سلام عزیزممممم...خوبی مائده جونم....الهی نوش جونت دختر ناز
...ناهر هم به زور تنهایی میخورم بدون اقای خونه اصلا حال نمیده بهم...
من شبا شام نوموخورم
قربونت بشم در کل اهل شام خوردن نیستم ولی سوپ تند بحثش جداس...بشقاب سوپ من کو؟؟؟
الهی دورت بگردم
سلام مهربون....خوبم عزیییییزم. تو خوبی؟
میگم خانوم خونه، خونه ی مامانت اینا نمی مونی ؟؟
سوپ شمارو با فلفل اضافه گذاشتم کنار
عزیزمی دیگه...از بس هوامو داری خاطرخوات شدم اساسی...
نه عزیزم...به تنهایی عادت کردم...اخه بحث یه هفته 2 هفته نیس یک ماهی طول میکشه دوس ندارم همش اونجا باشم......الانم تهنا نیستم وروجک هست دیگه
خوبه وروجک جون هست.
عشق یعنی موندن.یعنی همین!
چه داستانی بشه.ادامش میدی؟
من ادامش بدم؟؟
عالی نوشته بودی عزیزم
فدای تو
آره حتما!!خیلی خوب بود.عجله نکن.همینجوری که برای دل خودت نوشتی ادامه بده.ولی خیلی دلیش نکن.از ساختار دور میشه.
اولین نفریم که حتما میخونم :)
باشه. روش فکر می کنم و حتمااااا می نویسم.
چقد قشنگ مینویسی خانووووم....
محو توصیفش شدم....
سلام جلبک خاتون
جدی؟؟چه خوب.
خونه غریبه میری چیکاااااااار
فرداهم میرم پس فردا هم میرم هفته ی دیگه هم میرم
ماهی فردا قراره ناهار میرزا قاسمی تند درست کنم
تو و سمیرا و کاش نزدیک بودین میومدین با هم میزدیم
وااااااااای عاشق میرزاقاسمی ام ولی مامانم زیاد دوست نداره.
نوش جوووونت عزییییزم.
جای ماهم بخور
سلام
شکر،منم خوبم،اگه نبودن که بی اجازه نمی رفتی.
آره نازن و قشنگ.
سلام.
وای آره. خیلی گوگولی ان.
سلام :)
ببخشیی یهویی اومدم اینجا...وقت نکردم کفشامو دربیارم و سلام کنم اینقد که قشنگ بید...
منو هم با خودت ببر....توی خونه :)))
سلام.
خواهش می کنم جلبک جان.
بیا بریم. تازه یه خونه ی قدیمی هم روبه روی دانشگاهه. هیشکی توش نیست. اینقده دلم می خواد برم توش ولی می ترسم. اگه میای بیا اینجا رو باهم بریم
خواسته یا ناخواسته روزی فراموش خواهیم شد
هر چه آتش خواستنمان بیشتر باشد
فراموشی سهل تر و آسان تر است
امتحان نکن سخت است طاقتش را نداری.
همیشه فراموش شدن تلخ تر از فراموش کردنه.
ممنون از طرف خودم و تشکر از طرف مرغ عشقام.
خواااااااهش می کنم.
شاید هم شیرین باشد
اگرهم تلخ باشد،تلخیش زیباست
بهتر فراموش شوی در ذهن آنانی که فراموشند در دنیا
فراموشند در زمین و آسمان.
نه به شیرینی عسل
و نه به زیبایی گل نیلوفری در مرداب
فراموش شدگان در دنیا بی شمارند.
این عکسم برا امشبت:
http://opload.ir/im/7m94/a22575f2fba81.jpg
راستی امروز رفتی عکاسی؟
قشنگه.
خیلی اسب دوست دارم. دلم می خواد یه بار برم اسب سواری.
نه نشد برم. دیدم آبجی و شوهرآبجی خونمون تنهان گفتم زشته دیر برسم خونه و بدون ناهار بمونن. اگه بشه فردا میرم.
شیرینی عسل پیشکش شیرین زبانی هایت
آنقدر شیرین که از شیرینیش تلخ بزند
تلخ همچون انتظار بیهوده برای دیدن روزنه ای ولو کم نور در مبحسی تاریک
به زیبایی آرامش وحشتناک تاریکی های درونت
فراموشی پیشکش نگاه نگرانت
نترس عادت خواهی کرد به فراموشی بی شمارهایی که می گویی.
تسلیم
من کم آوردم.
تو خیلی خوب با کلمات بازی می کنی هاااااا.
برا اسب سواری اسبم باید تو رو دوست داشته باشه.
کار خوبی کردی،امید به خدا.
مگه میشه دوسم نداشته باشه
چقدر بد،تازه داشتم لذت می بردم،بهرشکل ممنون.
آخه من نمی تونم به خوبی تو بنویسم ولیییییییییی سعی خودمو می کنم.
نمیدونم باید ازش بپرسم.
بپرس.
درگوشی می پرسم تا اگه گفت نه تو ناراحت نشی.
عمرا بگه نه.
البته منم قشنگ نمی نویسم،شایدم بهتر از من می نویسی و مراعات می کنی.
عجبااااااا
به این خوبی می نویسی که تو.
الکی مثلا دارم مراعات می کنم
اتفاقا گفت نه،این دو تا معرفی کرد تا دلت نشکنه.
http://opload.ir/im/7m94/8a7a6285b8461.jpg
ولی من دلم شکست
از دست تو،ممنون.
خواهش می کنم.
اینم برا اینکه از دلت دربیاد:
http://opload.ir/im/7m94/9486c711bb891.jpg
مراقب خودت باش،شبت قشنگ.
ممنون.
شب بخیر.
زندگیاشون شرینه..
کاش ما هم پیر شدیم باز بتونیم عشقولانه مث این دوتا
زندگی کنیم
اوهوم...
وای سمیرا تو از این پیرزن گوگولی مگولی ها میشی
حالا بیا من بزن
پدر جان، خوب نیستیاااااااااااااااااااااااا
سلام عزیزم خوبی؟؟ عه اینا تجسماتت بود..؟؟ من فکر کردم واقعا رفتی خونه شون... چه جااااااااااااالب..
سلام دلارام جونم. خوبم عزییییییزم. تو خوبی؟؟
اوهوم. تجسم کردم.
شایدم یه روزی برم. شاید که نه....حتما میرم اگهههههه اجازه ی ورود بدن.
همچنان منتظر بقیه داستانیم
همین الآن نوشتم
کلا در حرص درآوردن مهارت داری پس
مال پست قبلیه
اوهوم
جدی؟ناها میای؟شام میای؟من قلبم خوب نیستا
جدی دوست دارم ی بار دست رویاتو بگیری بیای خونمون ببینم چه حسی بهت دست میده بعد بهم بگو
خودم تصمیم داشتم بعد ی مدت که همه باهام آشنا شدن ی سوالایی از خودم از اینکه تصورشون از من و خونه زندگیم چیه رو حتی اگه دوست داشتن با جزییات بگن و حتما این پست رو در آینده میبینی
بله که میام
من عاشق سرک کشیدن به خونه ی بقیه ام و حتمااااااااااااااااااااااااااااااا یه سر به خونت میزنم